eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
42 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از چلچراغ
خدای مهربان🌿 در این صبــــح با طراوت بهاری شنبہ تو را به مهــربانیت قسم آرامش، شادی برکت و رحمتت را🌿 همچون گلهای بهاری آرام و بیصدا … به سرزمین قلب همه کسانی که برایم عزیزند و همه 🌿 انسانهای این کره خاکی بباران سلام صبح شنبہ ☕️ و اول هفتہ تون با نشاط🌿
Abr Mibarad - Homayoun Shajarian.mp3
3.97M
🗣 همایون شجریان _ ابر میبارد
من هنوز هم می‌خندم. هنوز گنجشک‌های آبیِ آرامشم را دانه می‌دهم و درخت‌های سبز خیالم را آب، هنوز هم با تماشای ستاره‌ها، در عمق سرزمین‌های ناشناخته غرق می‌شوم. هنوز هم یک فنجان چای، حالم را بهتر می‌کند و یک کتاب جدید، مرا به هیجان وا می‌دارد. هنوز هم موزیک‌ و فیلم‌های خوب، خوشحال‌ترم می‌کنند و روح سرسخت و بی‌قرار مرا بسان کودک سرخوشی به شیطنت وا می‌دارند. من هنوز هم با محبت یک دوست، جان می‌گیرم و با یک احوال‌پرسیِ ساده، هرچقدر هم که بدحال، خوب می‌شوم. من سخت نگرفته‌ام هیچ چیز را، زود و با تلنگری اگر دلم می‌گیرد، زود و با اشارتی هم خوب می‌شوم. من هنوز هم شب‌ها با کهکشان و ستاره‌ها حرف می‌زنم و در سرم خیالات سفینه‌‌‌ای هست که بالاخره روزی مرا به ماه خواهد برد. من مقهور غم‌ها نیستم! دوست دارم جوری دلخوشی‌هام را بغل بگیرم و از سیلاب حوادث روزگار بیرونشان بکشم که سپاه رنج‌ها، انگشت به دهان بمانند. دوست دارم جوری زندگی کنم که مرا در طلوع و نور و خوشبختی جستجو کنند نه در اندوه. که در طعم شیرین و بکر خوشه‌های انگور باشم و در جسارت گیاه و در صلابت کوه. که هر زمان پاییز شد و باران زد و خیابان مست شد، یاد من بیفتند. که هربار بهار شد، روی شاخه‌های سبز هزاران درخت، تکثیر شوم
نمی‌دیدم اگر رنگین بساط هوشیاری را به مستان یاد می‌دادم طریق می‌گساری را درین صحرا لبِ مورِ ضعیفی تر نمی‌گردد بیفشارند اگر یک آسمان ابرِ بهاری را رکابم برق می‌گیرد، عنانم باد می‌بوسد که می‌داند بِه از من شیوهٔ چابک‌سواری را؟ گلی بر گوشهٔ دستارِ خود داری و مغروری ″ندیدی بر سرِ ما آب‌ورنگِ زخمِ را″
🎤مداح: 🏴 (ع) 🏴 (ع) یا صادق الائمه نور عینی یا محیی الشعائر الحسینی نه حرف من سخن هر فقیه آگاه است عزای حضرت صادق شعائر الله است بهشت مقصد هر دسته ی عزاداری است سلوک شیعه در این شاه راه کوتاه است مدینه منتظر دسته های سینه زنی است مدینه چشم به راه بقیة الله است به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است به شرطه ها برسانید بدر در راه است بقیع جنت الاعلی ست در سراسر روز بقیع عرش خداوند در سحرگاه است چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است من غم و مهر حسین، با شیر از مادر گرفتم روز اول کامدم، دستور تا آخر گرفتم بر مشام جان زدم، قطره از عطر حسین سبقت از عود و گلاب، نافه و عنبر گرفتم بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا .
🌷🌷🌷 خیلی قشنگه از دستش ندین👌👌 دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار میكردند! كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود. شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:‌ درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند. بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:‌ درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود. بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با هم مساوی است! تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به هم برخوردند. مدتی به هم خیره شدند و بعد بی آنكه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند و در آغوش هم گریستند. خوبی هیچوقت در دنیا وآخرت از بین نمی رود. از "خوب" به "بد"رفتن، به فاصله ی لذت پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت! ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ، ﺯ ﺭﻭی ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ، ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩی، یکی ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮ ﺑﺎﺩی ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩی، ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ، ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ، ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پایینﭼﻪ ﺍﺳﻔﻠﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﻠﻴﺎ ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮی ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ
🌸سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری خورشید او تابید تا تابیده ماهم آتش گرفتم قصد خاکستر نداری دل داده ام دل برده ای تقصیر و تقدیر باهم برابر کرده یا دلبر نداری معشوقه در این ماجرا عاقم نکن چون من بی دفاعم پس چرا باور نداری ایمان بیاور من قسم خوردم برایت شک بیشتر شاید ولی کمتر نداری شطرنج و رُخ،در ماهْ شاهم کیش و مات است هم غرق بازی هم دلی در بر نداری بالای شعرم نام محبوبم نوشتم افتاد نامش رو زمین سرور نداری حالا که فهمیدم به دنیایت غمی نیست فحشم دهی بدتر خودت مادر نداری بارید چشمم خیس چون یک جاده از غم رنگین کمان تشکیل و کم زیور نداری گفتم پدر با من بگو از عشق شیرین گفتش نمی‌فهمی تو چون دختر نداری فرمانده در میدان جنگی تیز کن شمشیر خود را کار با خنجر نداری شهنامه خواندم آخرش پی برده ام که گر عاشقی اول چرا،آخر نداری رو کن به من با دل بجنگ از بس سیاه است دیگر نیازی هم به صد سنگر نداری زیبا و زیباتر شدی ای پادشاهم لشکر اگر عاشق شود کشور نداری
پاسخ چلچله‌ها را تو بگو قصهء ابر و هوا را تو بخوان تو بمان با من، تنها تو بمان در رگ ساغر هستی تو بجوش من همین یک‌نفس از جرعهء جانم باقی‌ست آخرین جرعهء این جام تهی را تو بنوش
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯ دلم می‌خواست دنيا خانه مهر و محبت بود دلم می‌خواست مردم در همه احوال با هم آشتی بودند طمع در مال يكديگر نمی‌بستند مراد خويش را در نامرادی‌های يكديگر نمی‌جستند ازين خون ريختن‌ها فتنه ها پرهيز می‌كردند چو كفتاران خون آشام كمتر چنگ و دندان تيز می‌كردند چه شيرين است وقتی سينه‌ها از مهر آكنده است چه شيرين است وقتی آفتاب دوستی در آسمان دهر تابنده است چه شيرين است وقتی زندگی خالی ز نيرنگ است...
مهربان ڪه باشۍ؛روزت‌زیباست آسمانت رنگ دیگرۍ دارد! ࢪوزت ࢪویایست دنیایت عاشقانھ‌میشود مهــربان باش مهربانۍ ࢪسم قشنگ دل‌هاۍ پاڪ است.
💌 و از تو می‌پرسند: زیبایی را کجا می‌شود یافت؟ به آن‌ها بگو: در چهره آنانکه از خدا حیا می‌کنند.
سر بہ راه بودم و یڪ عمر نگاهم بہ زمین... آمدی سر بہ هوا؛ چشم بہ راهم کردی
‌ من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است اگر هستی کہ بسم الله ، در تأخیر آفات است...
در بگشآييد... شمع بيآوريد... عود بسوزانيد... پرده بہ يك سو زنيد از ࢪخ مہتآب شايد اين از غبآر رآه رسيده ان سفرے همنشیں گم شده بآشد -هوشنگ‌ابتهاج
‌ خونِ هزار بلبلِ زارم به گردن‌است در پایِ هر گلی که نشستم به یادِ تو...
گر خون دلم خوری ز دستت ندهم زیرا که به خون دل به دست آمده‌ای
هر فصل با تو بودنم باشد بهاری در باغ قلبم می زند چه چه قناری سیمای زیبای تو دل را می نوازد از دیدن رخسار تو غم شد فراری از پلک مژگانت نسیم عشق آمد عشقم به یاد تو گرفته اعتباری از هر غزل در چشم تو ساری کمین است با برق چشمت می شود باز شکاری گل های لبخندت به روی من قشنگ است چون کاغذی های به روی شاخساری در یک صفی بودند مرواریدهایت همچون صدف های سواره بر قطاری در هیئت و مسجد دعاگوی تو هستم درچادر زهرا برایم افتخاری ای کاش ایّامی رسد بی تو نباشم شد روز و شب کار دلم چشم انتظاری
ما هو الحب؟ لحظة يسمع فيها الكون دهشة قلبك و هي تصرخ «وجدته!»♡ عشق چيست؟ لحظه‌ای كه هستی صدای حيرت قلبت را می‌شنود كه فرياد برآورده «يافتمش!»
در حیرتم که جزو اصول کدام دین دل کندن از دلی که شکسته گناه نیست؟!
نامم، هویتم، نفسم، بودنم تویی اصلا تمام یاخته‌های تنم تویی من هیچ‌وقت جز تو نبودم و نیستم این واقعیتی که به ظاهر منم، تویی کرم فشرده در تب پروانگی منم این پیله‌ای که دور تنم می‌تنم تویی از حالت پیاده‌رو احساس می‌کنم تنها دلیل آمدن و رفتنم تویی روشن مباد چشم کسی که ندیده است در پشت پاره پاره‌ی پیراهنم تویی وقتی که مرگ بی‌خبر از راه می‌رسد آن پلک آخری که به هم می‌زنم تویی
آنقدر به چشمت دلِ من فاصله دارد گویی که جهان مَدیَنِ با فاضله دارد من مُردم از این درد خجالت زده گفتم حتی حلزون پای شما حوصله دارد با هر روشی خواسته ام نزد تو آیم هر هندسه گیسو نگرم سلسله دارد آزمون ریاضی همه با جزوه و از حفظ در کاغذ خالی عملم باطله دارد هنگام شروعم زده نیمی مژه چشمی تا می‌پرد از هم دلِ او غائله دارد گر نیتِ ایشان برشی از دل من بود با طرز نگاهش بَمِ دل زلزله دارد من خانه خرابم خَمِ ابروی تو هم باز عمرم شده یا می‌گذرد قافله دارد دیوانه نکن کفش قشنگت نَبر از راه سرباز شما از رژه هایت گله دارد
ماکه آزاده ترینیم چو در بند تواییم مستمند اثر گریه و لبخند تواییم صاحب اصلی افلاک همه خاک تواییم ما اضافی همان آب و گِل پاک تواییم چون تو معشوق شدی ما همه عاشق شده ایم شیعه ی جعفری حضرت صادق شده ایم زحمتش را تو کشیدی که به مذهب برسیم رحمتش را تو رساندی که به منصب برسیم از تو تعظیم شعائر شده احیا مولا از دم گرم تو جابر شده احیا مولا پرچم شیعه به دست تو سرافراز شده درِ علم علوی با یَدِ تو باز شده در حسینیه به فکر همگی بودی تو اولین روضه بگیرِ دهگی بودی تو از تو داریم همین سینه زنی هارا ما از تو داریم حسین جان ِ روی لبها را آه از آن روز که غم بر جگرت ریخته شد کوهی از رنج و بلا روی سرت ریخته شد بی حیاها که شب تار سرت ریخته اند مثلِ دزد از سر دیوار سرت ریخته اند ” بی وفایی به رگ و ریشه ی آن مردم بود” بر در خانه ی خورشید پر از هیزم بود شعله ی کینه ی ایّام که افروخت دگر حضرت شیخ الائمه حرمش سوخت دگر حجت الله شد از ظلم زمان درمانده رنج این روضه دل عالمیان سوزانده آتش از غربت ایشان که خجالت نکشید شعله از حضرت باران که خجالت نکشید شکر حق اهل عیالت همه سالم هستند در کنار حرمت، جمعِ مَحارِم هستند مثلِ حیدر به روی خاک کشاندند تورا پا برهنه عقب أسب دواندند تورا این قدر نعره سر فاطمه زاده نکشید لااقل پیکر او پای پیاده نکشید دیده ات درپی مرکب چو به گریه افتاد ناخودآگاه دلت یاد رقیه افتاد آسمان تیره، بیابان همه خارستان بود دشمنان خنده کنان، دخترکی گریان بود صورت دخترکی حال وخیمی دارد “آنکه شمشیر زن است ،دست ضخیمی دارد” چونکه افتاد زمین با نظر گریانش مادرش فاطمه آمد جلوی چشمانش یاد آن روز که زهرا وسط قائله بود با لگد میزدنش، مادر ما حامله بود مهدی قاسمی
🖤همان که غربتش از قبر خاکی‌اش پیداست 🔳 امام صادق شیعه سلاله زهراست 🔳ز کینه و غربت به هم موافق شد 🔳هدف به تیر جسارت امام صادق شد ◾️◽️◾️◽️◾️◽️ 🥀
بر کوکبِ دانش ،مَهِ ناطق صلوات برصدق و صفا حضرت صادق صلوات امشب شده دل غمزده از داغ ولی بر سوز دل شیعه ی عاشق صلوات (عجل)
روز خشم دادخواهان بر سر بیداد بود نهضت ما را شروع از نیمه‌ی خرداد بود با سپاهی که طلایه‌دار آن روح خدا دست حق بر گردن این بی‌سران امداد بود موج غوغایی به پا کرده کفن پوشان به راه مشت‌های جان گره کرده زخشم فریاد بود یک‌تب ققنوس در این طایفه خونش به جوش موسم با سر، زمین خوردن به استبداد بود فیضیه گلگون شد از خون شهیدان، ای خدا ! در ورامین پیش چشمان کربلا آباد بود انتظار یک فرج از نیمه‌ی خرداد هست تا سری بهر جدا گشتن به میدان شاد بود بهر عشق و عاشقی‌ها امتحانت می کنند در تب جان، ای کاش! ایمان یاد بود  پانــــــــزده خرداد۱۳۴۲ 🖤 در عین حالی که مصیبت بـــــود لکن مبـــــــارک بود برای ملت که منتهی شد به یـــــک امر بزرگی و آن استـــــقلال کشور و آزادی برای همه مـــمــــلــــکــــــت. امـــــام خــــــمینی (ره) " من این روز را ( ۱۵ خرداد ) بـــــرای همیشه تاریخ عـــــزای عمـــــــومی اعـــــلام می‌کنم. 🥀🖤🖤🖤🖤🥀 ┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
از نرگس مستانه به گلزار سلام‌ یڪ بار نه صدبار به تڪرار سلام ای باد صبا ڪلام ما را برسان بر دوست ڪه تا زمان دیدار سلام !!!
باز شب آمد بدنها خسته شد خستگان خفتند و درها بسته شد جز در رحمت که هرگز بسته نیست عشق اگر باشد کسی دلخسته نیست شب نماز مصطفی را دیده است شب مناجات علی بشنیده است دیده ی شب دور از چشم همه اشک زینب دید و‌دفن فاطمه شب کنون دارد جلای دیگری از نماز حجت بن العسکری من کی ام عبد زپا افتاده ای رایگان عمر خود از کف داده ای من کی ام در چنگ غفلت ها اسیر ای خدای مهربان دستم بگیر مرحوم حسان
مهدی جان ✨ یک دانه ز تسبیح نماز سحرت را آرام به نام من محتاج بینداز😔 🍃
امشب ای یاران شب مرثیه و غم با عزاست آنکه رحلت کرده از دنیا عزیز مصطفی ست