ناگزیر از سفرم ، بی سر و سامان چون «باد»
به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند ؟! مگر می شود از خویش گریخت
«بال» تنها غم ِ غربت به پرستوها داد
انکه مردم نشناسند تورا غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
عاشقی چیست ؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر ؟!
نه من از قهر تو غمگین ، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک ان روز که آیینه شد از چشم افتاد
#فاضل_نظری
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
اگر دل است به جان میخرد هوای تو را
و گر تن است به دل میکشد جفای تو را
به یاد روی تو تا زندهام همی گریم
که آب دیده کشد آتش هوای تو را
سیف فرغانی °
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
پر از شور و شعف
با سر بسویت میدوم چون رود
تو دریا باش
تا خود را به آغوش تو بسپارم
#فاضل_نظری
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
آزرده دل از کوی تو رفتیم
و نگفتی,
کی بود؟!!
کجا رفت؟!!
چرا بود و چرا نیست!!!
#استادشهریار
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#صبح را ... با بوسه بر قلبِ خدا آغاز كن
عشق مى آيد،تو قلبت را به رويش باز كن
دست در دست خدا ... با او قدم بردار تا
جاى دستت بال بنشيند...!بپر...! پروازكن!
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
🔖
برای آرزوهای محال خویش میگریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت میپرسم آیا بازمیگردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوال خویش میگریم
نمیدانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
اگر جنگیده بودم، دستِکم حسرت نمیخوردم
ولی من بر شکست بیجدال خویش میگریم
به گردم حلقه میبندند یاران و نمیدانند
که من چون شمع، هرشب بر زوال «خویش» میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
به حال آرزوهای محال خویش میگریم
#فاضل_نظری
💥
رفت آن سوار کولی، با خود تو را نبرده
شب مانده است و با شب، تاریکی فشرده
کولی کنارِ آتش، رقصِ شبانهات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
خاموش مانده اینک، خاموش تا همیشه
چشمِ سیاهِ چادر با این چراغِ مرده
رفت آنکه پیشِ پایش دریا ستاره کردی
چشمانِ مهربانش یک قطره ناسترده
در گیسوی تو نشکفت آن بوسه لحظه لحظه
این شب نداشت ـآریـ الماسِ خرده خرده
بازیکنان زگویی خون می فشاند و میگفت
روزی سیاهچشمی سرخی به ما سپرده
میرفت و گردِ راهش از دودِ آه تیره
نیلوفرانه در باد پیچیده تابخورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار با خود، یک تار مو نبرده
+ سيمين بهبهانی
🎼🎧
دو هزار چشم غمگین
به دو چشم واله گشته
به جهانِ جان رسیدم،
غزلم ترانه گشته
تو روان به خواب شهری،
من از این خیال ترسان
مگریز از خیالم،
مگریز، رو مگردان!
میخواهمت بمان!
میجویمت مرو!
سرگشته ام چو باد!
میخواهمت بمان!
به کجا مرا کشانی
که نمیدهی نشانم؟
به جز این دگر ندانم
که تو جانِ این جهانی
اگر از غروب رویت
هوسم کند شکایت
و گر این خیال واهی
بَرَد از سرم هوایت
دگرم روا نباشد
که نظر کنم به سویی
ببرد خیال، من را،
ز جنون به جستجویی...
من و گونه های خیسم
به امید شانه هایت
به فسون ماه ماند،
شب سرد انتظارت
حوس از تو جان بگیرد
به که گویمت چه بودی
مگر از تو دل ربودم
که من از منم ربودی؟
به نگاه پر زمهرت،
قسمت دهم به باران
من و قبله گاه چشمت،
دو هزار چشم گریان...
#مهیار_علیزاده
#علیرضاقربانی
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
"مولانا"
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور
عذابست این جهان بیتو
مبادا یک زمان بیتو
به جان تو که جان بیتو
شکنجهست و بلا بر ما...
مولانا
#کانال_شعر_علوی
https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
#قرارگاه_بسوی_ظهور