💚السلام علیک یا اباعبدالله❤️
تا ابد مدیون لطف مادرم کز روی عشق
جای شیر اول به کامم تربت اعلی گذاشت
#اربی_ریحانه
سلام روزتون خوش 💐
در پناه حضرت ارباب سلامت و عزتمند باشید ✨
نقاش باش...
و تابلو زندگیت را با زیباترین رنگهای پالت عشق و محبت رنگ آمیزی کن.
رنگهایی به زیبایی دوست داشتن و دوست داشته شدن.
سعی کن بهترین نقاشیت را رسم کنی
نه با رنگ دیگران و نه سیاه و سفید،
بلکه نقاشي زیبا همراه با ظرافتي از سختی ها و ناملایمات.
منتظر تحسین کسی مباش!
خود تحسین گر تابلو زندگیت باش.
عشق بورز...
دوست داشته باش،
محبت کن،
ولی توقع نداشته باش!
مطمئن باش روزی، زیبایی تابلویي که ترسیم کرده ای،
انسانها را وادار به دیدن و تحسین خواهد نمود.
زندگیتان مملو از عشق
تابلوی زندگیتان پر از رنگهای زیبای عشق و دوستی باد.......
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨
به یمن عاشقی ام با دلم تفاهم کن
برای سوختنم حکم کن ؛ تحکم کن
ز طفل گمشده بسیار ناز را بخرند
حرم شلوغ که شد لطف کن مرا گم کن
بیا و جنس خراب مرا ندیده بخر
بیا به دستفروش حرم ترحم کن
عزیز فاطمه مردم همه گرفتارند
عزیز فاطمه فکری بحال مردم کن
کبوتران حرم گر گرسنه میخوابند
برنج سفره ی ما را بگیر گندم کن
تکلم فقرا جز زبان درازی نیست
کلام حق کلیم است پس تکلم کن
بیا و ضامن من شو ؛ سپس شکارم کن
به دست و پا زدنم هم فقط تبسم کن
کلید قفل حریمت به دست معصومه است
مرا زیادتر از قبل زائر قم کن
علی اکبر لطیفیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 نصیحت حاج اسماعیل دولابی به یک مداح
✨🥀✨
برف آمده پابوس تو با شور و شعف
گنبد شده گوهری در آغوش صدف
زیبایی گنبدت دو چندان شده است
انگار که کاشی شده با درّ نجف
#محمدحسن_محمدی
#بازنشر
آنچنان کز رفتن گل خار میماند بهجا
از جوانی حسرت بسیار میماند بهجا
#صائب_تبریزی
جهنم چیست جز بودن میان دیگرانی که
نمیدانند دردت را نمیفهمند حرفت را
#رضا_احسانپور
دل برف شد آب از این آفتاب
دهان زمین نیز افتاده آب
چه عکسی، عجب انعکاسی شده
چه یخ در بهشتی است آن سوی قاب
#ناهید_خلفیان
بیست و ششم آذرماه
سالگرد وفات اسطوره ی شعر فارسی
#جلال_الدین_محمد_بلخی
ملقب به "مولانا"
۲۶ آذر سالروز درگذشت مولانا
(زاده ۶ ربیع الاول ۶۰۴ بلخ -- درگذشته ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قونیه) شاعر عارف
جلالالدین محمدبلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی، از مشهورترین شاعران پارسیگوی است که القاب «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشد. در قرنهای بعد القاب «مولوی» «مولانا» «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی بهکار رفته است. «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» همچنین "شمس" و "شمس تبریزی" تخلص هاییست که از سرودههای او بهدست میآید.
در زمان تصنیف آثارش"همچون مثنوی" در قونیه در دیار روم شرقی"به اصطلاح آن روزگاران" میزیست. اگر چه كارهاى هنرى فرهنگى هميشه جهانى است و با این كه آثار جلالالدين بلخى بهزبان فارسى منظوم شده، ليكن مردم عثمانى ديروز و تركيه امروز، او را از خود مىدانند. اگرچه مجموعه آثار او بههمه جهانيان تعلق دارد.
بیشتر اشعار مولوی با زبان فارسی بهرشته نگارش درآمده است. پنجاه بیت از مجموعه سرودههای وی به زبانهای ترکی و چند بیت نیز به زبان یونانی که در قونیه رواج داشته بهرشته نظم کشیده شده است.
آرایه ملمع همانند صنایع دیگر ادبی در آثار او به فراوانی دیده میشود که این خود در آن روزگار مرسوم بوده است.
"پارسی گو گرچه تازی خوشتر است
عشق را خود صد زبان دیگر است"
پسر مولانا بنا به اعتراف خودش چندان به زبانهای ترکی و یونانی مسلط نبوده است:
"بگذر از گفت ترکی و رومی
که از این اصطلاح محرومی
گوی از پارسی و از تازی
که در این دو چه خوش همی خوش تازی"
آثار مولانا به علاوه مناطق فارسی زبان, تاثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیای میانه گذاشته است. همچنین سرودههایش تأثیر فراوانی در ادب و فرهنگ ترکی نیز داشته است.
دلیل این امر آن است که اکثر جانشینان او که در طریق مولویه سلوک میکردند، از شهر قونیه برخاسته بودند. آرامگاه وی نیز در قونیه، مطاف اهل دل بهشمار میآید.
"ای بسا هندو و ترک همزبان
وی بسا دو ترک چون بیگانگان"
محققان، از جمله دکتر زرینکوب برآناند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده است. جلالالدین همایی در این رابطه به این بیت پسر مولانا اشاره میکند.
"فارسی گو که جمله دریابند
گرچه زین غافلاند و در خوابند"
روز درگذشت مولوی سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند.
افلاکی میگوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این سوگ بر پا بود:
بعد چل روز سوی خانه شدند
همه مشغول این فسانه شدند
روز و شب بود گفتشان همه این
که شد آن گنج زیر خاک دفین
کنارت بوسه را با یک سبد انگور می خواهم
قماری بر لب سرخ تو با منظور می خواهم
به ایرج های بسطامی بنان را می چکم هر دم
که شهناز تو را با پنجه ی سنتور می خواهم
بکش دور لبت ناز کمال الملک را بر بوم
که من رنگ لب عناب را ناجور می خواهم
دو بیتی هایی از طاهر نشسته روی جام می
چنین خیام زیبایی ز نیشابور می خواهم
خماری کن دو دریا را اناری کن لب ما را
که شیش و هشت را اینگونه جفت و جور می خواهم
به دشت واژه هایت سبز کن هر لحظه صحرا را
که من دشتی لبالب از گل و زنبور می خواهم
تنم را شمع آجین ِغرورت کن بمیرانم
ببین عین القضات روح را رنجور می خواهم
برهنه کن تن و با خود ببر پیراهن ما را
که روحم را برای عشق لخت و عور می خواهم
سری دارم که بی سامان شده در وادی عشقت
من این سر را به پایت داری از منصور می خواهم
زینب-حسامی