eitaa logo
شعر هیأت
11.9هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
206 ویدیو
20 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹تا اوج فردا🔹 که بود این موج، این طوفان، که خواب از چشم دریا برد؟ و شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا برد کدامین آفتاب از کهکشان خود فرود آمد که این‌گونه زمین را تا عمیق آسمان‌ها برد صدای پای رودی بود و در قعر زمان پیچید و بهت تشنگی را از عطشناک دل ما برد کسی آمد کسی آن‌سان که دیروزِ توهّم را به سمت مشرق آبی‌ترین فردای زیبا برد کسی که در نگاهش شعلۀ آیینه می‌رویید و تا آن سوی حیرت، تا خدا، تا عشق، ما را برد... به خاک افکند ذلت را شرف را از زمین برداشت، و او را تا بلندای شکوه نیزه بالا برد دوباره شادی‌ام آشفت با اندوه شیرینش مرا تا بی‌کران آرزو تا مرز رؤیا برد بگو با من، بگو ای عشق اگرچه خوب می‌دانم که بود این موج، این طوفان، که خواب از چشم دریا برد؟ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3242@ShereHeyat
منشق شده ماه از جبین در شب قدر خورشید به خون نشسته بین در شب قدر زخم است به سر گرفته، جای قرآن تقدیر علی‌ست این چنین در شب قدر... 📝 @ShereHeyat
عید است و خریدار تو باشم ای ماه لب‌تشنۀ دیدار تو باشم ای ماه سی روز دعا کرده‌ام و خواسته‌ام هم‌سفرۀ افطار تو باشم ای ماه! 📝 @ShereHeyat
🔹فانوس شرم ماه🔹 اینجا نشانی از نگاه آشنایی نیست یا از صدای آشنایی، ردّ پایی نیست طوفانی از اندوه، دلتنگی، پریشانی جاری‌ست در این دشت، اما ناخدایی نیست مرزی فراتر از زمین و آسمان دارد بی‌وسعت این خاک، گویا ماورایی نیست! قندیل آه عاشقان، فانوس شرم ماه مشتی ستاره، بیش از اینش روشنایی نیست در غربت این دشت، اما آنچه می‌پیچد تنها هیاهوی سکوت است و صدایی نیست هر یک بقیع کوچکی در سینه‌مان داریم ماییم و اندوهی که آن را آشنایی نیست بر شانه‌های غربت ما، زخم می‌روید زخمی که او را ابتدا و انتهایی نیست ماییم و ارث چارده قرنِ عزا، آری! غمگین‌تر از این قصه، گویا ماجرایی نیست در شعله‌های شرم می‌پیچم که می‌بینم شعرم به یاد غربتش، شعر رسایی نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3930@ShereHeyat
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی هم‌چون شب قدر، قدر نامعلومی قم با تو مدینهٔ ولایت شده است تو، فاطمهٔ‌ چهارده معصومی 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹جادۀ توحید🔹 کنار پنجره‌فولاد، گریه مغتنم است در این حریم برای تو گریه محترم است جهان سادۀ من: گریۀ وصال و فراق تمامی دو جهان، گوشۀ همین حرم است شروع مرگ، زمان جدا شدن از تو به پایِ عشق تو مردن، حیاتِ دم به دم است چه دورم از تو... خدایا چه دیر فهمیدم! تو در کنار من و سرنوشت من عدم است تو را در آینه‌هایم نشد نشان بدهم چقدر ساحت این شعر کوچک است و کم است برای جستن دُرّ حدیث سلسله‌تان زمان به حال رکوع است و پشت عرش، خم است حدیث گفتی، حقا چه اتفاق افتاد به حکم «اِلّا»‌یت، پرده از نفاق افتاد.. نفاق و کفر به حکم تو راهشان سد شد مسیر کوی ولا غرق رفت و آمد شد سرودی «اَشهَدُ اَن‌ لا ‌اِلهَ اِلّا ‌الله» ولایت تو نشان داد راه را از چاه به«لا اله»، اذان را دوباره جان دادی برائت از همۀ کفر را نشان دادی «بشرطها»‌ی شما راه را به ما فهماند حضور منتشر ماه را به ما فهماند به«لا اله» رسیدیم و نفی غیر شما به بارگاه ولا، حصن محکم «الا» به حصن محکم خود راه داده‌ای ما را به زیر پرچم خود راه داده‌ای ما را حدیث گفتی و از حکمتت جهان پر شد کنار دریایت، هرصدف پر از دُر شد حدیث سلسله، تفسیر ناب توحید است تجلیات ولایت به قاب خورشید است به سمت جادۀ توحید می‌برد ما را به سوی خانۀ خورشید می‌برد ما را کلیم‌وار به طور تبسم آمده‌ایم به شوق «و رضی‌الله عنهم» آمده‌ایم زیارت تو شبیه عروج تا عرش است حریم تو ملکوت است؟ فرش یا عرش است؟ عروج عرش‌نشینان، هبوط در حرمت مقام سلطانی، خوشه‌چینی از کرمت به لطف نور تو هر ظلمتی سحر گردد گناه‌کار بیاید فرشته برگردد به اشتیاق نگاه تو زائرت شده‌ام همین بسم که بگویی که شاعرت شده‌ام تو قول داده‌ای ای مهربان- که هم‌نفسی- سه‌جا به داد دل شیعیان خود برسی سه‌جا؟ نه در همه‌جا لطف تو کنار من است تو آن امام رئوفی که بی‌قرار من است... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5763@ShereHeyat
ظلمت‌كده‌‏اى‌ست كوفه، چون شام بُوَد با اين‌همه، دل به يادت آرام بُوَد سرمستى‌‏ام از بادۀ‏ عشق است و عطش معراج من افتادن از اين بام بُوَد 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تشنۀ لبّیک🔹 كربلا عشق است، شوق كوی جانان می‌شوم جسم را وا می‌نهم، پا تا به سر جان می‌شوم تا ‌بپيوندم به اقيانوس عشقت يا حسين در كوير بی‌كسی رودی خروشان می‌شوم پيرم اما مرگ در آغاز راهم مانده است در مصاف دشمنان چون تيغِ عريان می‌شوم حاليا در محضر قرآن ناطق، بر عدو با زبان تيغ خود تفسير قرآن می‌شوم جلوۀ نور خدا را در نگاهت ديده‌ام تا هميشه بر تو ای آیينه، حيران می‌شوم من حبيبم، حاجی از كاروان جامانده‌ات می‌رسم از راه و بر لطف تو مهمان می‌شوم سعی من از كوفه بود و كربلايم شد صفا پای تو ای كعبهٔ مقصود، قربان می‌شوم تشنۀ لبّيک ماندی در منای قرب دوست جوشش لبّيک بر آن كام عطشان می‌شوم 📝 @ShereHeyat
او رفت که بی‌تاب کند لشکر را از شرم عطش آب کند لشکر را؟ او در پی تشنۀ حقیقت می‌گشت می‌رفت که سیراب کند لشکر را 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام علیه‌السلام 🔹طفل کفن‌پوش رباب🔹 از لشکر کوفه این خبر می‌آید زخم است و دوباره بر جگر می‌آید این‌بار هدف کیست؟ پدر یا که پسر؟ تیر است و به قصد سه نفر می‌آید! پرسید پدر؟ پسر؟ هدف آخر کیست؟ انگار که دل توی دل مادر نیست ای تیر! به غیر زخم بر جان رباب، حرفِ درگوشی تو با اصغر چیست؟ گفتند بر او داغ مجسم بزنند یک تیر ولی سه زخم توام بزنند حتی گهوارۀ علی را بردند تا تیر به قلب مادرش هم بزنند شب‌هایم مهتاب ندارد دیگر مادر، بی‌تو خواب ندارد دیگر گهوارۀ خالی از تو آغوش من است گهوارۀ تو تاب ندارد دیگر حالا من و، اشک و، شب مهتابی و او لالایی خواب و، تب بی‌خوابی و او گهوارۀ کودک مرا پس بدهید من باشم و، تنهایی و، بی‌تابی و او شش‌ماهه‌ام! ای طفل کفن‌پوش رباب! جایت خالی‌ست توی آغوش رباب در من انگار، کودکی می‌گرید هر روز صدای توست در گوش رباب... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4146@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹راوی زخم🔹 در تب و تاب تو آتش به دلم شعله‌ور است خیمهٔ عمر من از داغ غمت پرشرر است بگذارید بگویم، که نگفتیم چه‌قدر این جهان از غم بسیار شما بی‌خبر است تیغ‌ها سجده‌کنان نیت قربت کردند چیست سجاده‌شان؟ مخمل زخم پدر است.. سنگ‌باران شدی ای کعبه و آتش‌باران آتش طعن به روی جگرت بیشتر است ای کبوتر خبر صبح قریب آوردی گرچه دیدند که زنجیر بر این بال و پر است خطبه را تیغ گشودی پی خیبرشکنی همه گفتند مگر چاره به‌جز «الحذر» است؟ آن علی بن حسین بن علی تیغ به کف این علی بن حسین بن علیِ دگر است راوی چند سفر عُسر و اسارت؟ هرگز! چشم تو راوی دعوت به سلام و سحر است چشم‌هایت همهٔ عمر شده لجّهٔ خون راوی زخم عمیقی‌ست که روی جگر است 📝 @ShereHeyat
از اشک، نگاه لاله‌گونی دارد داغ از همه لاله‌ها فزونی دارد جای گله، خون از دهنش می‌جوشید یعنی که ز غربت، دل خونی دارد 📝 @ShereHeyat