eitaa logo
شعر انقلاب
3.4هزار دنبال‌کننده
743 عکس
239 ویدیو
4 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
غروب خزانِ پنجرهٔ خشک را بهار کشید شکوفه‌های تر و تازه، نونوار کشید هزار سال عقب رفت در سکوت زمان و روی شاخهٔ خشکیده‌ای هَزار کشید عصای معجزه‌اش در تصوری آبی برای تشنگی دشت آبشار کشید دلش به نام امامی قرار تازه گرفت و روی دامنش آهوی بی‌قرار کشید چه‌قدر در پی‌ات ای شاهکارِ بی‌تکرار غروب‌های غم انگیز، انتظار کشید در آن افق که پیاده غروب آمده‌ بود به تاخت، در دلِ خورشید یک سوار کشید به چشم‌های تری که به حرف آمده بود در آن کویر عطش سرمهٔ غبار کشید نگاه کرد به نقاشی‌اش... دلش لرزید و بی‌مقدمه آهی ادامه‌دار کشید... ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آه ای مسلمان... آه ای مسلمان با مسلمان یار باید شد دیگر «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار» باید شد تا کی نشستن زیر تلّ وحشی آوار بر قلعه‌های سُست‌شان آوار باید شد.. با اَرّه‌هایی که انار پا به ماهت را... ای خاک خونین، آیه‌های نار باید شد از گریه کردن هیچ کاری بر نمی‌آید ای چشم‌ها از خواب خوش بیدار باید شد برخیز و مرهم باش اندوه فلسطین را هم‌معنی «الجار ثُم الدّار» باید شد ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نذر کربلا دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم و این گلوی تشنه را شهید نیزه‌ها کنم برآن شدم که بغض سرخ این گلوی خسته را شبی دوباره وقف آن صدای آشنا کنم برآن شدم که دست‌های ناشکیب خویش را فدای آن دو دست پاک از بدن جدا کنم شما اسیر دست‌های پر فریب شب شدید و من برآن شدم به آفتاب اقتدا کنم... مرا به عاشقی، مرا به مرگ سرخ خوانده‌اند دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
گل و خنجر بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم با قلم‌موی خیالم نقش در دفتر کشیدم  دیدم اما این قلم‌مو رنگی از جوهر ندارد منّت از مژگان و ناز از دیدگان تر کشیدم کم کم از دشت شقایق صحنه‌ای ترسیم کردم با گلاب اشک خود باغ گلی پرپر کشیدم یک جهان شیدایی و یک آسمان عشق و محبت یک بهشت آزادگی را ساده با جوهر کشیدم.. یک بیابان العطش بین دو دریای خروشان آه سردی از نهاد ساقی کوثر کشیدم سوره‌ای سرشار از هشتاد و چار آیات عزت صورتی قرآنی از هفتاد و دو یاور کشیدم نغمۀ «الموت احلی من عسل» را نقش بر لب انعکاسی از یقین، تصویری از باور کشیدم.. در کنار علقمه پهلوی نخلستان عاشق مشک آب و تک‌سواری تشنه در دفتر کشیدم دست‌های ساقی لب‌تشنه را آنجا ندیدم جام آبی با نماد دست آب‌آور کشیدم یک چمن گل، یک نیستان ناله را وقتی که دیدم  روی موج دجله نقش ساقی و ساغر کشیدم بانگ «هل من ناصری» پیچیده در هفت آسمان‌ها شهسوار عشق را تنها و بی‌یاور کشیدم سینه‌ام آتش گرفت از آه و جانم بر لب آمد روی دست باغبان تا غنچه‌ای پرپر کشیدم صحنۀ تودیع اهل‌بیت وحی آمد به یادم ساق پای اسب را در دست یک دختر کشیدم آتش لب‌های تشنه، برق تیغ و برق دشنه جلوه‌های دلفریبی از گل و خنجر کشیدم.. عصر عاشورا میان موجی از گل‌های پرپر زیر تیغ خارها تصویر نیلوفر کشیدم در میان خیمه‌های سوخته در رقص آتش با کبوترهای سرگردان به هر سو سر کشیدم چهرۀ خورشید را از مشرق سرنیزه تابان ماه را در بستری از خاک و خون، بی‌سر کشیدم در شبی مهتاب و ابری با سرانگشتان لرزان برق چشم ساربان و نقش انگشتر کشیدم در تنوری غرق در نور خدایی در دل شب قرص ماهی را نهان در خاک و خاکستر کشیدم پابه‌پای کاروان در سایه‌سار دیر راهب آه سرد از دل کشیدم، جلوۀ دلبر کشیدم خطبۀ زینب قیامت کرد در حال اسارت شام را چون رستخیز و کوفه را محشر کشیدم پیش چشم زینب آزاده در کاخ ستمگر خیزران و قاری قرآن و طشت زر کشیدم تا شفق هم‌رنگ شد با سینه‌سرخان مهاجر بوم نقاشی به دستم بود و طرح پر کشیدم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
