#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹تسبیحِ گریه🔹
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟
قلم قناری گنگیست در سرودن او
کشاندنش به صحاریِ شعر ممکن نیست
کُمیتِ معجزه لنگ است پیش توسن او
چه دختری، که پدر پشت بوسهها میدید
کلید گلشن فردوس را به گردن او
چه همسری، که برای علی به حظّ حضور
طلوع باور معراج داشت دیدن او
چه مادری، که به تفسیر درس عاشورا
حریم مدرسۀ کربلاست دامن او
بمیرم آن همه احساس بیتعلق را
که بار پیرهنی را نمیکشد تن او
دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیام میچکد از چلچراغ شیون او
از آن ز دیدۀ ما، در حجاب خواهد ماند
که چشم را نزند آفتاب مدفن او
📝 #غلامرضا_شکوهی
🌐 shereheyat.ir/node/5842
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#فاطمیه #حضرت_فاطمه علیهاالسلام #غزل 🔹تسبیحِ گریه🔹 توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟ قلم قناری گنگی
💠 ادراک شاعرانه
🔹موضوع شعر ولایی، مدح و رثای اهلبیت است و شاعر ولاییسُرا، برای معرفی و ستایش اهلبیت و ارائه اثر سوگمندانه در رثای ایشان، ابتدا به سراغ مطالعه تاریخ اهلبیت و زوایای مختلف زندگی ایشان میرود. پس از کسب شناخت و معرفت کافی نسبت به موضوع، به نوعی ادراک و تحلیل ذهنی میرسد.
از آنجا که شاعر از دو دریچه «شعور» و «ذوق» شاعرانه به پدیدهها مینگرد، نگرش و تحلیل او نسبت به تاریخ با دیگران متفاوت خواهد بود که حاصل این نگرش، ادراک شاعرانه نام دارد.
در مرحله پایانی، شاعر با اتکا به ادراک شاعرانه، شعر را به شیوهای هنری میسراید که تفاوت «شاعر» با «ناظم» در این مرحله مشخص میشود. نکته تمایزبخش این است که شاعر بر اساس واکنشهای عاطفی و نه فقط تحلیلهای ذهنی به سراغ سرایش شعر میرود.
🔸در این شعر - که زبانزد عام و خاص است- حرکت در سه مسیر یاد شده (شناخت و معرفت، ادراک شاعرانه، بیان هنری) به خوبی مشهود است.
بخش نخست: نشانههایی از معرفت شاعر در تمامی ابیات متجلی شده است؛ از جمله اشاراتی چون: اظهار عجز شاعر در موضوع مدح حضرت زهرای مرضیه(علیهاالسلام)، تحلیل ابعاد شخصیت حضرت، توجه به سبک زندگی ایشان (دختر، همسر و مادر بودن) و در نهایت گزارش پنهان بودن قبر حضرت.
بخش دوم: شاعر در برابر هر یک از موضوعاتی که به شناخت رسیده، به جای گزارش و وصفهای کلی، واکنش نشان میدهد. مهمترین واکنش در این شعر، اظهار شگفتی است: چه مادری... چه همسری... چه دختری... و نیز: بمیرم آن همه احساس بیتعلق را...؛ این نمونه واکنشها از ادراک شاعرانه خبر میدهد.
بخش پایانی: سرایش شعر به بیان شاعرانه است. استفاده از امکانات خیالانگیز کردن کلام، مثل: تشبیه و استعاره، بهرهگیری از لحنهای شگفتی و استفهام و در نهایت شگرد حُسن تعلیل در بیت پایانی، که آخرین برگ برنده شاعر و در حکم آخرین نمود عینی توان او در سلوک شعری است.
🔹مرور ابیات این غزل، الگوهای دقیق، استوار و زیبایی از شگردهای بیانی به مخاطبان شعر ولایی عرضه میدارد.
غزل با اظهار عجز آغاز میشود، با زبانی فشرده و بدون کاربرد فعل:
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟
و استخدام هنری واژهای نمادین «قناری» که حتی امثال آن «قلم» نیز در وصف حضرت زهرای مرضیه(علیهاالسلام) نه تنها ناتوان، که گُنگ گشته است:
قلم قناری گنگیست در سرودن او!
قلم به قناری تشبیه شده است و قناری نمادی از خوشآوازی و توانایی در اظهار عشق به معشوق است.
