eitaa logo
شعر انقلاب
2.7هزار دنبال‌کننده
547 عکس
175 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
مردهای کربلای پنج دیگر آن شب‌ها نمی‌آیند لحظه‌های از خدا سرشار مردهای کربلای پنج دردهای کربلای چار بعد از آن مردان پولادین مانده بر دوشم سری سنگین زیر پایم شد زمین خالی آسمان شد بر سرم آوار اندک اندک عاشقان رفتند اندک اندک عشق تنها ماند کم‌کم این دل هم ز پا افتاد کم‌کم این آیینه شد زنگار شعله شعله آتشی جان‌سوز می‌چکد بر سینه‌ام امروز بستۀ دنیایم این دنیا خستۀ تکرارم این تکرار یک شلمچه خسته‌ام از خود چند فکّه غرق اندوهم این‌همه آوار را ای درد! یک سحر از شانه‌ام بردار ✍🏻 🏷 | 🗓 ۱۹ دی‌ماه؛ سال‌روز آغاز عملیات کربلای پنج [سال۱۳۶۵] 🇮🇷 @Shere_Enghelab
کجایند مردان بی‌ادّعا؟ شب است و سکوت است و ماه است و من فغان و غم و اشک و آه است و من شب و خلوت و بغض نشکفته‌ام شب و مثنوی‌های ناگفته‌ام شب و ناله‌های نهان در گلو شب و ماندن استخوان در گلو من امشب خبر می‌کنم درد را که آتش زند این دل سرد را بگو بشکفد بغض پنهان من که گل سر زند از گریبان من مرا کشت خاموشی ناله‌ها دریغ از فراموشی لاله‌ها کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟ کجایند مردان بی‌ادّعا؟ کجایند شور‌آفرینان عشق؟ علمدارمردان میدان عشق کجایند مستان جام الست؟ دلیران عاشق، شهیدان مست همانان که از وادی دیگرند همانان که گمنام و نام‌آورند هلا، پیر هشیار درد آشنا! بریز از می صبر، در جام ما من از شرمساران روی توام ز دُردی‌کشان سبوی توام غرورم نمی‌خواست این‌سان مرا پریشان و سردرگریبان مرا غرورم نمی‌دید این روز را چنان ناله‌های جگر‌سوز را غرورم برای خدا بود و عشق پل محکمی بین ما بود و عشق نه، این دل سزاوار ماندن نبود سزاوار ماندن، دل من نبود من از انتهای جنون آمدم من از زیر باران خون آمدم از آن‌جا که پرواز یعنی خدا سرانجام و آغاز یعنی خدا هلا، دین‌فروشان دنیا‌پرست! سکوت شما پشت ما را شکست چرا ره نبستید بر دشنه‌ها؟ ندادید آبی به لب تشنه‌ها؟ نرفتید گامی به فرمان عشق نبردید راهی به میدان عشق اگر داغ دین بر جبین می‌زنید چرا دشنه بر پشت دین می‌زنید؟ خموشید و آتش به جان می‌زنید زبونید و زخم زبان می‌زنید کنون صبر باید بر این داغ‌ها که پر گل شود کوچه‌ها، باغ‌ها شب است و سکوت است و ماه است و من... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
به رسم شهیدان بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم از آن‌ها که خونین سفر کرده‌اند سفر بر مدار خطر کرده‌اند از آن‌ها که خورشیدِ فریادشان دمید از گلوی سحرزادشان... حکایت کنیم از تباری شگفت که کوبید در هم، حصاری شگفت از آن‌ها که پیمانۀ «لا» زدند دل عاشقی را به دریا زدند... هلا منکر جان و جانان ما بزن زخم انکار بر جان ما... بزن زخم، این مرهم عاشق است که بی‌زخم مردن غم عاشق است بیار آتش کینه نمرودوار خلیلیم! ما را به آتش سپار... در این عرصه با یار بودن خوش است به رسم شهیدان سرودن خوش است بیا در خدا خویش را گم کنیم به رسم شهیدان تکلّم کنیم مگو سوخت جان من از فرط عشق خموشی‌ست هان! اولین شرط عشق بیا اولین شرط را تن دهیم بیا تن به از خود گذشتن دهیم ببین لاله‌هایی که در باغ ماست خموش‌اند و فریادشان تا خداست چو فریاد با حلق جان می‌کشند تن از خاک تا لامکان می‌کشند سزد عاشقان را در این روزگار سکوتی از این گونه فریادوار بیا با گل لاله بیعت کنیم که آلاله‌ها را حمایت کنیم حمایت ز گل‌ها، گل افشاندن است هم‌آواز با باغبان خواندن