eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
42 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
نمی‌دانم چرا آدمها با یکدیگر حرف نمی‌زنند؟ چرا هنگام ناراحتی سکوت یا قهر می‌کنند؟! باور کنید تمام سوتفاهم‌ها، از همین حرف نزدن‌ها شروع می‌شود! به یکدیگر اجازه‌ی حرف زدن بدهیم. بگذاریم مشکلمان را کلمه‌ها حل کنند! باور کنید هیچ چیز به اندازه‌ی حرف زدن روی قلب و احساس و فکر ما تاثیر ندارد! کلمه‌ها قدرتی دارند که می‌توانند کوه‌های درون فکر ما را جا به جا کنند و دیوارهای بین ما را از بین ببرند...! به یکدیگر اجازه حرف زدن بدهید؛ در این روزگار، افسردگی و سکوت فقط ما را از یکدیگر دور می‌کند!
اسیر درد شدیم و دوا نیامد باز گذشت ماه خدا ماه ما نیامد باز شبیه هر رمضانی که بی تو آمد و رفت نفس به سینهٔ ما ماند و جا نیامد باز چقدر هر سحر از درد دوریش یک ماه صدا زدیم که آقا بیا؛ نیامد باز دوباره من نشدم آنچه را که او می‌خواست دوباره کرد برایم دعا نیامد باز اگرچه بد شده بودم ولی مرا بخشید اگرچه شد دلش از من رضا نیامد باز دوباره روضه بخوان، روضه خوان! که گریه کنیم که صاحب همهٔ روضه‌ها نیامد باز پس از گذشتن یک ماه گریه در دستم مگو که تذکرهٔ کربلا نیامد باز
. رفتی ای ماه خدا ماه جلی ماه مهمانی حق ماه علی مه عشق و مه شور و مه نور مه دلدادگی و ماه سرور مه عفو و مه غفران گناه ماه دلبستگی دل به الاه با نوایی همه لبریز دعا داشتم در دل شب با تو صفا همنوا با دل زارم بودی چلچراغ شب تارم بودی همه شب با دل پر از غم و آه خجل از معصیت و بار گناه می زدم توبه به هر شعله نفس رو به درگاه تو می کردم و بس ای مرا آینه ی سوز و گداز لیله ی قدر و شب راز و نیاز اینکه سرمست ز صهبای توام عاشق خلوت شب های توام می روی ای مه پر قدر و بها ای صفا بخش دل و دیده ما اشک ما بدرقه راهت باد نرود خاطره هایت از یاد بشود گر ز من این عمر تمام می خورم حسرتت ای ماه صیام تا شوم بار دگر مهمانت ز کرم ریزه خور احسانت
دنیا بدونِ تو فقط یک طنزِ غمگین است معنایِ دنیای بدونِ تو ، فقط اين است یک مُرده تویِ كلبه اى متروكه در جنگل یک ردّ پا و تیر و چندین پوکه در جنگل یک قتل عام دسته جمعی داخل زندان یک زلزله مانند بم در مرکز طهران شهرِ جنون و اختلالاتِ خيابانى پس کوچه های ناامیدی، شیبِ ويرانى شهر هزار انديشه ، با مبناىِ كج ديدن بازارِ كورى خطّ توليدِ نفهميدن آرامشِ من "أَكْل"ِ بِالإجبارِ مُردار است وقتى نباشى واقعاً دُنيا گرفتار است روزی پُر از شوقِ تو بايد باشى و...بودم آن مَرد در باران بيايد، باشى و...بودم حالا منم: با كوله بارى از جنون ، شب ها بالاتر از آوَردنم در لخته خون شب ها شب ها كه در آوارِ بيدارى نخوابيدم شب ها كه از حالم خبر دارى ، نخوابيدم صبحانه ام مُردار بود از روى ناچاری من بودم و تکرار بود "از روی ناچاری" معنایِ دنیای بدونِ تو ، فقط اين است دنیا بدونِ تو فقط یک طنزِ غمگین است... ✍️شاعر: محمدرضا حسنلو
آنرا که جفاجوست، نمی باید خواست سنگین دل و بدخوست، نمی باید خواست ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست از دوست به جز دوست ، نمی باید خواست