زندهیاد غلامرضا شکوهی -که شاعری توانمند بود- برای اظهار ناتوانی خود در عرصه مدح حضرت، عیار هنری «خود» و «شعر» خود را میشکند و برای نشان دادن عجزش با آوردن قافیۀ ایراددار (شایگان) شعرش را به اوج میرساند. این دلالت هنری که شاعر برای ابراز ناتوانیاش رقم زده، در نوع خود بینظیر است.
پرده دیگری از عجز شاعرانه در بیت دوم کنار میرود! حتی سِحر و معجزه (اِنَّ مِنَ البَیان لَسِحرا) این مرکب تندرو، در برابر گریزپایی توسن مدح او لنگ و ناتوان است!
کشاندنش به صحاریِ شعر ممکن نیست
کُمِیت معجزه لنگ است پیش توسن او
🔸پس از این اظهار عجز، به سراغ بیان باورهای خود با آفرینش ابیاتی سهل ممتنع میرود، یعنی: به ظاهر ساده اما هنری، عمیق و پر مضمون:
از دختری میگوید که «کلید گلشن فردوس را به گردن دارد»؛
از همسری که «دیدنش باور معراج را در وجود امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) متجلی میکرد»؛
و مادری که «دامنش حریم مدرسه کربلاست و درس عاشورا را تفسیر میکند».
در سه بیت آخر باز هم مثل دو بیت اول، شاعر به سراغ بیان خلاقانه و بدیع میرود. کاربرد «چلچراغ» تلاش خلاقانه شاعر برای بزرگنمایی گریه و شیون روشنگرانه حضرت زهرا(علیهاالسلام) است:
دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیام میچکد از چلچراغ شیون او
و بیت آخر، حُسن تعلیلی است با موضوع پنهان ماندن قبر آن بانوی عظیم:
از آن ز دیدۀ ما، در حجاب خواهد ماند
که چشم را نزند آفتاب مدفن او
چکیده و عصاره سخن اینکه، غزل در سه عرصه بیانی «مضمونمحور»، «سهل ممتنع» و «خلاقانه» آفریده شده است و تابلویی است درخشان و زیبا از هنر بازآفرینی، تحلیل و ادراک شاعرانه شاعر. روانش شاد!
📗 #آینه_بیغبار (دفتر سوم، ص۴۹)
✍🏻 به قلم استاد #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir/node/5842
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹بیوفایی یثرب🔹
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
گفتن همان و عالمی آتش زدن همان
خورشید بود و جز دل خود همزبان نداشت
تا در شنید قصّهاش، آتش گرفت و سوخت
در، چوب بود و طاقت آتشفشان نداشت
از گل لطیفتر هوس باغ کرده بود
مجذوب بود و حوصلۀ این و آن نداشت
این چند روز هم به لبش جان رسیده بود
میخواست تا علیست بماند، توان نداشت
ممکن نبود حرف علی را زمین نهد
حیدر توان این که بگوید بمان، نداشت
دستاس هم که بود علی دست بسته بود
زهرا که رفت سفره نمک داشت، نان نداشت
مجبور شد علی که حمایل به تن کند
دریای بیوفایی یثرب کران نداشت
📝 #سیدرضا_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/1917
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#فاطمیه #حضرت_فاطمه علیهاالسلام #غزل 🔹بیوفایی یثرب🔹 ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت جز هالها
💠 استدلالآفرینی شاعرانه
🔹با آنکه شعر، عرصه بیان عواطف است نه افکار؛ اما میتواند با هنرنماییهای شاعر، به فضایی تبدیل شود برای مواجهه با مخالفان و منکران یک حقیقت؛ آنگاه که شاعر با استدلالهای هنری احتجاج کند و با بیان حسی و تأثیرگذارش مخاطب یا منکر را اقناع نماید.
این نوع اشعار که عموماً استدلالمحور (بر پایه بیان مضمونمحور) است طبق شرایطی سروده میشود:
۱. استدلالهای ارائه شده باید با محوریت عکسالعملهای عاطفی شاعر همراه باشد.
۲. نحوه بیان شعر اگر هم شاعرانه نیست، حتماً باید غیرمستقیم باشد، تا به نظم و شعار کشیده نشود.
۳. اقتضائات و شرایط بلاغت کلام در آن رعایت شود.
برای ارائه استدلالهای شاعرانه چند راه جذاب و کلنجارآفرین وجود دارد:
ـ بهرهگیری و الهام از آیات و روایات
ـ اقتباس از باورهای مردمی و ارائه به شیوه تمثیل یا اسلوب معادله
ـ حُسن تعلیل (دلیلتراشی شاعرانه)
🔸ببینید حافظ در مواجهه با فردی که گناهکارش خوانده چه عکسالعمل عاطفی اما شاعرانهای نشان داده است؛ تا مخالف او بهخوبی مجاب شود و دیگر چنین سخنی نگوید:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت!
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را کوش(باش)
هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت!
ظاهراً این دو بیت برگرفته از این آیه قرآن است: «مَن عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفسِهِ وَ مَن أَساءَ فَعَلَيها». (سوره جاثیه، آیه۱۵)
شاعر با اتکا بر مفهوم آیه قرآن و با نگرشی شاعرانه درباره یک رفتار سوء، واکنش عاطفی خود را نشان داده است. از ظاهر بیت میفهمیم شاعر دارد به رفتار فردی پاسخ میگوید: در کار من دخالت نکن! (من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش)
این نوع کلام، بهجز اینکه عکسالعمل عاطفی شاعر را نشان میدهد محتوایی را نیز انتقال میدهد. به دلیل محتوایی او دقت کنید: گناه دگری بر تو نخواهند نوشت!
در این ابیات میبینیم حافظ بدون آنکه نصیحت کند یا بهطور مستقیم پیامی ارائه دهد، به نوعی عکسالعمل عاطفی مردمی را در شعر خود بازسازی و در عین حال، استدلال منطقی و قانع کنندهای نیز ارائه میکند. شاعر واقعی برای انتقال افکار خود، بهجای شعار دادن و صریح حرف زدن، استدلالها و مواضع فکری خود را، در قالب عکسالعملهای عاطفی و با بیانی شاعرانه مطرح میکند؛ راز شاعرانگی حافظ و مریدان او جز این نیست.
🔹در برخی ابیات این غزل نیز، ردپای استدلالتراشی شاعر را با بهرهگیری از شگرد «حُسن تعلیل»، بهوضوح میبینیم که سعی دارد در لابهلای واکنشهای عاطفی آن را شاعرانه جلوه دهد:
دلیل شعلهور شدن چوب در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام:
تا در شنید قصّهاش، آتش گرفت و سوخت
در، چوب بود و طاقت آتشفشان نداشت
دلیل طلب مرگ:
از گل لطیفتر هوس باغ کرده بود
مجذوب بود و حوصلۀ این و آن نداشت
شیوه دیگر استدلالآفرینی، تحلیلهای مبتنی بر تاریخ است که بر پایه بیان مضمونمحور ارائه میشود:
ممکن نبود حرف علی را زمین نهد
حیدر توان اینکه بگوید بمان، نداشت
دستاس هم که بود علی دست بسته بود
زهرا که رفت سفره نمک داشت، نان نداشت
مجبور شد علی که حمایل به تن کند
دریای بیوفایی یثرب کران نداشت
🔸نکات مهم در پردازش استدلال:
۱. استدلالآفرینی و استدلالتراشی هر دو بر اساس بیان غیرمستقیم ارائه میشود؛ بنابراین استدلالهایی که به شکل منظوم به خورد مخاطب داده میشود ارزش ادبی ندارد.
۲. «استدلالآفرینی» بر اساس بیان «مضمونمحور» آفریده میشود و عنصر خیال در آن چندان نقش ندارد اما «استدلالتراشی» یا همان «حُسن تعلیل» بر اساس «تخیل» شاعر شکل میگیرد و ارزش ادبی والایی دارد.
۳. پردازش استدلال در شعر، از ادراک شاعر و فوران شعور و احساس او خبر میدهد. اگر یکی از دو عنصر «ادراک» و «احساس» نادیده گرفته شود، شعر به ورطه نظم خواهد افتاد.
📗 #آینه_بیغبار (دفتر سوم، ص۷۷)
✍🏻 به قلم استاد #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#شهدا
#غزل
🔹دیر آمدم...🔹
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
آتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت
آمد صدای سوت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
سربند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت، میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل میداد و خنجر داشت میسوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
📝 #حسن_بیاتانی
🌐 shereheyat.ir/node/1167
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#فاطمیه #شهدا #غزل 🔹دیر آمدم...🔹 دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت هیأت، میان «وای مادر» د
💠 جریان سَیّال خیال
🔹آنان که با مطالعه اشعار نظممحور و سهلالفهم و حداکثر اشعاری با بیان غیرمستقیم عادت ذهنی یافتهاند، بیشک در مواجهه با این شعر در ابتدای امر، دچار ابهام و سردرگمی خواهند شد. البته حق با آنهاست... مرتبه اول تأثیرگذاری یک شعر خوب، غافلگیری و سپس نقش زدن ابهام شاعرانه در ذهن مخاطب و سپس ایجاد کلنجار شاعرانه است. مهم این است که آیا مخاطب میتواند در خوانش این شعر و امثال آن، به مراحل بعدی، یعنی کشف جنبههای نوپدید و نامأنوس اما شاعرانه اثر بپردازد و به دنیای آن راه یابد یا خیر؟
واقعیت امر این است که شاعران واقعی، برای آفرینش فضای تازه یا گریز از فضاهایی که بارها و بارها وصف شده، به تکاپو میافتند تا به خلق اثری ناب دست یابند. این تکاپو «عرقریزان روح» نام گرفته است و انتظار میرود مخاطب نیز آن را تجربه کند تا با ادراک شاعرانه بتواند مثل شاعر به التذاذ ادبی یعنی لذت «کشف» دست یابد. آنچه میخوانید تلاشی برای ادراک دنیای نوپدید این شعر است.
🔸در این شعر با چند روایت شاعرانه روبروییم:
روایت نخست، حضور شاعر در هیأت، وصف حال خود و هیأت:
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
روایت دوم، سفر ذهنی شاعر است که در هیأت آغاز میشود. سفر به مدینه و تماشای صحنه احراق بیت ولایت که همراه با تصاویر شاعرانه وصف میشود:
دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
روایت سوم، سفر ذهنی شاعر به کربلاست:
آتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
و:
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست...
روایت چهارم، سفر ذهنی به عرصه کربلای ایران و جزئینگاری و وصف صحنههایی از حس و حال ایثارگران و شهدای هشت سال دفاع مقدس است:
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت...
آمد صدای سوت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
سربند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت، میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
شاعر در این روایت، هوشیارانه تلاش دارد قصه دو کربلا را به هم پیوند دهد و به تصویر بکشد.
🔹دو روایت بعد، بازگشت به روایت اول است؛ حضور در هیأت و سپس در خانه:
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل میداد و خنجر داشت میسوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
و کلنجار با این موضوع که: «دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت...»
بیت آخر، جمعبندی تمام روایتهاست و تحلیل شاعر از آن چه دیده است و باید بدان اشاره کند:
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
استفاده از واژه «ما» به جای «من» بازتاب دریافتهای فکری شاعران اهل هیأت است که بعد از حضور در هیأت، بدان دست مییابند.
🔸بعد دیگر زیبایی شعر، عدم تمرکز شاعر بر یک نحوه بیان و تلاش برای تنوع آن است. تمام روایتهای ششگانه در فضایی حسی با بیانی ساده اما شاعرانه (سهل ممتنع) و ضمناً با تنوع بیان ارائه شده است:
بیان وصفمحور:
دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
و:
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت...
و:
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
بیان استعاری:
بر سینه زدن در، قرآن زیر دست و پا، قیامت کردن آتش، کربلا شدن هیأت...
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
بیان نمادین: نمادسازی با کلیدواژگان عاشورایی
و بیان مضمونمحور:
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
🔹نکته پایانی که از طرح آن نمیتوان گذشت، خلق جریان سیال ذهنی در ذهن مخاطب است که با رفت و برگشتهای «تاریخمحور» همراه است و از رهگذر همین شگرد بیانی است که دائم تداعیهای معانی در جای جای شعر، ذهن مخاطب را با خود درگیر میکند.
بیشک این «عرقریزان روح» و این کلنجار شاعرانه با پایان گرفتن شعر، خاطره دلنشین و خوشی برای مخاطب رقم خواهد زد؛ البته پرواضح است که بر حسب ادراک شاعرانه، سطح التذاذ معنوی و ادبی خاطرهانگیز برای مخاطبان متفاوت خواهد بود.
📗 #آینه_بیغبار (دفتر سوم، ص۱۱۹)
✍🏻 به قلم استاد #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
برای ما نگاهت آفتاب است
چراغان کردن دنیا ثواب است
دعا کردم بیایی زیر باران
دعا در زیر باران مستجاب است
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🏷 #شعر_انتظار
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹چه قرآن کریمی!🔹
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی!
در خانۀ زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
میسوخت حریم دل مولا، چه حریمی!
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
::
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لالۀ زخمی به نسیمی
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/107
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
#فاطمیه #حضرت_فاطمه علیهاالسلام #غزل 🔹چه قرآن کریمی!🔹 دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی افتاده نخ
💠 بیان تداعیمحور
🔹یکی از شگردهای مهم برای ارائه مضمون و بیان روشنگرانه، استفاده از «تلمیح» یعنی اشاره مختصر به یک نکته تاریخی است. نوع استفاده از نکات تاریخی در شعر، بیانگر توان هنری شاعر است. شاعر میتواند صرفاً گزارشگر باشد:
آتش زدند خانۀ دخت رسول را
یا در مرتبه بالاتر، به وصف جزئیات تاریخی بپردازد:
در گرفت آتش و... زهرا و پسر در پس در
و:
ریخت دشمن به سر همسر مولا؛ مولا،
بازویش بسته و چشمش به سوی زهرا بود
که معمولاً تحلیلهای تاریخی نیز چاشنی آن میشود:
کشته شد محسن و آنان که تماشا کردند
سند تیر به اصغر زدن امضا کردند
و:
باب وحی از ستم اهل جهنم میسوخت
شعلهاش در جگر سوختۀ مولا بود
و:
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
🔸در گامی فراتر، شاعر میتواند حواس بصری مخاطب را درگیر ساخته، در قالب تصویرهای شاعرانه، تاریخ را بازسازی کند:
این در آتش گرفته زود حاجت میدهد
این در آتش گرفته پنجره فولاد شد
در مرتبهای فراتر و بالاتر از آن، با استفاده از «شبکهسازی» زمینه تداعی تصویر را در ذهن مخاطب فراهم میسازد. در این حالت شاعر به جای تصویرسازی کاری میکند که خود مخاطب، آن تصویر را در ذهن تصور کند! در اینجا شاعر به هنر «تداعی» دست یافته است.
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
میسوخت حریم دل مولا، چه حریمی!
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
«تداعی معانی» نیز در کنار تداعی تصویر، دیگر شگرد شاعرانه است برای بازسازی تلمیحات. اگر در کنار تداعی، واکنشهای عاطفی شاعر نیز در شعر برجستگی یابد، شعر به کمال خود نزدیک شده است.
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
و:
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لالۀ زخمی به نسیمی
🔹«آنِ» شاعرانه این غزل، هنر تداعیهای شاعرانه است، به همراه ارائه واکنشهای عاطفی شاعر. نتیجه و حاصل این تداعیها -که هنرمندانه ارائه شده- ایجاد رستاخیز در «بیان» و «نگرش» است.
در برخی کتب بلاغی از عبارت «رستاخیز زبان» استفاده شده است و شعر را «رستاخیز کلمات» نامیدهاند: «شعر عبارت است از رستاخیز در زبان»؛ اما به نظر میرسد که رستاخیز در «نگرش» و« نحوه بیان» هم اتفاق میافتد که نتیجه آن «اتفاق شاعرانه» است. یعنی شاعر با دمیدن روحی تازه در واژهها یا تصاویر تاریخی، دنیایی تازه میآفریند. مثال:
اگر از قامت در شعله دارد اوج میگیرد
دل زهراست میسوزد وگرنه در نمیسوزد
که نگاه تازهای به شعله پشت در بیت وحی دارد؛
یا:
بس که حبلالمتین حاجتهاست
ریسمان هم دخیل مولا بود
و:
چادر آتش گرفته سهم زینب میشود
چادر گلدار میآید به دختر بیشتر
هریک از ابیات، گواه نگرش تازه شاعر به تاریخ است.
شعر هیأت
💠 بیان تداعیمحور 🔹یکی از شگردهای مهم برای ارائه مضمون و بیان روشنگرانه، استفاده از «تلمیح» یعنی ا
🔸برجستهترین نوع رستاخیز در کلام این است که شاعر بتواند واژهها را، به نحوی دیگر بهکار گیرد؛ مثلاً عبارت «در و دیوار» و «بیت» در این غزل با محوریت رستاخیز در کلام بهکار رفتهاند.
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم...
و:
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را...
کلمات و تصاویر عینی، ماده خام شعرند. میتوان آنها را خیلی معمولی و ساده بهکار برد تا مثلاً هریک «محمل اندیشه» باشند و میتوان هر کلمه را قطعهای از تصویری جذاب دانست که در کنار یکدیگر طرح زیبایی را خلق میکنند.
مجاورت و همنشینی این قطعات بر حسب ذوق شعری، توانایی فنی شاعر و وسواس هنری او، جلوههای متفاوتی را خلق خواهد کرد. وقتی شاعری بتواند بهخوبی عناصر بیانی را در شعر احضار کند در حقیقت «رستاخیز کلمات» و سپس «رستاخیز کلامی» را رقم زده است.
🔹با این عیار میتوان بسیاری از اشعار امروز را نقد و ارزیابی کرد. برای نمونه، این بیت را مقایسه کنید با بسیاری از ابیات دیگر شاعران، که در وصف احراق بیت حضرت زهرا(علیهاالسلام) ارائه شده است:
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را!
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
«آتش زدن در و دیوار دل» به جای «آتش زدن در و دیوار» همان رستاخیزی است که در ارائه مضمون و تصویر ایجاد شده است. تکرار مضمون بدون رستاخیز کلمات، همان «بزک کردن واژهها» است که در نقابی تازه به مخاطب قالب میشود! به عکس در بسیاری از اشعار شاعران جوان امروز، نگاه تازه و دمیدن روح در پیکر مرده واژهها مشهود و مفهوم رستاخیز کلمات، کاملاً عینی است.
لازم به ذکر است این استراتژی شعری (رستاخیز نگرش و بیان) به شکلهای متفاوت در شعر بروز و ظهور مییابد که برجستهترین آنها هنر تداعیسازی در ذهن مخاطب است.
آنچه «رستاخیز کلام» را منطقی، جذاب و غافلگیرانه جلوه میدهد، بهرهگیری هوشیارانه از شگرد تداعی تصاویر یا تداعی معانی است. در شعر مورد بحث نیز بهخوبی شاهد بهرهگیری هوشیارانه هستیم.
🔸آنگاه که شاعر به تداعی معانی بیندیشد، شبکه معانی را در کاربرد کلمات خاص ایجاد میکند؛ این حرکت، آغازی برای ایجاد رستاخیز شعری است.
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
میسوخت حریم دل مولا، چه حریمی!
آتش مزن آتش، در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
همه واژهها در این دو بیت، با استخدام تازه و تحول در کاربرد، وظیفهای تازه یافتهاند و انگار روحی تازه در آنها دمیده شده. بیآنکه در این بیت اشاره صریحی به ماجرای احراق بیت شود، تمام تصاویر این ماجرای تاریخی به نحوی شگرف بازخوانی یا بهتر بگوییم، تداعی میشود.
شاید ذکر این نکته لازم است که طرح بخشی از شعر -که رستاخیز نگرش و بیان را بهخوبی رقم زده و شاهد مثال بحث ماست- به معنای نادیده گرفتن زیباییهای دیگر شعر نیست.
حقیقت این است که اگر قرار است شاعر به نوآوری بیندیشد، نمیتواند اصل رستاخیز را نادیده بگیرد. با همین عیار که در این بحث مطرح شد، میتوان وحدت عمودی و انسجام هر اثری را بررسی کرد و درباره میزان بیان هنری، نقشپذیری واژهها، خوشتراشی واژهها و... قضاوت حقیقی داشت.
📗 #آینه_بیغبار (دفتر سوم، ص۱۱۱)
✍🏻 به قلم استاد #سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
22.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستی از جنس یاس و نیلوفر
شد در آن خانه آسیاگردان
گرچه سنگم، ولی دلم میخواست
جان او را شوم بلاگردان
📹 شعرخوانی استاد #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1941
✅ @ShereHeyat
شعر هیأت
دستی از جنس یاس و نیلوفر شد در آن خانه آسیاگردان گرچه سنگم، ولی دلم میخواست جان او را شوم بلاگردان
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#چارپاره
🔹دل سنگ آب شد🔹
کوه بودم، بلند و باعظمت
روی دامان دشت جایم بود
قد کشیدم ز خاک تا افلاک
ابرها، فرش زیر پایم بود
شب که چشم ستاره روشن بود
نور مهتاب، دل ز من میبرد
صبح، چون آفتاب سر میزد
اولین پرتوش به من میخورد
دفتر وحی حق که روز به روز
جلوهاش سبز و سبزتر بادا
در بیان شکوه من، دارد
آیۀ «والجبال اوتادا»
سینهام را اگر که بشکافند
لعل و الماس دیدنی دارم
از گذشت زمان و «دحو الارض»
خاطراتی شنیدنی دارم...
صبح یک روز چشم وا کردم
ضربۀ تیشه بود گوش خراش
تخته سنگی شدم جدا از کوه
اوفتادم به دست سنگ تراش
پتک سنگین و تیشۀ پولاد
سهم من از تمام هستی شد
حکم تقدیر و سرنوشت این بود
نام من «آسیای دستی» شد
گرچه از بازگشت خویش به کوه
پس از آن روزگار نهی شدم
این سعادت ولی نصیبم شد
که جهیز عروس وحی شدم
گوشۀ خانهای مرا بردند
که حضور بهشت آنجا بود
برترین سرپناه روی زمین
بهترین سرنوشت آنجا بود
دستی از جنس یاس و نیلوفر
شد در آن خانه آسیاگردان
گرچه سنگم، ولی دلم میخواست
جان او را شوم بلاگردان
هر زمان گرد خویش چرخیدم
میشنیدم تلاوت قرآن
روح سنگین و سخت من کمکم
تازه شد از طراوت قرآن
راز خوشبختی مرا چه کسی
جز خداوند دادگر داند
کی گمان داشتم مرا روزی
جبرئیل امین بگرداند
به مقامی رسیدهام که چنین
بوسهگاه فرشتگان شدهام
مثل رکن و مقام کعبه عزیز
در نگاه فرشتگان شدهام
بارها شد که با خودم گفتم:
ای که داری به کار نان دستی!
کاش هرگز ز خاطرت نرود
وامدار چه خانهای هستی؟
خانۀ آسمانی خورشید
خانۀ روشن ستاره و ماه
خانۀ وحی، خانۀ قرآن
خانۀ «انّما یُریدُ الله»
از همین خانه تا ابد جاریست
چشمۀ فیض، چشمۀ احسان
سایبانِ معطّرِ این جاست
سورۀ «هل أتی علی الانسان»
آسیابم ولی یقین دارم
که پناهندهام به سایۀ نور
سرنوشت مرا دگرگون کرد
اشک زهرا و ذکر آیۀ نور
یاس یاسین که با دعای پدر
آیۀ نور بود تنپوشش
داشت دستی به دستۀ دستاس
دست دیگر گلی در آغوشش
در محیطی که هر وجب خاکش
فخر بر آفتاب و ماه کند
آرزو میکنم که گاه به من
دختر کوچکی نگاه کند
گرچه از بازتاب گردش من
نان این خانه برقرار شدهست
شرمسارم از اینکه میبینم
دست زهرا جریحهدار شدهست
رفت خورشید وحی و آمد شب
سر نزد از ستاره سوسویی
صبح از کوچۀ بنیهاشم
شد بلند آتش و هیاهویی
تا بدانم چه اتّفاق افتاد
تا ببینم هر آنچه بوده درست
دل به دریا زدم به خود گفتم:
«چشمها را دوباره باید شست»
دیدم آن روز صبح منظرهای
که به خود مثل بید لرزیدم
آتشم زد شرار دل وقتی
شعلهها را به چشم خود دیدم
در همان آستانهای کز عرش
قدسیان را به آن نظرها بود
اشک چشم ستارگان میریخت
بین دیوار و در خبرها بود
من به حسرت نگاه میکردم
باغ گل را میان آتش و دود
جز خدا هیچکس نمیداند
که چه آمد به روز یاس کبود
با همان دست عافیتپرور
که پرستاری پدر میکرد
از امام زمان خود یاری
در هیاهوی پشت در میکرد
هیزم آوردن، آتش افروزی
سهم هر رهگذر نبود ای کاش
خبر ناشنیده بسیار است
خبر میخ در نبود ای کاش
دست خورشید را که میبستند
شرح این ماجرا کبابم کرد
آنچه پشت در اتّفاق افتاد
سنگم امّا ز غصّه آبم کرد
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1941
✅ @ShereHeyat