eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
989 دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
41 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
کنون که برکف گل جام باده صافست.mp3
4.82M
غزل شمارهٔ ۴۴ کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است بخواه دفتر اشعار و راهِ صحرا گیر چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟ به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران همان حکایت زَردوز و بوریاباف است خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست.mp3
4.7M
غزل شمارهٔ ۳۷ بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیادِ عمر بر بادست غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود ز هر چه رنگِ تعلق پذیرد آزادست چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروشِ عالَمِ غیبم چه مژده‌ها دادست که ای بلندنظر شاهبازِ سِدره نشین نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست تو را ز کنگرهٔ عرش می‌زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر که این حدیث، ز پیرِ طریقتم یادست غمِ جهان مخور و پندِ من مَبَر از یاد که این لطیفهٔ عشقم ز رهروی یادست رضا به داده بده وز جبین گره بگشای که بر من و تو دَرِ اختیار نگشادست مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد که این عجوز، عروس هزاردامادست نشان عهد و وفا نیست در تبسمِ گل بنال بلبل بی دل که جای فریادست حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ؟ قبولِ خاطر و لطفِ سخن خدادادست
دل سراپرده محبت اوست.mp3
5.12M
غزل شمارهٔ ۵۶ دل سراپردهٔ محبتِ اوست دیده آیینه دارِ طلعت اوست من که سر درنیاورم به دو کون گردنم زیرِ بارِ منتِ اوست تو و طوبی و ما و قامتِ یار فکرِ هر کس به قدرِ همتِ اوست گر من آلوده دامنم چه عجب همه عالم گواهِ عصمتِ اوست من که باشم در آن حرم که صبا پرده دارِ حریمِ حُرمتِ اوست بی خیالش مباد منظرِ چشم زان که این گوشه جایِ خلوتِ اوست هر گلِ نو که شد چمن آرای ز اثر رنگ و بویِ صحبتِ اوست دورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست هر کسی پنج روز، نوبتِ اوست مُلکَتِ عاشقی و گنجِ طرب هر چه دارم ز یُمنِ همتِ اوست من و دل گر فدا شدیم چه باک؟ غرض اندر میان سلامتِ اوست فقرِ ظاهر مبین که حافظ را سینه گنجینهٔ محبتِ اوست
وقت را غنیمت دان آن قدرکه بتوانی.mp3
3.29M
غزل شمارهٔ ۴۷۳ وقت را غنیمت دان آن قدَر که بتْوانی حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی کام‌بخشیِ گردون عمر در عوض دارد جهد کن که از دولت دادِ عیش بستانی باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت عاقلا، مکن کاری کآورد پشیمانی محتسب نمی‌داند این قدر که صوفی را جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی با دعای شب‌خیزان ای شکردهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ کاین همه نمی‌ارزد شغل عالم فانی یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت با طبیب نامحرم حال درد پنهانی می‌روی و مژگانت خون خلق می‌ریزد تیز می‌روی جانا ترسمت فرومانی دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن ابروی کماندارت می‌برد به پیشانی جمع کن به احسانی حافظ پریشان را ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی
دیگر ز سروشاخ سهی بلبل صبور.mp3
4.45M
غزل شمارهٔ ۲۵۴     دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسن با بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم تا نیست غیبتی نبود لذت حضور گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد ما را غم نگار بود مایه سرور حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
دیگر ز سروشاخ سهی بلبل صبور.mp3
4.45M
غزل شمارهٔ ۲۵۴     دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسن با بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم تا نیست غیبتی نبود لذت حضور گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد ما را غم نگار بود مایه سرور حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
یارب سببی ساز که یارم به سلامت.mp3
5.19M
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹   یا رب سببی ساز که یارم به سلامت بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت امروز که در دستِ توام مرحمتی کن فردا که شَوَم خاک چه سود اشکِ ندامت ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن، خیر و سلامت درویش مکن ناله ز شمشیرِ اَحِبّا کاین طایفه از کشته ستانند غرامت در خرقه زن آتش که خمِ ابرویِ ساقی بر می‌شکند گوشهٔ محراب امامت حاشا که من از جور و جفای تو بنالم بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت کوته نکند بحث سرِ زلف تو حافظ پیوسته شد این سلسله تا روزِ قیامت
جمالت آفتاب هر نظر باد.mp3
4.9M
غزل شمارهٔ ۱۰۴ جمالت آفتاب هر نظر باد ز خوبی روی خوبت خوبتر باد همای زلف شاهین شهپرت را دل شاهان عالم زیر پر باد کسی کو بسته زلفت نباشد چو زلفت درهم و زیر و زبر باد دلی کو عاشق رویت نگردد همیشه غرقه در خون جگر باد بتا چون غمزه‌ات ناوک فشاند دل مجروح من پیشش سپر باد چو لعل شکرینت بوسه بخشد مذاق جان من زو پرشکر باد مرا از توست هر دم تازه عشقی تو را هر ساعتی حسنی دگر باد به جان مشتاق روی توست حافظ تو را در حال مشتاقان نظر باد
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش.mp3
5.33M
غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل جانب عشق عزیز است فرومگذارش صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه به دو جام دگر آشفته شود دستارش دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود نازپرورد وصال است مجو آزارش  
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش.mp3
4.53M
غزل شمارهٔ ۲۷۶     باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش نازها زان نرگس مستانه‌اش باید کشید این دل شوریده تا آن جعد کاکل بایدش ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش     
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست.mp3
3.87M
آن سیه‌چرده که شیرینیِ عالم با اوست چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست گرچه شیرین‌ دهنان پادشهانند ولی او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست رویِ خوب است و کمالِ هنر و دامنِ پاک لاجرم همتِ پاکان دو عالم با اوست خال مُشکین که بدان عارض گندمگون است سِرِّ آن دانه که شد رهزنِ آدم با اوست دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست با که این نکته توان گفت که آن سنگین‌ دل کُشت ما را و دمِ عیسیِ مریم با اوست حافظ از معتقدان است گرامی دارش زان که بخشایشِ بس روحِ مکرم با اوست
آن شب قدری که گوینداهل خلوت امشب است.mp3
5.02M
غزل شمارهٔ ۳۱ آن شبِ قدری که گویند اهلِ خلوت امشب است یا رب این تأثیرِ دولت در کدامین کوکب است؟ تا به گیسویِ تو دستِ ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقه‌ای در ذکرِ یارب یارب است کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردنِ جان زیرِ طوقِ غَبغَب است شهسوارِ من که مه آیینه دارِ روی اوست تاجِ خورشیدِ بلندش خاکِ نعلِ مَرکَب است عکسِ خِوی بر عارضَش بین کآفتابِ گرم رو در هوایِ آن عَرَق تا هست هر روزش تب است من نخواهم کرد تَرکِ لعلِ یار و جام می زاهدان معذور داریدم که اینَم مذهب است اندر آن ساعت که بر پشتِ صبا بندند زین با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است آن که ناوَک بر دلِ من زیرِ چشمی می‌زند قوتِ جانِ حافظش در خندهٔ زیر لب است آبِ حیوانش ز منقارِ بلاغت می‌چکد زاغِ کِلکِ من به نام ایزد چه عالی مشرب است 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
ماشبی دست برآریم ودعایی بکنیم.mp3
4.94M
غزل شمارهٔ ۳۷۷     ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم دل بیمار شد از دست رفیقان مددی تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم در ره نفس کزو سینه ما بتکده شد تیر آهی بگشادیم و قضایی بکنیم مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نی کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم سایه طایر کم حوصله کاری نکند طلب از سایه میمون همایی بکنیم دلم از پرده بشد حافظ خوش لهجه کجاست تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم  
تنت به نازطبیبان نیازمندمباد.mp3
4.18M
غزل شمارهٔ ۱۰۶ تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد کمال صورت و معنی ز امن صحت توست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد در این چمن چو درآید خزان یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو به جز چشم او سپند مباد شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت.mp3
2.54M
غزل شمارهٔ ۸۷ حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت زین آتش نهفته که در سینه من است خورشید شعله‌ایست که در آسمان گرفت می خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت آسوده بر کنار چو پرگار می شدم دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان زین فتنه ها که دامن آخر زمان گرفت می خور که هر که آخر کار جهان بدید از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت بر برگ گل به خون شقایق نوشته اند آن کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت حافظ چو آب لطف ز نظم تو می‌چکد حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت
عیدست وآخرگل ویاران درانتظار.mp3
4.52M
غزل شمارهٔ ۲۴۶     عید است و آخر گل و یاران در انتظار ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار دل برگرفته بودم از ایام گل ولی کاری نکرد همت پاکان روزه دار دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن از فیض جام ،قصه جمشید کامگار جز نقد جان به دست ندارم شراب کو کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد جام مرصع تو از آن در شاهوار گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست از می کنند روزه گشا طالبان یار زانجا که پرده پوشی عفو کریم توست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار ترسم که روز حشر عنان در عنان رود تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود ناچار باده نوش که از دست رفت کار  
مژده وصل تو کز سرجان برخیزم.mp3
3.98M
غزل شمارهٔ ۳۳۶ مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم به ولای تو که گر بندهٔ خویشم خوانی از سرِ خواجگیِ کون و مکان برخیزم یا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانی پیشتر زان که چو گَردی ز میان برخیزم بر سرِ تربتِ من با مِی و مُطرب بنشین تا به بویت ز لحد رقص کُنان برخیزم خیز و بالا بنما ای بتِ شیرین حرکات کز سرِ جان و جهان دست فشان برخیزم گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کَش تا سحرگه ز کنارِ تو جوان برخیزم روز مرگم نفسی مهلتِ دیدار بده تا چو حافظ ز سرِ جان و جهان برخیزم 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
در این زمانه رفیقی که خالی ازخلل است .mp3
5.13M
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵ در این زمانه رفیقی که خالی از خِلَل است صُراحیِ میِ ناب و سَفینهٔ غزل است جَریده رو که گذرگاهِ عافیت، تنگ است پیاله گیر که عُمرِ عزیز بی‌بَدَل است نه من ز بی‌عملی در جهان مَلولَم و بس مَلالتِ عُلما هم ز علمِ بی‌عمل است به چشمِ عقل در این رهگذارِ پرآشوب جهان و کارِ جهان بی‌ثبات و بی‌محل است بگیر طُرِّهٔ مه‌چهره‌ای و قِصّه مخوان که سعد و نَحس ز تأثیر زهره و زُحَل است دلم امید فراوان به وصلِ رویِ تو داشت ولی اجل به رَهِ عمر، رهزنِ اَمَل است به هیچ دُور نخواهند یافت هشیارش چنین که حافظ ما مستِ بادهٔ ازل است
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند.mp3
5.39M
غزل شمارهٔ ۱۹۶ آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبش دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی‌کشد هر کس حکایتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به که کار خود به عنایت رها کنند بی معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی ریا کنند پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند بگذر به کوی میکده تا زمره حضور اوقات خود را بهر تو صرف دعا کنند پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان خیر نهان برای رضای خدا کنند حافظ دوام وصل میسر نمی‌شود شاهان کم التفات به حال گدا کنند  
سر ارادت ما وآستان حضرت دوست.mp3
5.1M
غزل شمارهٔ ۵۸ سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست که هر چه بر سرِ ما می‌رود ارادتِ اوست نظیرِ دوست ندیدم اگر چه از مَه و مِهر نهادم آینه‌ها در مقابلِ رخِ دوست صبا ز حالِ دلِ تنگِ ما چه شرح دهد؟ که چون شِکَنجِ ورق‌هایِ غنچه تو بر توست نه من سَبوکش این دیرِ رندسوزم و بس بسا سَرا که در این کارخانه سنگ و سبوست مگر تو شانه زدی زلفِ عنبرافشان را؟ که بادْ غالیه‌سا گشت و خاکْ عنبربوست نثارِ رویِ تو هر برگِ گل که در چمن است فدای قَدِّ تو هر سروبُن که بر لبِ جوست زبانِ ناطقه در وصفِ شوق نالان است چه جای کِلکِ بریده‌زبانِ بیهُده‌گوست؟ رخِ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت چرا که حالِ نکو در قَفایِ فالِ نکوست نه این زمان دلِ حافظ در آتشِ هوس است که داغدار ازل همچو لالهٔ خودروست    
رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی.mp3
3.85M
غزل شمارهٔ ۴۶۵ رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی مسکین چو من به عشق گلی گشته مبتلا و اندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی می‌گشتم اندر آن چمن و باغ دم به دم می‌کردم اندر آن گل و بلبل تاملی گل یار حسن گشته و بلبل قرین عشق آن را تفضلی نه و این را تبدلی چون کرد در دلم اثر آواز عندلیب گشتم چنان که هیچ نماندم تحملی بس گل شکفته می‌شود این باغ را ولی کس بی بلای خار نچیده‌ست از او گلی حافظ مدار امید فرج از مدار چرخ دارد هزار عیب و ندارد تفضلی  
دل سرا پرده ی محبت اوست.mp3
3.65M
غزل شمارهٔ ۵۶ دل سراپردهٔ محبتِ اوست دیده آیینه دارِ طلعت اوست من که سر درنیاورم به دو کون گردنم زیرِ بارِ منتِ اوست تو و طوبی و ما و قامتِ یار فکرِ هر کس به قدرِ همتِ اوست گر من آلوده دامنم چه عجب همه عالم گواهِ عصمتِ اوست من که باشم در آن حرم که صبا پرده دارِ حریمِ حُرمتِ اوست بی خیالش مباد منظرِ چشم زان که این گوشه جایِ خلوتِ اوست هر گلِ نو که شد چمن آرای ز اثر رنگ و بویِ صحبتِ اوست دورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست هر کسی پنج روز، نوبتِ اوست مُلکَتِ عاشقی و گنجِ طرب هر چه دارم ز یُمنِ همتِ اوست من و دل گر فدا شدیم چه باک؟ غرض اندر میان سلامتِ اوست فقرِ ظاهر مبین که حافظ را سینه گنجینهٔ محبتِ اوست
خوش کرد یاوری فلکت روز داوری.mp3
5.21M
حافظ غزل شمارهٔ ۴۵۱ خوش کرد یاوری فلکت روز داوری تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند اقرار بندگی کن و اظهار چاکری ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی تا یک دم از دلم غم دنیا به دربری در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست آن به کز این گریوه سبکبار بگذری سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج درویش و امن خاطر و کنج قلندری یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری نیل مراد بر حسب فکر و همت است از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @Sheroadab_alavi ‎ ╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
هر چند پیر و خسته دل وناتوان شدم.mp3
5.42M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨ ☘🍃✨🕊 🍃✨🕊 🌹🕊 ☘ ✨غزل شمارهٔ ۳۲۱     هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدای بر منتهای همت خود کامران شدم ای گلبن جوان بر دولت بخور که من در سایه تو بلبل باغ جهان شدم اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم قسمت حوالتم به خرابات می‌کند هرچند کاین چنین شدم و آن چنان شدم زان روز بر دلم در معنی گشوده شد کز ساکنان درگه پیر مغان شدم در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت با جام می به کام دل دوستان شدم از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید ایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم من پیر سال و ماه نیم یار بی‌وفاست بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم دوشم نوید داد عنایت که حافظا بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @Sheroadab_alavi ‎ ╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
معاشران گره از زلف یار باز کنید.mp3
4.9M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨ ☘🍃✨🕊 🍃✨🕊 🌹🕊 ☘ ✨ غزل ۲۴۴ معاشران گره از زلف يار باز کنيد شبي خوش است بدين قصه اش دراز کنيد حضور خلوت انس است و دوستان جمعند و ان يکاد بخوانيد و در فراز کنيد رباب و چنگ به بانگ بلند مي گويند که گوش هوش به پيغام اهل راز کنيد به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد گر اعتماد به الطاف کارساز کنيد ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است چو يار ناز نمايد شما نياز کنيد نخست موعظه پير صحبت اين حرف است که از مصاحب ناجنس احتراز کنيد هر آن کسي که در اين حلقه نيست زنده به عشق بر او نمرده به فتواي من نماز کنيد وگر طلب کند انعامي از شما حافظ حوالتش به لب يار دلنواز کنيد ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @Sheroadab_alavi ‎ ╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