کین مدار آنها که از کین گمرهند
گورشان پهلوی کینداران نهند
اصل کینه دوزخست و کین تو
جزو آن کلست و خصم دین تو
چون تو جزو دوزخی پس هوش دار
جزو سوی کل خود گیرد قرار
ور تو جزو جنتی ای نامدار
عیش تو باشد ز جنت پایدار
تلخ با تلخان یقین ملحق شود
کی دم باطل قرین حق شود
📚دفتر اول مثنوی
خدا امانت خود را به آدمی بخشيد
كه بار عشق،برای فرشته سنگين بود
اگر كه عشق نمی بود ، داستان حيات
چگونه قابل توجيه و شرح و تبيين بود؟
و آمديم كه عاشق شويم و در گذريم
كه راز آمدن و مرگ آدمی ، اين بود..
#حسین_منزوی
گشته گلگون آسمان از شرم این خونین علم
گشته مزدور شادمان در بزم این ننگین ستم
کشته سردار دلان محبوب دیرین وطن
نامه مغموم و روان زو چشم اشکین قلم
✍ر ش
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷💌💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💐💌🌷━━━┛
در باز کن که خسته ترین بنده آمده
تنها و سر به زیر و سر افکنده آمده
همراه با امید به آینده آمده
با این که دیر آمده شرمنده آمده
🕊🕊
شرمنده اش نکن که گرفتار میشود
خط و نشان نکش که دلش زارمیشود
🕊🕊
غرق گناه آمده ام می کنی قبول؟
با اشک و آه آمده ام میکنی قبول؟
مابین ماه آمده ام می کنی قبول؟
رویم سیاه آمده ام میکنی قبول؟
🕊🕊
مثل همیشه مطمئنم رد نمی کنی
با اینکه من بدم تو به من بد نمیکنی
🕊🕊
رویم نمیشود که صدایت کنم خدا
درکوله بار بندگی ام نیست جزخطا
با این دلی که نیست درونش به جز ریا
یک عمر کار و بار دلم بوده ادعا
🕊🕊
من ازخودم به خاطرمعصیت عاصی ام
شرمنده ام برای همین آس و پاسی ام
🕊🕊
در بی نوایی ام تو نوا میدهی مرا
بغض شکسته حال بکا میدهی مرا
بی قیمتم اگرچه؛ بها میدهی مرا
با یادخود به سینه صفامیدهی مرا
🕊🕊
میخوانمت ؛ اجابت سبز دعا تویی
روشن ترین ضمیردل بنده ها تویی
🕊🕊
غفلت حصار بسته به دور و بر دلم
رحمی نما به گریه و چشم تر دلم
مرهون رحمتت شده پا تا سر دلم
نامت نوشته ام به روی سر در دلم
🕊🕊
راضی نشو دلم به کسی جز تو رو کند
با یک نفر به غیر خودت گفتگو کند
🕊🕊
حالا تو هستی و دل بی عار بنده ات
شرمندگی و خجلت غم بار بنده ات
آشفته حالی و دل بیمار بنده ات
تنها تو هستی با خبر از کاربنده ات
🕊🕊
پس لطف کن بیا و مرا بی خبر ببخش
در خلوت شبانه و وقت سحر ببخش
#محمدحسن بیات لو
سلااااام
سحرتون مملو از عطر دعا و مناجات 🤲
وسرشار از عشق و ارادت به اهل البیت علیهم السلام
التماس_دعای_فرج 🤲
🕊🕊
*﷽*
🌹
*{🥀أَلْسَّلٰاَمُ.عَلَيْكِ.أَيَّتُهَاْاْلْصِدّْيْقَةُأْلْشَّهِيدَةُ🥀.
بوی فاطمیه
*آنقَدَر درگیرِ دنیا و حواشی ها شدیم*
*یادمان رفته که در بَستَر فِتاده مادري*
*مامنتظر منتقم فاطـღـمه(س)هستیم*
*أَللّهُمَّ.صَلِّ.عَليٰ.فاٰطِمَةَ.وَ.اَبيهٰا.وَ.بَعْلِهٰا🥀
*وَ.بَنيٖهٰا.وَألْسِّرِّ.ألْمُسْتَوْدَعِ.فيٖهٰاْ.بِعَدَد
*مْاٰ.اَحاٰطَ.بِهٖ.عِلْمُکْٔ🥀.
#دم_اذانی
إِنَّ الحَسَناتِ يُذهِبنَ السَّيِّئَاتِ...
مثلا مس وجودم رو طلا کنی... :)
#تمنایدعا 🤲
.🤲
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#بحر_طویل
شب است و در سکوت شب صدای باد میپیچد
شب است و در مدینه گریههای باد میپیچد
کسی در کوچههای سنگیِ تاریک اینجا نیست
کسی در راههای خاکیِ باریک آیا نیست ؟
کسی در شهر پیدا نیست
ولی انگار میآید صدای رفتنی اینبار
صدای رفتنِ جمعی میان کوچهای تبدار
چرا اینگونه میآیند
اگرچه غرقهی دردند
چرا این چار تَن اینگونه میگردند...
به روی مرکبی خانومِ پیری است رنجیده گمانم سالها از داغهایی سخت کاهیده
به خود از درد پیچیده
به هر گامی که مرکب راه میآید
صدای آه میآید
خدایا این که است این قدر بیمار است؟
چرا از درد سرشار است
غریبی یا عزادار است
گَهی بر یک طرف خَم میشود پهلوش میگیرد
زمانی دست بر سر میگذارد روش میگیرد
به هر گامی که میآیند با سرفه نفس گیرد
توانش نیست جانش نیست
میآید تا که حق را باز پَس گیرد
به رویِ مرکبی خانومِ پیری هست اما نه
هرآنکس هست باشد ای مدینه لیک زهرا نه
و مَردی پیش مرکب بندِ افسار است در دستش
ببین جای طنابی هست بر دستش
چرا اینقدر غمگین است
چقدر این داغ سنگین است
خودش را میخورد هرچند گریان نیست
ولی شرمندگیِ مرد آسان نیست
خودش را میخورَد او با دلی پُر خون
خودش را میخورَد آورده او ناموس حق را باز هم بیرون
اگرچه غم فراوان است
ولی باور کنید این مردِ خیبر قبلهگاه شیر مردان است
ولی باور کنید او پهلوان جنگجویان است
همه باور کنید از یک نگاهش کوه میریزد
چرا امشب از این رو اینهمه اندوه میریزد
چرا او سر به زیر است مثلِ بانویش خودش پیر است...
عَرقها از جبینِ خیس آن مظلوم میآیند
و در پشت سرش دو کودک معصوم میآیند
دو کودک با حواسِ جمع تا مادر نیافتد از رویِ مَرکب دلِ این شب
مبادا باز این شیشه ترک بردارد از غمها خدایا بارِ شیشه دارد او آیا؟
حسین از آنطرف با قلب پُر آتش
حسن از این طرف میآید و هِی میتپد قلبش
دوباره پیشِ مادر هست خدایاشکر حیدر هست...
چهل شب میشود اینگونه میآیند در شبها
چهل شب میشود خانه به خانه میروند اما
فقط یک خانواده نیمه شب آوارهاند اینجا
علی شاهد برای خویش آورده
علی شاهد برای اینهمه مردم
منم مَردِ غدیرِ خُم
و این است شاهدم زهرا
و زهرا شاهد آورده است با آن حال
که من هم ارث میگیرم
که من هم دختر پیغمبرم این است تقصیرم؟
علی در میزند ، در باز میکردند انصار و مهاجرها
نگو یارانِ پیغمبر بگو اغیار و تاجرها
یکی در باز کرد و گفت شرمنده نمیآیم
یکی هم گفت یادِ من نمیآید غدیر خم
امان از حرف نامردم
یکی در باز کرد و روی خود را آنطرف کرد
یکی هم داشت مولا حرف میزد بِینِ حرفش زود در را بست
دلِ زهرا چه بد بشکست
علی ماند و سلام او فقط زهرا جوابش داد اگرچه گریهاش اُفتاد
فقط زهرا جوابش داد
علی با فاطمه تنها به پشتِ دربها بودند
چهل شب پشت درها در پِیِ یک آشنا بودند
چهل شب رَدِ غم پیداست از خانه به هر کوچه
چهل شب رفتهاند و جز سه تَن یک یار و یاورنیست
بجز سلمان و مقداد و ابوذر نیست
ولی آنروز در کوچه ولی آنروز در خانه
میانِ جمع اوباش و اراذِلها و بیگانه
چهل تَن یا که سیصد تَن روایتها فراوان است خدایا کینه عریان است
غلافِ تیغ پنهان است حرامی هم رجز خوان است
تلافیِ غدیرِ خُم فقط آتش فقط هیزم
امان از دستِ نامردم به پیش طفلِ سر در گُم
حسن چشمانِ زینب بست
که مادر پشت دربِ خانهی خود هست
زمین اُفتاد و در اُفتاد
امان از چادر زهرا امان از رد شدنها و امان از پا زدنها و امان از رفت و آمدها
خدایا میخ لج کرده خدایا راه کج کرده....
(حسن لطفی ۴۰۰/۱۰/۱۵)