#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹کوه صبر🔹
بینگاهت، بینگاهت مرده بودم بارها
ای كه چشمانت گره وا میكند از كارها
مهر تو جاری شده در سينۀ دريا و رود
دور دستاس تو میچرخند گندمزارها
باز هم چيزی به جز نان و نمک در خانه نيست
با تو شيرین است امّا سفرۀ افطارها
باغ غمگين است، لبخندی بزن تا بشكفند
ياسها، آلالهها، گلپونهها، گلنارها
برگهای نازكت را مرهمی جز زخم نيست
دورت ای گل، سر برآوردند از بس خارها
بعد تو دارد مدينه غربتی بی حدّ و مرز
خانههای شهر، درها، كوچهها، ديوارها
نخلهای بیشماری نيمهشبها ديدهاند
سر به چاهِ درد برده کوه صبری، بارها
📝 #سیده_تکتم_حسینی
هنوز در نظرم چون گذشته زیبایی
حبیب من که به دیدار من نمی آیی...
ستاره های نگاهت چقدر غمگینند
نشسته است به چشمت غمی تماشایی
تو هم شبیه من آیا دچار اندوهی؟
تو هم شبیه من آیا هنوز تنهایی؟
#سیده_تکتم_حسینی
ای که نزدیکتری از منِ دلتنگ به من
بین ما نیست به جز فاصلهی اجباری
#سیده_تکتم_حسینی
هنگام وداع، سینه بیتاب شده
مادر شمع است، سوخته، آب شده
شاید پس از اینکه پسرانش رفتند
در بدرقهها چهار قل باب شده
#سیده_تکتم_حسینی
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
کشید آه و رمید آهویی اسیر شده
چکید دریا از چشمه ای کویر شده
نگاه کرد در آینه بی جلا کمرنگ
زن بهار ندیده،درخت پیر شده
سیاه لته ی در مرگ زندگی کرده
عیارِ سختیِ دوران، زن حقیر شده
چه خوان بی نمکی پهن کرده است این عشق
برایت ای زن از روزگار سیر شده
زن سیاه دلِ من،زن بلا دیده
زن به دل نگرفته، زن اجیر شده
بیا و دمی دل بکن از این امیدواری ها
دمی رها شو از این وعده های دیر شده
#سیده_تكتم_حسينى
بگو چگونه بگویم که دست بردارند
چقدر زخم زبان ها مرا بیازارند ؟
چقدر چشم بدوزم به قاب پنجره ها
که بادها خبر تازه ای نمی آرند
ندیده ای که دوتا لاابالی غمگین
دوابر،پشت دو پلکم مدام می بارند
و رنج ها،که دل من برایشان شده است
ملال خانه ی دنجی که دوستش دارند
به صورت زن پیری مرا دراوردند
که پرده های جهان پیش چشم او تارند
همیشه بی گل و بلبل،همیشه ساکت و سرد
تمام منظره ها مثل نقش دیوارند
تو نیستی و نمی دانی و نمی بینی
چقدر زخم زبان ها مرا می آزارند
#سیده_تكتم_حسينى
از روزهای پر هیجان زنی جوان
تا انزوا کشانده مرا غم،کشان کشان
تا لحظه های خیره در آینه ها شدن
تا دل بریدن از همه ی مردم جهان
اصلا جهان کجاست ؟همین خانه ای که نیست
دیگر در آن طراوتِ گلهای ارغوان
اینجا به جز سکوت صدایی نمانده است
گاهی مگر هیاهوی بادی که ناگهان
می آید و به پنجره ها مشت میزند
تنهاییِ زمخت مرا می دهد تکان
یادِ تو ابر،یاد تو باران و گریه است
یاد تو باد، یاد تو طوفان بی امان
یادِ تو شانه های صبوری که می شود
سرروی آن گذاشت و پر زد به آسمان
در این حیاطِ خلوت غمگین چه می کنی ؟
دلبسته ی کدام درختی پرنده جان؟
تنها من و توایم در این خلوت مدام
امشب برای خاطرِ من یک دهن بخوان
#سیده_تكتم_حسينى
تو از بهار سرودی ،تو از امید نوشتی
همه سیاه نوشتند و تو سپید نوشتی
خزان اگرچه یک دو روز تو را خانه نشین کرد
تو از طراوتِ باران صبح عید نوشتی
اگرچه بالِ پریدن شکسته بود ولی تو
از آن پرنده که از دامها پرید نوشتی
طنین حادثه پاشید خون به دفتر شعرت
قلم به جوهر غیرت زدی،شهید نوشتی
عجب جنون شگفتی ست در کلماتت
مگر که با قلم شاخه های بید نوشتی ؟
#سیده_تكتم_حسينى
آمد به چشم هایم جهان خوش قیافه شد
یک خاطره به خاطره هامان اضافه شد
وقتی که دست بر سرِ تنهایی ام کشید
موهای زیر روسری ام بافه بافه شد
سلطان قلبِ من که به تختش جلوس کرد
کنج اتاق،کرسی دارالخلافه شد
خندید و غم که در دلِ ما خانه کرده بود
از دست خنده های من و او کلافه شد
باور نداشت هیچ کس این قدر عاشقیم
باورنکردنی شد و باور خرافه شد
عشق آمد و زبان به تسلای ما گشود
باقیِ حرفها،همه حرف اضافه شد
#سیده_تكتم_حسينى
هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم
تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچه ی اشکی که دایم رو به طغیانم
بزن نی باز غوغا کن،بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم،به هرسازی برقصانم
ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم،پریشانی پریشانم
اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود
که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم
#سیده_تکتم_حسینی
گشود پنجره ها را، بهار را بو کرد
چراغ محتضری در اتاق، سوسو کرد
به جای خالیِ او خیره ماند، تنها بود
پرنده از دل ساعت دوید، کوکو کرد
جنون ِ حرف زدن داشت با کسی که نبود
و باز هم به زن توی آینه رو کرد:
_«چه پوستی ترکاندی! چقدر عوض شدهای!
بگو چگونه به تنهاییات دلت خو کرد؟
چقدر دور شدید از هم و نمیداند
چه کارها که دل تو به خاطر او کرد»
به گریه گفت به دیوار و در، به پنجرهها
_«جهان روشنمان را بهقدرِ پستو کرد»
نشست و ابر دلش را کمی سبکتر کرد
و مثل نور درخشید و باز جادو کرد
نه یک زن او، که زنانی کثیر در خود شد
ترانه گفت، غذا پخت، آب و جارو کرد
همین که خواست کمی فارغ از جهان باشد
جنین کوچک او در دلش هیاهو کرد...
#سیده_تکتم_حسینی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷💌💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💐💌🌷━━━┛
🍂
🕊عین مرگ است...
اگر بی تو بخواهد برود
اوکه از جان خودت
دوست ترش می داری...
#سیده_تکتم_حسینی