سحر بیست و هفتم.... ✍ و این.... آخرین لیلةالقدری است که خدا آنرا برای جاماندگانی چو من... ذخیره کرده است. رمضان گذشت.. و من حتی یک نگاه ویژه، مهمان صاحب الامر زمین، نشده ام.. دویدن های صبح و شبم ، نیز، آنقدر آلوده است... که راه آسمان را برایم، باز نمی کند... ❄️اما دلخوشم... به این سحر... شاید، امشب برایم راهی باز شد... شاید من هم، با اهل آسمان محرم شدم... شاید گوشه ای، مرا نیز... پذیرفتند... ❣امشب شاید به سوی خانه عزیز مصر که نه...، به سوى خانه عزیز اهل زمین... کوچه ای را پیدا کنم... ❄️آی اهل آسمان.... ؛ امشب کاش... نگاهم کنید.. کاش، قبولم کنید... کاش نام آلوده مرا هم،... در گوشه ای از سفره آخرین منجی زمین، بنویسید... به جان عزيزش قسم... فقط گدای یک نگاه ویژه اویم... همیییییین ❄️گذشت.... همه رمضان گذشت.... و من... دور آخرین سفره های سحرم ... همچنان، به دنبالش، می گردم .... همچنان..... ❣اما گاه فراموش میکنم.... او همیین جاست..... و این منم... که سفره دار زمین را، گم کرده ام... خدا کند، پیدا شوم.... خدا کندکه.... پيدايم کند..... ❣پيدايم کن.... پادشاه تنهاي زمین من.... در مهمانی رمضان هم... پيدايت نکرده ام..... التماس دعای فرج و شهادت سید پیمان موسوی طباطبایی
شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی لبخندهای شادی و غم فرق دارند پ‌ن: در میان ۲۷ نوع احساس، غم با ۱۲۰ساعت ماندگارترین حس در بدن انسان است و شادی فقط ۳۶ساعت عمر دارد.
سحر بیست و هفتم ، دست به دعاییم حسین جان.. که بخوانیم دعای عرفه ، شارع بین الحرمین این هم بساط نوکر بی دست و پای تو.... گدا را حلال کن.. شب های آخر است...
من ظلم را محکوم می‌کنم سیاست را، تعصب را، جهالت را، نژادپرستی را محکوم می‌کنم ... من صدای جا مانده‌ در گلوی دخترکان مکتب‌خانه‌ی کابلم من هزاره‌ام، هراتم، بدخشانم، زابلم ... من سینه ی شرحه شرحه‌ی مادرانی‌ام که در انتظار دخترانشان بودند و کتاب‌های خونینشان را بغل گرفتند، لباس‌های خونینشان را بغل گرفتند، و کفش‌های خونینشان را... من رویاهای بر باد رفته‌ی دخترکی‌ام که گوش‌هایش به صدای شلیک و انفجار عادت داشت بی آنکه از سیاست و نسل‌کشی و جنگ، چیزی فهمیده‌باشد، که پوکه‌های خالی فشنگ، گردن‌آویز عروسک‌هایش بود... دخترکی که با شوق، مشق‌هایش را نوشته‌بود دخترکی که می‌خواست معلم شود... ای کسانی که می‌زنید و می‌کُشید: چه طور دلتان می‌آید؟! چه‌طور می‌کشید؟! انفجار خونین کابل⚫️ درد مکرر⚫️
دوشنبه 20 اردیبهشت ماه بیست و هفتمین روز ماه رمضان بر شما عزیزان شیرین و دلچسب🍃🌼 الهی...!!! گفتی فاصله‌ات با ما "یک نفس" است... گفتی تو از "اهل زمین" جدا شوید، من "سکوتتان" را معنا می‌کنم… ای آرامش مطلق ... دلمان "تو را" می‌خواهد همین کنار ، نزدیکِ نزدیک ، "بی ترسِ فردا ها" دلمان می‌خواهد تنها "تو را نفس" بکشیم… ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ طاعاتتون قبول درگاه حق 🍃🌼 ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌
نفس‌های تو را آن روزها در شیشه پر کردم هوای روزهای بودنت را همچنان دارم...
با تو آن عهدی که بستم یاعلی بر سر آن عهد هستم یاعلی گنج عالم گر نهد دستم قضا کی نهم مهرت ز دستم یاعلی می نشانم بیرق عشقت به مهر ذرّه ای هرچند پستم یاعلی تا که عشقت بر دل و جانم نشست از همه عشقی گسستم یاعلی از خم و جام ولایت تا ابد مستِ مستم مستِ مستم یاعلی ساغر چشم ترا تا دیده ام مِی پرستم مِی پرستم یاعلی
بی مَعرفت تَــر از تــو ، شایَد که آسِمان بود تَنها که دیــد مَــن را ، باریــد و سَــرد تَر شُد... شاهین‌پورعلی‌اکبر
شرم می گفت نگاهت نکنم، گفتم چشم عشق میخواست ببیند نظری، دعوا شد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کار تو لطف و رأفت و عفو و محبّت است حتی اگر عذاب کنی باز رحمت است تو آن‌همه عنایت و من این همه‌گناه اقرار می‌کنم که خلاف مروّت است با آنکه وهم‌ها به جلالت نمی‌رسند کارت همیشه با من مسکین رفاقت است با آنکه هست نامۀ اعمال من سیاه بر درگه تو آبرویَم اشک خجلت است از بس که ناز عبد گنهکار می‌کشی انگار می‌کند که نیازت به طاعت است یک عمر با تو بودم و نشناختم تو را این عمر نیست غفلت و اندوه و حسرت است با این همه گناه عزیزم نموده‌ای بر خاک بندگیت مرا روی ذلت است شکر خدا که با همه آلوده دامنی دست و دلم به دامن قرآن و عترت است ثبت است در جریدۀ اعمالم این حدیث یک «یاعلی» فشردۀ صدسال طاعت است «میثم»ز دوستی علی دست برمدار زیرا تمام دین الهی محبت است 🔸شاعر:
🌸ای دوست 💞الهی درهای مهربانی 🌸همیشه بروی دل هاتون 💞باز باشه 🌸الهی نسیم عشق 💞نوازشگر لحظه هاتون باشه 🌸الهی شکوفه های لبخند 💞روی لبهاتون باشن عصر بهاری شما زيبا💐
🗝هر چه هستی باش امّا حـــق مظلـومــــان مخـــور🗝 گفتــــه بودیــــــد مــــا بیـــایــــــم ، رونـــــــق و بــالنـــــــدِگیســت کـــــار و تــــولیـــد ، اشتغــــال و ، هـمّــــت و ســـازنـــدِگیســت کارمـــان شفـــاف و روشــــن ، بی ریــــــا بی غــــــــل و غـــــــش مـــردمــی و اهــــــلِ دردیــــــم ، فصـــــلِ مـــــا بــارنــــدِگیســت! گفتــــه بـودیـــد مــــا بیــایـــــم ، پــــولِ نفـــــت را بـا دو دســـت مـی گـــذاریــم سُفـــره هــاتــان ، شــــادی و ســـرزنــــدِگیســت! آنچنــــان رونــــق دهیـــم بــه کســـب و کـــــار و اقتصــــــــــــاد فعـــــل و آثـــــــــارش ببینیـــــد ، حـاصلــــش فـــــرخنـــدِگیســت! گفتـــه بـودیـــد مــا بیـــایـــم ، ریشــــه کـــــن گــــــــردد فســـــــاد فقــــــر و تبعیضــــی نبــــــاشـــــــــد ، دوره ی دارنــــــــــدِگیســت! کـو هنــوز هــم جیــــب هـــامـــــان ، سفره هامان خالی است شـــادی مـــــا خشکـــه نـــان و ، آه و غــــــم ، دل مُـــردِگیســت! فقــــــر و تبعیــــض و گـــرانــــی و فســــاد افـــــــــزون شــــــــده! گــــوئیــــــــــــــا دوران قحـطـــــــــی و زمــــــــــــانِ بــــــــردِگیســت! گفتـــه بـودیــــــد کــــــه دِگـــــر بـــه پـــــولِ یــارانــــــه چــــــه کــــار این عذاب اسـت و فـلان اسـت ، مایـه ی ســرخـــوردِگیســت! حـــــال خـــود یــارانـــــــه گیــــــــری ، بی خبـــــــر از حـــال کـــــس تا به کـی ایــن دست تـــان در جیــبِ مــردم مــانــــدنیســت؟! حــال پولهـــــــــای نجـــــــومــــی و روکــــــــود در حــــالِ رُشـــــد! این نشــان از ســاعــی و ، پاکـدستــــی و ، از ســـادِگیســـت؟! راستی ای مــــاهِ تـابــــــان ، بــاغِ بــرجـــامـــت چــــــه شـــــــد؟! بـاغ و بستـــــــان و گـــــلابــــی ، کــــــو کجـــا آکنـــــدِگیســـت؟! گفتـــه بـودیــد قفـــل تحـریــم ها و برجـــام دســتِ مـاســـت! غــــره گشتیــــد و نــدیــدیــــــد ، حـــاصلـــــــــش بـازنــــــدِگیســت! حـرفهــایـــــی را زدیــــد جـانــــا ، هنــوز هــم ،یــــادت هســت؟! هر چه گفتید عکس آن شـد ، این چه جــور دانندِگیســت؟! قـولهـــــایـــــــی داده شـــــد امّــــا ، چـــه گــویــــم بـــی خیــــــال! خُلــفِ وعـــده کـــردی ای دوسـت! ایــن خـلافِ بنـدِگیســــــت! گفتــــه بــودیـــد اهـــــــلِ تدبیـــــر و امیــــد هستــیـــد ولــــــی کــــــاش مــی گفتیــــد به ایــن حـرف ها و مـا امیـــدنیســت! کـــــاش مــی گفتیــــد به جــــایِ ، شــادی و شـــور و نشـــــــاط نــا امیـــــــــدی و نـــــــداری حـســـــــرت و افـســــــــردِگیســـت! کـــــاش می گفتیــــد بـــــه جــــاه و مکنـــــت و غــــــــرب و دلار عـــــــاشقــــــانـــــه عاشقیــــــد و کــــــارتــــــان دلـــــــدادگیســت! کـــــاش مـی گفتیــــد دیــــر فهــمیــــد و کـج فهـــم و فــــــلان! ذهـنـتــــان پـُــــــر از دروغ هســــت و دغـــل آلــــــودگیســـت! کــــاش می گفتیــــد نمـک خـــواهیــد شـــد رو زخـــــم هـــــــــا کـارتـــــان نـامــــــــردی و نــالــــوتــی و خــــوش خنـــدگیســـــت! ختـــم مطلـــب ای رفیـــــقِ نــارفیــــــق ای خـــــوش نشیـــــــن! تـوبـــــه کـــن کیــــن شیـــوه ی انســـانــــی و ارزنـــــدگیســـــت از خــــــــدا و از همــــــه ملـــت بخــــــــــــواه بخشنـــــــــد تـــــو را گــــرچـــه کـــارِ جــاهــــــلان بَــــر مِحــــــــورِ یـــــک دَنــدِگیســت! آب و صـــابــــون هم بخواهی هست فـــــراوان غـــم مخــور!! مـــــارکش هم بـــــرجـــــامیـســـــت و ، آخــرِ شـــوینــدگیســت! گفتنــی هـــا گفتــــــه شــــــد اینــــک کـــــــــلام عـــــــــــدل و داد حـرفِ حـق تلخ هست و گاهـا ،حاصـلـــش کـوبنــــدِگیســت! گـــوش بــه فــــرمــــــان ولــــیِّ امــرتــــــــان باشیـــــــد و بــــــــس بـا ولایــــت همـــــــدل و همســــــو شــــــدن رزمنـــدِگیســــــت هـــر چــه هستــی بــاش امّــــا ،حـقِّ مظلــــومــــــــــان مخــــــور! عاقبــــت این حـق خوری هـا ، مـایـه ی شـــرمنـــــــدِگیســـــــت داد مظلـــــومــــان رسیــد و ، حـــقِّ مظلـــــومــــــــان دهیــــــــــد این کـــــــــــــــلام انبیـــــــــــــا و اولیــــــــــــا و رهبـــــــــــریســـــــــت شعــــر مــا هـــم نـــه غــزل هســت نه قصیـــــده الغـــــــــــرض شعـــــری از جنــــــسِ عـــــــدالتــخـــــواهـــــــــــی و آزادگیســــت باسپاس ارادتمندهمه ی عدالتخواهان توحیــدی" ائل قلمـی"
مادر مادر سلام! ما همگی ناخلف شديم در قحط سال عاطفه هامان تلف شديم مادر سلام! طفل تو ديگر بزرگ شد اما دريغ کودک ناز تو گرگ شد مادر! اسير وحشت جادو شديم ما چشمی گزيد و يکسره بدخو شديم ما مادر! طلسم دفع شر از خوی ما ببند تعويذ مهر بر سر بازوی ما ببند ای ماه ما پلنگ شديم و تو سوختی ما صاحب تفنگ شديم و تو سوختی * پرسيده ای که ماه چه شد اختران چه شد من مانده ام که وسعت اين آسمان چه شد دوشيزگان قريه بالا کجا شدند گلچهره و گل آغه و گلشا کجا شدند گلشا شکوفه داد جوان شد عبوس شد در دشت های تفته تفتان عروس شد گلچهره خوش به حال غمش غصه سير خورد يک شب کنار مرز وطن ماند و تير خورد از او نشان سرخ پری مانده است و هيچ از ما فقط شکسته سری مانده است و هيچ * اينک زمين پياله خون است و هيچ نيست زخم است آتش است جنون است هيچ نيست امشب هجوم دوزخی باد ديدنی است اين گيرو دار گردن و پولاد ديدنی است در چارسو دميده و در چارسو دوان اينک منم چو باد دی آواره در جهان اينک منم دو پای ورم کرده در مسير اينک منم مسافر اين خاک سردسير * بگذار تا به چشمه خون شستشو کنم بگذار رو به کوه کمی گفتگو کنم اين کوه شانه های مرا چون برادر است بگذار با برادر خود گفت و گو کنم کوه از کمين و صيحهء مردان عقيم ماند اين بيشه هفت سال پياپی يتيم ماند يکباره سروهای کهن ريشه کن شدند مردان اين قبيله عاشق کفن شدند رخش غرور و تيغ و کمان را فروختيم کام و زبان شعله فشان را فروختيم خوش قامتان به قد دوتا خو گرفته اند مردان کج به بوی طلا خو گرفته اند * اينک نشسته ايم سبک در کمين خويش چشم انتظار سوختن آخرين خويش اينک نشسته ايم که تا مارهای خشم از شانه های مست کسی سر به در کند اينک نشسته ايم که تا نسل سامری گوساله های شيری شان را بقر کنند جمعی به آن سرند که ناموس و ننگ را نذر کلاه گوشه يک تاجور کنند دست و دهن گشاده که داد از کدام سوست موجی نمی زند که باد از کدام سوست مردند تا به سفره شان نان بياورند توفان نديده اند که ايمان بياورند القصه برده اند از اين ورطه رخت شان جاويد باد کبکبه تخت و بخت شان سید ابوطالب مظفری شاعر افغان
هدایت شده از کانال تکاوران جنگ نرم
🌸✨سه شنبه تون عالی 🌾✨ان شاءالله 🌸✨امـروز بهترین روز 🌾✨زندگیتون باشـه 🌸✨حال خوب 🌾✨دلخوشی فراوان 🌸✨رزق و برکت بسیار 🌾✨لبریز از شادی و آرامش 🌸✨موفقیت پی درپی و 🌾✨نگاه مهربان خدا نصیبتون 🌸✨روزتون زیبـا و در پناه خدا 💐
