صبح است و نواے بلبلے مے آید
زان طره نسیم سنبلے مے آید
همچون مژه در دیده ے ما جا دارد
خارے ڪه ازو بوے گلے مے آید
#سلیم_تهرانے
@Shere_naab
ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی
من دوش نام دیگرت کردم که درد بیدوا...
#مولانا
@Shere_naab
کاش روزی دَرکِ اَحوالِ دِلِ عاشِق کُنَند
اینکه «فِکرَش را نَکُن» ؛ آتَش به روی آتَش است
#حسین_فروتن
@Shere_naab
دزدی بوسه عَجب دزدی خوش عاقبتی است
که اگر بازستانند، دو چندان گردد!
#صائب
@Shere_naab
نسیم آورده مویش را بنا کرده به رقصیدن
گل از گل می شکوفد با لبش هنگام خندیدن
هوا سرد است یا رُژ میزند بر گونهٔ سیبش؟
چه غوغا می شود گلبرگ روی برف پاشیدن
گلستانی به پا کرده خدا بر قامتش امّا
چنان میترسد از بوسه که گل میترسد از چیدن
#کاوه_احمدزاده
@Shere_naab
صد خانه ی دین سوخت
به هر رهگذر از تو
کافر نکند آنچه تو کردی،
حَذر از تو...
#وحشی_بافقی
@Shere_naab
حال من گاهی رضاخانی ست
گاهی رازی ام
کشف الکل ، یا حجابت هردو
مستم می کند ... !
#اوتادی
چه ڪسے روے ِلبان ِتو شڪر ریخته است؟
قهوه ے ِچشم ِتو را باز قجر ریخته است؟
هدفش چیست از این تلخے و شیرینے ها؟
آنڪه در "خیرُعمل" هاے تو شر ریخته است
عاشقت بوده خدا و به گمــانم قندیل
اشک ِاو بوده ڪه از عصر ِحجر ریخته است
گونهے ماه گُل انداخته با دستانت
از هر انگشت ِ تو صد گونه هنر ریخته است
مستے ِ چشم ِ تو باید ڪه چنین غرق ڪند
بس ڪه انگور به دریاے ِخزر ریخته است
واے اگر خیره شود صاعقهات میسوزم
روے ڪبریتِ نگاهِ تو خطر ریخته است
نیست قالیچه اے از موے ِتو ابریشم تر
پیش ِپایت چقدر شانه به سر ریخته است
فتح ِ اندام ِ تو با هیچ رقم ممڪن نیست
اینهمه برف ڪه بر ڪوه و ڪمر ریخته است
زل به هرڪس بزنے ڪار ِدلش ساخته است
روے ِ خط ِ مژه هاے ِ تو تبر ریخته است
سالها هم بروے باز شنیـــدن داری
در صدایت نفس ِ مرغ ِ سحـر ریخته است
پُر شد از "ریخته" فنجان ِ ردیـف ِ غزلم
نوش ِجانت ڪه فقط خون ِجگر ریخته است...
#شهراد_میدری
@Shere_naab
تبسم کردی و صبحم چه زیبا شد، دل افروزم
خوشا چشمی که صبح او، به لبخند تو وا گردد...
#محمد_عسگری
#صبحزیباتونبخیر
@Shere_naab
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم
که تو در دلم نشستی و سر مقام داری
#سعدی
@Shere_naab
درینگلشن نه گل دیدم نه رمز غنچه فهمیدم
ز دل تا عقده وا شد چشم حیران بود در دستم
#بیدل
@Shere_naab
آمدی دیوانگی هر دم به راه انداختی
در دلم افسانه ای از غم به راه انداختی
چشمها سبزِ بهار و تن سپید و گونه سرخ
نقشی از زیباییِ پرچم به راه انداختی
مخملِ جادو رها کردی به روی شانه ات
جنگلی از موی ابریشم به راه انداختی
خنده هایت شد مونالیزاترین حالاتِ عشق
شیوه های دلبری کم کم به راه انداختی
با دوسیبِ سرخِ لبهایت پذیرایم شدی
سور و ساتِ چای و قلیان هم به راه انداختی
آمدی مانندِ باران در کویرِ آرزو
چشمه های کوچکِ زمزم به راه انداختی
این غزل را غرقِ دلتنگی نوشتم خیسِ خیس
بس که زیرِ گونه ام شبنم به راه انداختی
#ناشناس
@Shere_naab
چشم تو ناز میکند ناز جهان تو را رسد
حسن و نمک تو را بود ناز دگر که را رسد
#مولانا
@Shere_naab
از آن مژگانِ او دست دعا بر آسمان دارد
که دائم از خدا خواهد شفای چشم بیدارش
#کلیم_کاشانی
@Shere_naab
عاشق روے تو را توجیه جز عشق تو نیست
دیدن چشمان نابت خود دلیل عاشقے است
#امیر_عباس_خالق_وردی
@Shere_naab
مگر دیوانه خواهم شد
در این سودا که شب تا روز
سخن با ماه میگویم ،
پری در خواب میبینم
#حافظ
#شببخیر
@Shere_naab
خوشدلے خواهے پے او گیر کاندر باغ مهر
صبح را از بوے این گل ذوقخندان گشتن است ...
#هوشنگ_ابتهاج
#صبحبخیر
@Shere_naab