من تماشای تو می کردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند!
#هوشنگ_ابتهاج
گر دلش سخت تر از سنگ بُوَد، نرم شَوَد
بشنود گر شبی او ناله و فریادِ مرا...
#شاطر_عباس_صبوحی
نشود فاش کسي آنچه ميان من وتوست
تا اشارات نظر نامه رسان من وتوست
گوش کن با لب خاموش سخن مي گويم
پاسخم گو به نگاهي که زبان من وتوست🎋🌱🌱🌱🌿🍀
ابتهاج..
دلی که شیفته ی یارِ دلربا باشد
همیشه زار و پریشان و مبتلا باشد
جفای دشمن و جور رقیب و طعنه ی خلق
خوش است بر دل اگر دوست را وفا باشد
#سلمان_ساوجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیجی سست و بی حال است آیا
زبان غیرتش لال است آیا
بسیجی از چه رو خاموش ماندی
زبان بستی سراپا گوش ماندی
نمی بینی مگر دجاله ها را
سرود شوم نفی لاله ها را
ببین نشخوار صبح و شامشان را
طنین طعنه و دشنامشان را
علی را بی عدالت نام دادند
ولایت را وکالت نام دادند
به سر اندیشه هایی خام دارند
ولی داعیه ی اسلام دارند
کدام اسلام اسلامی که مرده ست
سرتسلیم بر شیطان سپرده ست
بسیجی شیعه و سنی ندارد
به فرمان ولی سر می گذارد
خمینی گفت سر گردان نباشید
اسیر دست نامردان نباشید
چهها کردند احزاب سیاسی؟
به غیر از نقض قانون اساسی
الا ای عارفان بی معارف!
جهالت پیشگان شبه عارف
الا ای عارفان اهل تردید
ولایت را چرا بازیچه کردید؟ ...
شما گر پیرو خط امامید
چرا دلبستهی میز و مقامید؟!
فضای باز یعنی بی حجابی؟
در انظار عمومی خودنمایی؟
فضای باز یعنی نانجیبی؟
تظاهرسازی و مردم فریبی؟.
زنـــدگی
منشـــوری است دوار
که پرتو پر شکــوه خلــقت
با رنگهــای بدیـع و دل فریبــش
آن را خیــال انگیز
پر شــور و زیبــا گردانیده است
زندگی را دریاب!
😊امروزتون لبریز آرامـش😊
بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم
چون تو پیش من نباشی شادمانی چون کنم
هر زمان گویند دل در مهر دیگر یار بند
پادشاهی کرده باشم پاسبانی چون کنم
داشتی در بر مرا اکنون همان بر در زدی
چون ز من سیر آمدی رفتم گرانی چون کنم
گر بخوانی ور برانی بر منت فرمان رواست
گر بخوانی بنده باشم ور برانی چون کنم
هر شبی گویم که خون خود بریزم در فراق
باز گویم این جهان و آن جهانی چون کنم
بودم اندر وصل تو صاحبقران روزگار
چون فراق آمد کنون صاحبقرانی چون کنم
هست آب زندگانی در لب شیرین تو
بی لب شیرین تو من زندگانی چون کنم
ساختم با عاشقان تا سوختم در عاشقی
پس کنون بی روی خوبت کامرانی چون کنم
هم قضای آسمانی از تو در هجرم فکند
دلبرا من دفع حکم آسمانی چون کنم
بر جهان وصل باری بنده را منشور ده
تات بنمایم که من فرمان روانی چون کنم
من چو موسی ماندهام اندر غم دیدار تو
هیچ دانی تا علاج لن ترانی چون کنم
نیستم خضر پیمبر هست این مفخر مرا
چاره و درمان آب زندگانی چون کنم
مر مرا گویی که پیران را نزیبد عاشقی
پیر گشتیم در هوای تو جوانی چون کنم
#سنایی
مثلِ قفلی که دهان بسته وُ گم کرده کلید
آمدم رو به تو با پرچمِ یک دست سفید
دستِ شعرم که نه دستانِ دلم هم بالاست
جانِ آئینه به لب آمده از این تبعید
تیغِ شب بیخِ گلوی دل و خوابم پیداست
باز من ماندم و یک عالمه اوهام پلید
عشق من دست بجنبان و به فریاد برس
کم کن از وحشتِ کابوسِ بدِ در تهدید
یاد دلتنگیِ بی غَلّ و غَش و نازت خوش
گر چه عمریست که آن هم شده ماضیِ بعید
بی تو در جا زدم و ماحَصَلم تو سری است
شکلِ یک کودکِ شهریوریِ با تجدید
خوش به حالِ غزلِ ساده ی بی تصویری
که به تکرارِ تو زیباست نه اوصافِ جدید
خطرِ سیلیِ هر "نقد" بِه از حلوایش
حیف این "باورِ بی فایده شان" تَه نکشید
#آرش_مهدی_پور
🌹🌹🌹