🌸مهربانا 🌿به هر آنکه دوست میداری 🌸بیاموز که مهربانی 🌿اززندگی کردن برتر است 🌸و بهر آنکه دوست تر میداری 🌿بچشان که هیچ چیز 🌸برتر از محبت نیست 🌸صبحتون عالی 🌿لحظه‌هاتون مملواز 🌸شادی و آرامش و مهر
هدایت شده از نمونه ها
🔘 🌷✨ روزی جوانی از پدرش پرسید معنی حمد چیست؟ پدرش گفت: پسرم، گمان کن در شهر می‌روی و سلطان تو را می‌بیند و سلطان بدون این‌که به او چیزی ببخشی، وزیر را صدا کرده و به تو کیسه‌ای طلا می‌بخشد. آیا تو از وزیر تشکر می‌کنی یا سلطان؟؟ پسر گفت: از سلطان. پدر گفت: معنی شکر هم این‌ است که بدانی هر نعمتی که وجود دارد از سلطان (خدا) است. اگر کسی به تو نیکی می‌کند او وزیر است و این نیکی به امر خدا است. پس او لایق همه حمدها است. ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نه به اختیار باشد غم عشق خوب‌رویان کی رود به اختیاری سوی درد بی‌دوایی!؟؟
محبتِ ابوتراب را که جـــــــــــــــار می‌کشم قلوب بــــــــــــــــی‌قرار را سرِ قرار می‌کشم هرآنچه بوی مرتضی دهد به چشم می‌کشم هرآنچه بوی او نداد را به دار می‌کشـــــــــم ز خــــــــاندان او کریم‌تر کسی ندیده است اگر که منتـــــــــی کشم از این تبار می‌کشم اگر مرا نخواست زحمتی نمی‌دهــــــم به او خـودم گلوی خویش را به ذوالفقار می‌کشم به عشـــــــــق دیدن علی بهشت را نظر کنم بدون او من از بهشت هم کنار می‌کشـــــــم گناه من اگر دلیل خجلت علـــــــــــــی شود به روز حشر خویش را به‌سوی نار می‌کشم غریب دهـر هم شوم، به‌سوی هرکه می‌روم غریبــــــــــــــــــی ابوتراب را هوار می‌کشم نوشته‌اند وقت مرگ وقت دیدن علــی‌ست برای مــــــــــــــرگ انتظار بی‌شمار می‌کشم
خدایا ای بلند مرتبه مهربان: ناتوانم ، تنها به نگاهت ، به وجودت ، به حضورت در زندگانیم محتاجم ... خدای مهربانم قلبم را برای رسیدن به خودت به نهایت پاکی ها منور بگردان و مرا در روز موعود در ردیف پاکان‌ قرار ده ... سپاس از این که به روزهای تاریکم روشنی و رنگ ، رنگی به سلیقه خودت پاشیدی خدایا برای بودنت در زندگی ام بسیار سپاسگذارم ....
به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم کمند عقل بگسستم، ز نو دیوانه گردیدم...
عاقبت جان به لبِ صبر رساندند علی پایِ آن قول که دادند، نماندند علی! واقعاً مردم این شهر نمک نشناس اند! جایِ جبران به دلت داغ نشاندند علی اُجرت آن همه چاهی که تو کندی این بود! قطره ای آب به اصغر نرساندند علی پسرت را تهِ گودال کشیدند به زور دخترت را سرِبازار کشاندند علی تازه با اینکه حسینت سرِ نی قرآن خواند بهتر از خارجی اش کوفه نخواندند علی کودکانی که عسل خورده ی دستت بودند بر تنِ بی کفنش اسب دواندند علی ... ..
غرض ز مسجد و می‌خانه‌ام وصال شماست. جز این خیال ندارم، خدا گواه من است.