#حضرت_زینب علیهاالسلام
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#قصیده
🔹والصّبح...🔹
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
در ازدحام فلک، برقِ فجر پیدا شد
رها شدند از آن تیرگی هزار اختر
سپیده سر زد و با دست مهربانی خویش
کشید پردهای از نور روی قرص قمر
به دوش کوه بر آمد ملیکۀ مشرق
طلوع کرد و جهان را گرفت سرتاسر
به شکر فتح خودش بر سر زمین پاشید
بدون هیچ دریغی هزار سکّۀ زر
چه خلقتیست؟ شگفتا! چه آیهای؟ عظمی!
به فتح صبح قسم خورده خالق اکبر
قسم به صبح که خورشید شام، زینب بود
بزرگوار، شکوهآفرین، بلندنظر
به هوش باش که برخاست محکمات علی
بلند شد که قیامش به پا کند محشر
بلند شد، سخنش را نشاند بر کرسی
نیاز نیست که باشد خطیب بر منبر
بلند شد، همه بتها به لرزه افتادند
مگر که رفت علی روی دوش پیغمبر؟
کلام موجز او واژه واژه پر اعجاز
به گوش میرسد آیات سورۀ کوثر
شبیه بود به تسبیح، رشتۀ سخنش
به جای لفظ به هم وصل کرده دُرّ و گهر
مگر که روح الامین سورۀ قیامت خواند
که کاخ ظلم شد از این کلام زیر و زبر
خطاب کرد: «اَنا بِنتُ قامِعِ الکَفَرة
وَرِثتُ حُجبَ الکوثَر وَ مَنطِقَ الحیدر
منم همان که جگرگوشۀ نبی خداست
تویی نوادۀ آن زن که میدرید جگر
رسیده کار به جایی که همکلام توام
منی که همسخنم نیست از مَلَک کمتر
کنیزهای تو در کاخها نشسته به تخت
عزیزهای پیمبر اسیر کوه و کمر
اسیر در غل و زنجیر کودکان یتیم؟
ندای روح الامین میرسد: فَلا تَقهر!»
به پای خطبۀ غرّاء ذوالفقاری او
سپاه شبزده انداخت بیاراده سپر
هنوز میرسد از شام، برق خورشیدش
اگر مسافر صبحی، ببند بار سفر!
مرکّب و قلم و کاغذ و مضامین، سرخ
رسانده نامۀ خون را کبوتری بیسر
من الغریب میآید، نمانده وقت خضاب
حبیبهای حرم را خبر کنید، خبر!
مدافعان حرم بودهایم نسل به نسل
رسیده قبضۀ شمشیر از پدر به پسر
اگر چه سر بدهد، قصّهاش به سر نرسد
که شیعه حبّ علی را گرفته از مادر
چه میشود که علی جان! به ما سری بزنی
شهید چشم تو باشیم لحظۀ آخر
حکایت من و عشق تو همچنان باقیست
اگر چه باز به پایان رسید این دفتر
📝 #محمدمهدی_خانمحمدی
🌐 shereheyat.ir/node/2175
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#شهدا
#چارپاره
🔹از کربلای چند برگشتی برادر؟🔹
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
از یاد ما رفتهست، جنگ و جبهههایش
از کربلای چند برگشتی برادر؟
این بار هم تو بردی و بازنده ماییم
هر مرتبه اینجای بازی گیر کردیم
تو در حقیقت عشق را دیدی و رفتی
ما در فضاهای مجازی گیر کردیم
دریا شدی تا تشنگی شرمنده باشد
تا اشکی از چشمان ماهیها نریزد
من مُرده تو زنده، نگو که غیر از این است
تو رفتهای تا آبروی ما نریزد
میخواستی در لحظۀ معراج تا عشق
خورشیدِ بالای سرت عباس باشد
نامت اگر سرباز گردان حرم شد
میخواستی سرلشکرت عباس باشد
جز گریه کردن کاری از ما برنیامد
رفتی و ما تنها در این غم گریه کردیم
آنقدر رفتی تا به عاشورا رسیدی
در خانه ماندیم و مُحرّم گریه کردیم
از عشق جان میدادی و جان میگرفتی
ما در پی یک لقمه نان بودیم آن روز
ما خون خود را نذر عاشورا نکردیم
ما در صف نذریپزان بودیم آن روز
عکس تو را در قاب پیش رو گرفتند
تا پشت عکست ژست خونخواهی بگیرند
این روزها از آبهای خون گلآلود
یک عده میآیند تا ماهی بگیرند
یک شب به خوابم آمدی با خنده گفتی
شاعر رفیقان عهد خود با ما شکستند
اما بگو این را به یاران قدیمی
هرگز در باغ شهادت را نبستند!
📝 #مهدای_مردانی
🌐 shereheyat.ir/node/4342
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#شعر_پایداری
#قصیدهواره
🔹عشق حسینی...🔹
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
غم عراق و یمن را که شعلهشعله در آتش
غم دمشق پریشان و غزّۀ نگران را
دلارهای یهودی، ریالهای سعودی
ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را
چه کودکان یتیمی که مانده بیسر و سامان
چه مادران غریبی که برگریزِ خزان را...
صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است
چگونه خواب ربودهست چشم آدمیان را؟
جهان اگرچه کویر سکوت و بهت و تماشاست
در این دیار ببین رودهای در جریان را
ببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دوانده
ببین قیامت قد هزار سرو روان را
ببین که عشق حسینی و آرمان خمینی
چگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان را
درود بر شرف و عزت جوانِ دلیری
که در هوای حرم نذر میکند سر و جان را
چگونه دم بزنم از مدافع حرم عشق
چگونه وصف کنم آن حماسههای عیان را
سلام ما به خلیلی و صابری و علیدوست
به غیرت همدانی که خیره کرده جهان را
سلام ما به عزیزی و باغبانی و عطری
چه عاشقانه برانگیختند رشک جنان را
درود بر تقوی، شاطری و فاطمیاطهر
که خواندهاند «أوَفَیتُ» به لب امام زمان را
سلام بر سر اسکندری که بر سر نیزه
گرفت از دل هر بیقرار تاب و توان را
«سری به نیزه بلند است در برابر زینب»
خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را
سری که بر سر نیزه رهاست عطر صدایش
وَ غرق نور خدا میکند کران به کران را
و «أی منقلبٍ» میرسد به گوش دوباره
دمی نمیبرم از یاد شمرهای زمان را...
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/1350
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#شهدا
#غزل
🔹لالههای معطر🔹
کوچههامان پر از سیاهی بود، شهر را از عزا درآوردند
چشمهای ستارهها خندید، ماه را سمت دیگر آوردند
شاخههایی که سرفرازاناند میوههایی که جلوۀ باغاند
مادران مثل اُمّ لیلایند، که پسر مثل اکبر آوردند
روی تابوتهایشان بستند پرچمی که به رنگ خورشید است
«فاطمیون» فداییان حرم، سرورانی که سر برآوردند
قصهها را یکی یکی خواندند، آخر ماجرا سفر کردند
عاشقی هم برایشان کم بود، عشق بردند و باور آوردند
عصر یک جمعۀ بهاری بود، همه در انتظارشان بودیم
بادهای بهاری از هرباغ، لالههایی معطر آوردند
📝 #عاطفه_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/3889
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#غزل
🔹حوالی غربت🔹
در روزگار تازۀ غفلت، شهید شد
بیاعتنا به عصر جهالت، شهید شد...
در فصل صلح خواست که ثابت کند هنوز
باز است باز راه شهادت، شهید است
مردم به فکر سهم خود از سفرههای نفت
او -آبروی فقر و قناعت- شهید شد
عمری برای غربت زینب به سینه زد
این بار جای عرض ارادت، شهید شد
این امتیاز اوست که بیمرز عاشق است
دور از وطن، حوالی غربت شهید شد
«راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست»
باید برای راه ولایت شهید شد
📝 #زهرا_بشری_موحد
🌐 shereheyat.ir/node/591
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#قصیده
🔹والصّبح...🔹
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
در ازدحام فلک، برقِ فجر پیدا شد
رها شدند از آن تیرگی هزار اختر
سپیده سر زد و با دست مهربانی خویش
کشید پردهای از نور روی قرص قمر
به دوش کوه بر آمد ملیکۀ مشرق
طلوع کرد و جهان را گرفت سرتاسر
به شکر فتح خودش بر سر زمین پاشید
بدون هیچ دریغی هزار سکّۀ زر
چه خلقتیست؟ شگفتا! چه آیهای؟ عظمی!
به فتح صبح قسم خورده خالق اکبر
قسم به صبح که خورشید شام، زینب بود
بزرگوار، شکوهآفرین، بلندنظر
به هوش باش که برخاست محکمات علی
بلند شد که قیامش به پا کند محشر
بلند شد، سخنش را نشاند بر کرسی
نیاز نیست که باشد خطیب بر منبر
بلند شد، همه بتها به لرزه افتادند
مگر که رفت علی روی دوش پیغمبر؟
کلام موجز او واژه واژه پر اعجاز
به گوش میرسد آیات سورۀ کوثر
شبیه بود به تسبیح، رشتۀ سخنش
به جای لفظ به هم وصل کرده دُرّ و گهر
مگر که روح الامین سورۀ قیامت خواند
که کاخ ظلم شد از این کلام زیر و زبر
خطاب کرد: «اَنا بِنتُ قامِعِ الکَفَرة
وَرِثتُ حُجبَ الکوثَر وَ مَنطِقَ الحیدر
منم همان که جگرگوشۀ نبی خداست
تویی نوادۀ آن زن که میدرید جگر
رسیده کار به جایی که همکلام توام
منی که همسخنم نیست از مَلَک کمتر
کنیزهای تو در کاخها نشسته به تخت
عزیزهای پیمبر اسیر کوه و کمر
اسیر در غل و زنجیر کودکان یتیم؟
ندای روح الامین میرسد: فَلا تَقهر!»
به پای خطبۀ غرّاء ذوالفقاری او
سپاه شبزده انداخت بیاراده سپر
هنوز میرسد از شام، برق خورشیدش
اگر مسافر صبحی، ببند بار سفر!
مرکّب و قلم و کاغذ و مضامین، سرخ
رسانده نامۀ خون را کبوتری بیسر
من الغریب میآید، نمانده وقت خضاب
حبیبهای حرم را خبر کنید، خبر!
مدافعان حرم بودهایم نسل به نسل
رسیده قبضۀ شمشیر از پدر به پسر
اگر چه سر بدهد، قصّهاش به سر نرسد
که شیعه حبّ علی را گرفته از مادر
چه میشود که علی جان! به ما سری بزنی
شهید چشم تو باشیم لحظۀ آخر
حکایت من و عشق تو همچنان باقیست
اگر چه باز به پایان رسید این دفتر
📝 #محمدمهدی_خانمحمدی
🌐 shereheyat.ir/node/2175
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#قصیده
🔹والصّبح...🔹
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
در ازدحام فلک، برقِ فجر پیدا شد
رها شدند از آن تیرگی هزار اختر
سپیده سر زد و با دست مهربانی خویش
کشید پردهای از نور روی قرص قمر
به دوش کوه بر آمد ملیکۀ مشرق
طلوع کرد و جهان را گرفت سرتاسر
به شکر فتح خودش بر سر زمین پاشید
بدون هیچ دریغی هزار سکّۀ زر
چه خلقتیست؟ شگفتا! چه آیهای؟ عظمی!
به فتح صبح قسم خورده خالق اکبر
قسم به صبح که خورشید شام، زینب بود
بزرگوار، شکوهآفرین، بلندنظر
به هوش باش که برخاست محکمات علی
بلند شد که قیامش به پا کند محشر
بلند شد، سخنش را نشاند بر کرسی
نیاز نیست که باشد خطیب بر منبر
بلند شد، همه بتها به لرزه افتادند
مگر که رفت علی روی دوش پیغمبر؟
کلام موجز او واژه واژه پر اعجاز
به گوش میرسد آیات سورۀ کوثر
شبیه بود به تسبیح، رشتۀ سخنش
به جای لفظ به هم وصل کرده دُرّ و گهر
مگر که روح الامین سورۀ قیامت خواند
که کاخ ظلم شد از این کلام زیر و زبر
خطاب کرد: «اَنا بِنتُ قامِعِ الکَفَرة
وَرِثتُ حُجبَ الکوثَر وَ مَنطِقَ الحیدر
منم همان که جگرگوشۀ نبی خداست
تویی نوادۀ آن زن که میدرید جگر
رسیده کار به جایی که همکلام توام
منی که همسخنم نیست از مَلَک کمتر
کنیزهای تو در کاخها نشسته به تخت
عزیزهای پیمبر اسیر کوه و کمر
اسیر در غل و زنجیر کودکان یتیم؟
ندای روح الامین میرسد: فَلا تَقهر!»
به پای خطبۀ غرّاء ذوالفقاری او
سپاه شبزده انداخت بیاراده سپر
هنوز میرسد از شام، برق خورشیدش
اگر مسافر صبحی، ببند بار سفر!
مرکّب و قلم و کاغذ و مضامین، سرخ
رسانده نامۀ خون را کبوتری بیسر
من الغریب میآید، نمانده وقت خضاب
حبیبهای حرم را خبر کنید، خبر!
مدافعان حرم بودهایم نسل به نسل
رسیده قبضۀ شمشیر از پدر به پسر
اگر چه سر بدهد، قصّهاش به سر نرسد
که شیعه حبّ علی را گرفته از مادر
چه میشود که علی جان! به ما سری بزنی
شهید چشم تو باشیم لحظۀ آخر
حکایت من و عشق تو همچنان باقیست
اگر چه باز به پایان رسید این دفتر
📝 #محمدمهدی_خانمحمدی
🌐 shereheyat.ir/node/2175
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#غزل
🔹لبیک یا امام🔹
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
چه باشکوه به لب غنچه میزند صلواتم
مگر به باغ گل سرخ، با سلام بیایم
خوشا که گوش به بانگ درای قافله باشم
به کربلای تو از حج ناتمام بیایم
شب است و همسفر مسلمم به غربت کوفه
که چون ستارۀ سرخی به پشتبام بیایم
خوشا که جامهدران بین خطبهخوانی زینب
بر این خرابه بچرخم به صبح شام بیایم
دعا کنید پدر! مادر! این دقیقۀ آخر
که سربریده بر این دشت، چند گام بیایم
چقدر گم شده چون برگ گل سهسالۀ پرپر
علم به دوش به خونخواهی کدام بیایم؟
شنیدهام که به صحراست چشم یاس سهساله
مگر به نام عمویش به انتقام بیایم
تمام حنجره «هَل مِن مُعین» اوست به گوشم
تمام حنجره «لبیک یا امام» بیایم!
📝 #محمدحسین_انصارینژاد
🌐 shereheyat.ir/node/4136
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#شهدا
#غزل
🔹امان از دل زینب🔹
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را
برگشت، نگاهی به من انداخت و خندید
بوسید در آن لحظۀ آخر پسرش را
برخاسته بود العطش از مجلس روضه
آتش زده بود آه... دلِ شعلهورش را
پر زد به هوای حرم عشق که شاید
یک روز بریزد همه جا بال و پرش را
آهسته فقط گفت: امان از دل زینب
وقتی که رساندند به مادر خبرش را
این کربوبلا نیست دمشق است،که هربار
یکجور شکسته دل هر رهگذرش را
آیا تن بیجان تو هم زیر سم اسب...
بگذار نگوییم از این بیشترش را
در راه دفاع از حرم عشق چه خوب است
عاشق بدهد مثل تو صدبار سرش را...
📝 #طیبه_عباسی
🌐 shereheyat.ir/node/1536
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#غزل
🔹سورۀ باران🔹
ماییم و داغ شام غریبان دیگری
تا خیمه آمده غم هجران دیگری
لبریز گریهایم که از چشم آسمان
نازل شدهست سورۀ باران دیگری
رفتی که باز راه نیفتند بیپناه
با دستهای بسته اسیران دیگری
رفتی که چشم دشت نبیند رها شدهست
در دست باد موی پریشان دیگری
سر دادهای که باز نبینی به روی نی
رفتهست پیش چشم تو قرآن دیگری
میشد هزار بار فدای مسیر دوست
در پیکر تو بود اگر جان دیگری
میخواستی که سر نگذاری به وقت مرگ
جز دامن حسین به دامان دیگری
::
در گوشه و کنار همین شهر باز هم
دارد حسین فاطمه یاران دیگری
یک لحظه هم سلاح تو روی زمین نماند
دارد حرم همیشه نگهبان دیگری
📝 #سیدعلیرضا_شفیعی
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#شعر_پایداری
#قصیدهواره
🔹عشق حسینی...🔹
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
غم عراق و یمن را که شعلهشعله در آتش
غم دمشق پریشان و غزّۀ نگران را
دلارهای یهودی، ریالهای سعودی
ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را
چه کودکان یتیمی که مانده بیسر و سامان
چه مادران غریبی که برگریزِ خزان را...
صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است
چگونه خواب ربودهست چشم آدمیان را؟
جهان اگرچه کویر سکوت و بهت و تماشاست
در این دیار ببین رودهای در جریان را
ببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دوانده
ببین قیامت قد هزار سرو روان را
ببین که عشق حسینی و آرمان خمینی
چگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان را
درود بر شرف و عزت جوانِ دلیری
که در هوای حرم نذر میکند سر و جان را
چگونه دم بزنم از مدافع حرم عشق
چگونه وصف کنم آن حماسههای عیان را
سلام ما به خلیلی و صابری و علیدوست
به غیرت همدانی که خیره کرده جهان را
سلام ما به عزیزی و باغبانی و عطری
چه عاشقانه برانگیختند رشک جنان را
درود بر حججی، شاطری و فاطمیاطهر
که خواندهاند «أوَفَیتُ» به لب امام زمان را
سلام بر سر اسکندری که بر سر نیزه
گرفت از دل هر بیقرار تاب و توان را
«سری به نیزه بلند است در برابر زینب»
خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را
سری که بر سر نیزه رهاست عطر صدایش
وَ غرق نور خدا میکند کران به کران را
و «أی منقلبٍ» میرسد به گوش دوباره
دمی نمیبرم از یاد شمرهای زمان را...
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/1350
✅ @ShereHeyat
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#غزل
🔹لبیک یا امام🔹
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
چه باشکوه به لب غنچه میزند صلواتم
مگر به باغ گل سرخ، با سلام بیایم
خوشا که گوش به بانگ درای قافله باشم
به کربلای تو از حج ناتمام بیایم
شب است و همسفر مسلمم به غربت کوفه
که چون ستارۀ سرخی به پشتبام بیایم
خوشا که جامهدران بین خطبهخوانی زینب
بر این خرابه بچرخم به صبح شام بیایم
دعا کنید پدر! مادر! این دقیقۀ آخر
که سربریده بر این دشت، چند گام بیایم
چقدر گم شده چون برگ گل سهسالۀ پرپر
علم به دوش به خونخواهی کدام بیایم؟
شنیدهام که به صحراست چشم یاس سهساله
مگر به نام عمویش به انتقام بیایم
تمام حنجره «هَل مِن مُعین» اوست به گوشم
تمام حنجره «لبیک یا امام» بیایم!
📝 #محمدحسین_انصارینژاد
🌐 shereheyat.ir/node/4136
✅ @ShereHeyat