15.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با الهام از این کلمات روشن سروده شد: رفتیم از یاد، الحمدللّه هرچه خدا داد، الحمدللّه لب‌تشنه ماندیم یک لحظه اما از لب نیفتاد «الحمدللّه» امشب پی نان رفت و نیامد روح پدر شاد... الحمدللّه... آری شب مرگ در مکتب ما صبح است و میلاد، الحمدللّه شمعی‌ست در باد بنیاد دشمن کوهیم در باد، الحمدللّه دنیا اسیر است، ما سرو ماندیم آزادِ آزاد، الحمدللّه یک روز ما را روزی سکوت است یک روز فریاد، الحمدللّه ویرانِ اوییم، مهمان اوییم ویران و آباد، الحمدللّه ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«کهیعص» در کنار موکبی نشسته‌ام به آسمان نگاه می‌کنم در خیال خود با مرکّب و قلم روی برگ‌های ابر و باد می‌نگارم آیۀ شریفه‌‎ای: «کاف هاء یاء عین صاد» این حروف سادۀ مقطّعه راز و رمز عاشقی‌ست کاف کربلاست -دشت آزمون و ابتلاست- هاء و یاء رمزی از هلاکت و یزید -طبق آیه‌های وعده و وعید- عین رمزی از عطش حرف صاد را به روی برگه‌های ابر و باد می‌کشم صاد اوج نالۀ قلم اوج استغاثۀ مرکّب است صاد صبر زینب است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نالهٔ تشنگان لیوان لرزید توی دستم ای آب از نالهٔ تشنگان شکستم ای آب تو حاضر و من گرسنه هستم ای نان تو هستی و باز تشنه هستم ای آب ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
پا در رکاب عشق اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد به سینۀ همه، آن شور دل‌بخواه بیفتد پیاده‌ها همه پا در رکاب عشق تو باشند و سایۀ علمت بر سر سپاه بیفتد بجوشد از دل سنگش هزار چشمۀ زمزم نگاهتان که به هر سنگ روسیاه بیفتد کسی که روضه به روضه شکست پای غم تو چطور باز در اندیشۀ گناه بیفتد؟ عجیب نیست که در گیر و دار حنجر و خنجر گذار این همه عاشق به قتلگاه بیفتد زمان زمان غریبی عشق نیست مبادا دوباره لشکر دشمن به اشتباه بیفتد! ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«قاب عکس» پیرزن قاب عکس یک شهید را بغل گرفته است هر دو، مادر و پسر پابه‌پای هم به فکر مقصدند چادر سیاه مادر شهید قالبی‌ست رو سپید، چون غزل قاب عکس را اگر ضمیمه‌اش کنیم این غزل مستزادی از زبان مادر است: «ای شهید من، فدایی حرم، جوان من بی‌نشان من با تو رنگ آسمان گرفته کاروان من آسمان من مایۀ غرور و سربلندی‌ام، ببین منم پارۀ تنم ای حماسه‌ساز مرز و بوم بی‌کران من! پهلوان من پابرهنه آمدم بدانی اربعینی‌ام تا ببینی‌ام تا یقین کنی فدای زینب است جان من مهربان من» ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سکوت کن! نگاه کن! درون خود سقوط کن! سکوت کن! نظر به تارهای عنکبوت کن! سکوت کن! بشر! خوشا به غیرتت! بخور... بنوش... شاد باش! توسلی به قوت لایموت کن! سکوت کن! تو یادگار گندمی، بهشت لایق تو نیست در آتش زمینیان هبوط کن! سکوت کن! به یاد کودکان غزه، چند دسته ‌گل بکار! به سوگشان دوبسته شمع فوت کن! سکوت کن! هنوز یک‌ دو گام تا حضیض درّه مانده است به منجلاب معصیت سقوط کن! سکوت کن نگاه کن... نگاه کن... نگاه کن... نگاه کن... سکوت کن... سکوت کن... سکوت کن... سکوت کن... ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
جغرافیای عشق تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است هر جا که نام اوست هوا کربلایی است زیباتر از شکفتن لبیک یا حسین این هم‌مسیر بودن و این هم‌صدایی است.. از هیچ‌کس سؤال نکن ساکن کجاست از قلب غرب آمده یا آسیایی است این‌یک سفیدپوست و آن‌یک سیاه‌پوست فرقی نمی‌کند، دلشان نینوایی است جای قرارِ هر پرِ در باد دربه‌در آغوش بازِ آن حرم کهربایی است ای ابرهای در حرکت! اجتماعتان عاشق‌ترین پدیدۀ جغرافیایی است ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
حب الحسین یجمعنا جاده در پیش بود و بی‌وقفه سوی تقدیر خویش می‌رفتیم در صفوف پیادگانِ بهشت موج در موج پیش می‌رفتیم شعرِ کشف و شهودمان در راه غرق تصویر و فکر و عاطفه بود وصل، ابعاد تازه‌ای می‌یافت اربعین، بهترین مکاشفه بود تا مقام خلوص و یکرنگی راه کم مانده بود و من مشتاق پیِ هر گام جلوه‌گر می‌شد کوچه‌باغی به ساحت اشراق قصد کردم کمی درنگ کنم موکب برگزیده‌ای دیدم روی دیوارهای کاگلی‌اش پرچم داغدیده‌ای دیدم نقش خورشیدِ ترمه‌کوب شده روی پرچم دل مرا می‌بُرد چشم‌های به خون نشستۀ او زائران را به کربلا می‌برد بغض کردم کمی جلو رفتم میزبان آمد و تبسم کرد بی‌تکلف درست مثل خودم عربی فارسی تکلم کرد گفتم: اشلونک، ایها الساقی؟ - حرف‌ها داشت در دل تنگش - گفت: شُکراً! مرا هوایی کرد استکان‌های چای پررنگش گوشه‌ای دنج چای نوشیدم غرق در بغض و حیرت و نجوا به خودم آمدم... یکی می‌گفت: «موکب اهل سنت است اینجا» بغض آنقدر پافشاری کرد که سرانجام گونه‌ام تر شد لحن نجوای من عوض شده بود حیرتم با جنون برابر شد سر بی‌تن هنوز هم بر نی داشت آیاتی آشنا می‌خواند لبِ خورشیدِ ترمه‌کوب شده اهل توحید را فرا می‌خواند ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab