eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
4هزار ویدیو
43 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
میل اگر داشت فدای حرمش خواهم‌شد و یکی از شهدای حرمش خواهم‌شد گرد و خاکم ولی از لطف کریمانهٔ او خادم صحن و سرای حرمش خواهم‌شد هر زمان حال و هوای حرمش را بچِشم شاعر حال و هوای حرمش خواهم شد شاید آن روز دل سنگ بدردم بخورد گوشه‌ای سنگ بنای حرمش خواهم شد حرمش را که بسازند به‌حج خواهم‌رفت بعد از آن وقف برای حرمش خواهم‌شد مثل مشهد که مناجات سحر میخوانند هر سحر سوز دعای حرمش خواهم‌شد 🔸شاعر:
بر شعر زلال شاه بیتی تو حسن اکسیر قریحه ی کمیتی تو حسن از بارگهت کسی نگردد مأیوس والله کریم اهل بیتی تو حسن
Mohsen_Chavoshi_-_Shahrzad.mp3
10.31M
🎶 استوری بالا رو از دور دلم دید اما نمی دونست چه سرابی دیده منه دیوونه چه می دونستم زندگی برام چه خوابی دیده نمی دونی نمی دونی ای عشق کسی که جونیش و ریخته به پات واسه این که تو رو از دست نده چه عذابی چه عذابی دیده آه ای دل مغموم آروم باش آروم ای حال نا معلوم آروم باش آروم نیستی اما هنوزم کنارمی نیستی اما هنوزم اینجایی روزی صد هزار دفعه می میرم اگه احساس کنم تنهایی هر کجا رفتی و هر جا موندی من و بی خبر نذار از حالت اگه تنها شدی و دلت گرفت خبرم کن که بیام دنبالت آه ای دل مغموم آروم باش آروم ای حال نا معلوم آروم باش آروم ... 🍂
بیماری ما غفلت از یاد نگار است دور از طبیبان هم دوا معنا ندارد من که گناهم را کمی هم کم نکردم... در معصیت این حرفها معنا ندارد تو وعده صدق خدا هستی و اینقدر آقا بیا...آقا نیا...معنا ندارد ای مهربانتر از پدر مادر چه گویم بی تو رسیدن به خدا معنا ندارد باید که نوکر سوی اربابش بیاید از ما به تو لفظ بیا معنا ندارد وقتی تو از دست دلم راضی نباشی یا ربنا یا ربنا معنا ندارد نگذار بین غفلت کبری بمانیم باید میان غیبت کبری بمانیم باید فراق و سوختن باشد همیشه در به دری از مرد و زن باشد همیشه پیغمبرانه دلبری کن مثل اینکه باید اویسی در قرن باشد همیشه... آواره ی صحرا نماییدم چه باک است مجنون اگر دور از وطن باشد همیشه ای کاش نامم عبد تو باشد همیشه ای کاش نامت رب من باشد همیشه بی یوسفش تا کی دمادم چشم یعقوب دلخوش به بوی پیرهن باشد همیشه من خواستم ذکر نمازم تادم مرگ... یا بن الحسن یا بن الحسن باشد همیشه 🌼☘
روزي از راه آمدم اينجا ساعتش را درست يادم نيست ديدم انگار دوستت دارم علّتش را درست يادم نيست چشم من از همان نگاه نخست با تو احساس آشنايي كرد خنده اَت حالت عجيبي داشت حالتش را درست يادم نيست آن شب از فكر تو ميان نماز بين آيات سورۀ توحيد لَم يَلِد را يَلِد ولَم خواندم ركعتش را درست يادم نيست باورش سخت بود و نا ممكن كه دلم بوي عاشقي مي داد پيش از اين او هميشه تنها بود مدّتش را درست يادم نيست مانده بود از تمام خاطره ها يك نفر در ميان آئينه اسم او مهرداد بود اما شهرتش را درست يادم نيست خواب تو خواب هر شبم شده بود راه تعبير آن سرودن شعر يك غريبه هميشه پيش تو بود صورتش را درست يادم نيست عادت عشق دل شكستن بود و مرا عاشق نگاه تو كرد واقعاً او چه خوب مي دانست عادتش را درست يادم نيست عاقبت مرد بين آئينه بي خبر رفت و در شبي گم شد چون لياقت نداشت يا اينكه جرأتش را درست يادم نيست
شعری از علامه طباطبایی رحمه الله علیه دوش که غم پرده ما می درید خار غم اندر دل ما می خلید در برِ استاد خرد پیشه ام طرح نمودم غم و اندیشه ام کاو به کف آیینه تدبیر داشت بخت جوان و خرد پیر داشت پیر خرد پیشه و نورانی ام بُرد ز دل، زنگ پریشانی ام گفت که در زندگی آزاد باش هان گذران است جهان شاد باش رو به خودت نسبت هستی مده دل به چنین مستی و پستی مده زآنچه نداری، ز چه افسرده ای وز غم و اندوه، دل آزرده ای گر ببرد ور بدهد دست اوست ور ببرد ور بنهد ملک اوست ور بکِشی ار بکُشی دیو غم کج نشود دست قضا را قلم آنچه خدا خواست همان می شود وآنچه دلت خواست نه آن می شود
سلام شب برهمگی خوش🌷 با توجه به اینکه امروز زادروز جناب بهار بود امشب به ایشان اختصاص یافت امیدوارم مفید فایده باشد روح جناب بهار شاد🌷🙏
می نویسم "عشق" به کودکی ام بر می گردم به سرزمینی که پروانه,, وفاداریش را ترانه می کرد بر گوشِ چپ گلها ... و ستاره همیشه آمدنی بود برایم در دل شب ... صبح با دهان خورشید نور را فوت می کردم روی شانه های خاکی کوچه ... و از چشم ِشب نبض ماه را می گرفتم و روی شوقِ شب بوها مهتاب رقصانی می کردم ... چند سطری با گنجشک ها هم آواز می شدم و صدایِ خدا را می بوسیدم. و در آینه ی رود به گناهم اعتراف می کردم همان عاشقانه های باشکوهی که شیدایی ام را برای شمعدانی ها زمزمه می کردند در انتهای باغچه ...
سوزنی را پای بند راه عیسی ساختند حُبّ دنیا پای بندست ار همه یک سوزنست حکیم
من نگویم که مرا از قفس آزادکنید قفسم برده به باغی و دلم شادکنید فصل گل می گذرد همنفسان بهر خدا بنشینید به باغی و مرا یادکنید عندلیبان‌!گل سوری به چمن کرد ورود بهر شاباش قدومش همه فریادکنید یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان چون تماشای گل و لاله و شمشادکنید هرکه دارد زشما مرغ اسیری به قفس برده در باغ و به یاد منش آزادکنید آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک فکر ویران شدن خانهٔ صیادکنید شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب یاد پروانهٔ هستی شده بر بادکنید بیستون بر سر راه است مباد از شیرین خبری گفته و غمگین دل فرهادکنید جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه ای بزرگان وطن بهر خدا دادکنید گر شد از جورشما خانهٔ موری ویران خانهٔ خویش محالست که آباد کنید کنج وبرانهٔ زندان شد اگر سهم بهار شکر آزادی و آن گنج خداداد کنید 🌺ملک الشعرای بهار
عاشقش باشی ولی او مذهبی باشد چه باک؟ کافری را چشمِ بسته سوی مسجد می برد!