است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نوبت به من رسید و... کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است این حرف‌ها گلوی مرا رنج می‌دهد چشمانم از پرندۀ اشک رها پر است پیراهنی خریده‌ام از جنس ماه سرخ اصلاً محرمم، تنم از کربلا پر است... عمری اگرچه از هیجانش گذشته است این دل هنوز از هوسِ جبهه‌ها پر است این دل هنوز از هوسِ رفتنی شگفت از شوقِ پرکشیدنِ تا ماورا پر است از بخت من ملائکه لبخند می‌زنند نوبت به من رسید و بهشت خدا پر است کفش سفر که تازگی اندازه‌ام شده از سنگریزه‌های دروغ و ریا پر است از سوژه‌های در به دری مثل ابر و باد از ابتدا به آخر این ماجرا پر است عمری‌ست زائرم، شهدا! رحمتان کجاست؟ هر بار آمدم، اتوبوس شما پر است! ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
دنیای دیگر آدم در این کرانه دلش جای دیگری‌ست این خاک، کربلای معلای دیگری‌ست با هر نسیم، مرده‌دلی زنده می‌شود آری دمش مثال مسیحای دیگری‌ست اینجا همیشه چشم به دنبال معجزه‌ست در هر نگاه شوق تماشای دیگری‌ست خون شهید در همه جا موج می‌زند دریا در این کرانه به معنای دیگری‌ست خاکش چقدر بوی عجیبی گرفته است! این پهنه جایگاه قدم‌های دیگری‌ست بعد از وقوع کرب‌و‌بلا، خون این زمین در پای دین هر آینه امضای دیگری‌ست اینجا چقدر با همه جا فرق می‌کند! اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگری‌ست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
روزهای شگفت عمر نامهربان شده، ای کاش اندکی مهربان بیندیشیم شب ما پرشتاب می‌گذرد به شب عاشقان بیندیشیم دوست داری به باغ گل برویم به تماشای باغ تازه شویم بنشینیم و بین آن همه گل به گلی بی‌نشان بیندیشیم؟ دوست داری به جبهه برگردیم به شب یا حسین و یا زهرا زیر رگبار ناجوانمردی به شهیدی جوان بیندیشیم؟ نیمی از عمرمان به ترس گذشت خواب ماندیم و فصل درس گذشت روزهایی شگفت در راه‌اند به شب امتحان بیندیشیم عده‌ای در صف یزید شدند عده‌ای محو و ناپدید شدند آه عباس‌های غیرتمند! به امام زمان بیندیشیم هرچه دل بود عشق با خود برد کاروان رفت و عاشقان رفتند ما که ماندیم لااقل گاهی به شهیدانمان بیندیشیم.. ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سین هشتم هفت‌سین، هفت بند دلتنگی نذر کردم برای سال جدید کاشکی عاقبت به خیر شوم مثل پاییز که رسید به عید سیب را از جزیرۀ مجنون سبزه را از طلاییه چیدم در خیالات خود، دم نوروز داشتم باز سفره می‌چیدم قاب عکس کنار آیینه حرف می‌زد، کمی دقیق شدم آینه گفت: پیرتر شده‌ای عکس می‌گفت: بی‌رفیق شدم عکس و آیینه زل زدند به من چشم‌هایم پر از شکایت بود در دل قاب و آینه، چشمم دربه‌در، در پی شهادت بود ماهی کوچکی که از دریا در دل تَنگ تُنگ مانده منم او که با یاد دوستان خود را پای این هفت‌سین کشانده منم یاد آن سفره‌های ساده به خیر چفیه‌ها خالی از تجمل بود تیر و ترکش اگرچه می‌خوردیم زخم‌ها قابل تحمل بود هفت‌سین دلم پر از درد است از علی التیام می‌خواهم سین هشتم سلام بر شهدا «من علیک السلام می‌خواهم» ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شوق پرواز شوق پرواز در دل ما بود تا دم مرگ یک نفس ماندیم همه در راه آسمان بودند من و یک عده در قفس ماندیم قسمت آسمانیان پرواز قسمت ما اسارت و ماندن با نگاهی که غرق حسرت بود چقدر داد می‌زدم: من! من! ما اسیر و غریب، اما نه پادگان در اسارت ما بود گاه باید نرفت و باقی ماند در ته دره بود و بالا بود اَلرَّمادی و سامرا، بغداد هر کجا بود با خدا بودیم هر نسیم عطر آشنایی داشت شکر، نزدیک کربلا بودیم این اسارت هنوز هم باقی‌ست همه غافل از این که ما هستیم کوچه‌ها محو در فراموشی‌ست باز مثل غریبه‌ها هستیم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نردبان آسمان سبک‌بالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند سواران لحظه‌ای تمکین نکردند ترحّم بر من مسکین نکردند سواران از سر نعشم گذشتند فغان‌ها کردم، اما برنگشتند اسیر و زخمی و بی دست و پا من رفیقان، این چه سودا بود با من؟... اگر دیر آمدم مجروح بودم اسیر قبض و بسط روح بودم در باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زان سو نخندید رفیقانم دعا کردند و رفتند مرا زخمی رها کردند و رفتند رها کردند در زندان بمانم دعا کردند سرگردان بمانم شهادت نردبان آسمان بود شهادت آسمان را نردبان بود چرا برداشتند این نردبان را؟ چرا بستند راه آسمان را؟... دلم تا دست بر دامان در زد دو دستی سنگ شیون را به سر زد... چه درد است این که در فصل اقاقی به روی عاشقان در بسته ساقی بر این در،‌ وای من قفلی لجوج است بجوش ای اشک هنگام خروج است در میخانه را گیرم که بستند کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!... من آخر طاقت ماندن ندارم خدایا تاب جان کندن ندارم دلم تا چند یا رب خسته باشد؟ در لطف تو تا کی بسته باشد؟ بیا باز امشب ای دل در بکوبیم بیا این‌بار محکم‌تر بکوبیم... بکوب ای دل که غفار است یارم من از کوبیدن در شرم دارم بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست مرا هر چند روی در زدن نیست کریمان گر چه ستار العیوب‌اند گدایانی که محجوب‌اند خوب‌اند بکوب ای دل،‌ مشو نومید از این در بکوب ای دل هزاران بار دیگر... اگر آه تو از جنس نیاز است در باغ شهادت باز، باز است... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
ای کاش... گل اشکم شبی وا می‌شد ای کاش همه دردم مداوا می‌شد ای کاش به هر کس قسمتی دادی خدایا! شهادت قسمت ما می‌شد ای کاش ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مردهای کربلای پنج دیگر آن شب‌ها نمی‌آیند لحظه‌های از خدا سرشار مردهای کربلای پنج دردهای کربلای چار بعد از آن مردان پولادین مانده بر دوشم سری سنگین زیر پایم شد زمین خالی آسمان شد بر سرم آوار اندک اندک عاشقان رفتند اندک اندک عشق تنها ماند کم‌کم این دل هم ز پا افتاد کم‌کم این آیینه شد زنگار شعله شعله آتشی جان‌سوز می‌چکد بر سینه‌ام امروز بستۀ دنیایم این دنیا خستۀ تکرارم این تکرار یک شلمچه خسته‌ام از خود چند فکّه غرق اندوهم این‌همه آوار را ای درد! یک سحر از شانه‌ام بردار ✍🏻 🏷 | 🗓 ۱۹ دی‌ماه؛ سال‌روز آغاز عملیات کربلای پنج [سال۱۳۶۵] 🇮🇷 @Shere_Enghelab
جدول تناسب جنگ یک جدول تناسب بود تا جوابش همیشه این باشد پدرم ضرب در چهل درصد حاصلش بخش بر زمین باشد عده‌ای را ضریب منفی داد عده‌ای را به هیچ قسمت کرد تا هرآن‌کس که سوء نیّت داشت تا ابد زیر ذره‌بین باشد یک نفر فکر آب و خاک که نه در پی نان و آب بود از جنگ خطر جبهه را خرید به جان تا پس از جنگ خوش‌نشین باشد یک نفر پشت خاکریز خودی لشکرش را که در محاصره دید سر خود را گذاشت روی زمین تا دعاگوی سرزمین باشد یک نفر فارغ از معادله‌ها بی‌خیال تمام مشغله‌ها روی میدان مین قدم زد تا ته این سطر نقطه‌چین باشد در جواب کسی که می‌گوید پدر از جنگ دست‌پُر برگشت هر دو تا آستین او خالی‌ست تا جوابش در آستین باشد هم‌قطار پدر که عکاس است گفت در هشت سال جبهه و جنگ حسرتش ماند بر دلم یک بار پدرت رو به دوربین باشد ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab