شده آیا به وقت دلتنگی
بشمری روزهای هجران را
هی بگویی مگر نمی بیند
گریه های شبیه باران را
تو شدی غرق غم از این دوری
او فقط در مدار بی دردی
مثل ابر عظیم باران زا
که نمی بیند این بیابان را
فاصله پشت فاصله انگار
هست دیوار بین من با او
دوست دارم بریزد این دیوار
تا ببینم من آن خیابان را
اینکه از راه دور می آیی
چمدانی پر از گل سوسن
با تو دیگر خزان نمی بینم
هدیه می آوری بهاران را
این غم لعنتی که می آید
روزه ای از سکوت می گیرم
واژه ها ی غزل خودش گوید
شرح درد و غم فراوان را
هر چه گویم از این همه محنت
باز در قالبم نمی گنجد
مثنوی هم نمی تواند گفت
شرح یک پاره از هزاران را
#صدیقه_پناهنده