شانه کن زلفِ غزلهای پریشانِ مرا
تازهتر کن عطشِ روحِ پشیمانِ مرا
ای فروزانتر از آشوبِ غزلجوشیِ من!
شعلهتر کن نفسِ گرمِ غزلخوانِ مرا
ای سرا پای وجودت همه آیینه و عشق!
پَر بیفشان و صفایی بده ایوانِ مرا
پُشتِ پرچینِ نگاهِ تو گرفتار شدم
بِگُشا ای همه خوبی! درِ زندانِ مرا
موج در موجِ بلا اشک مرا میشکند
کاش دستی بِنِشاند تبِ توفانِ مرا
در نهانخانه ی دلْ هیمنه ی یادِ کسی است
چیست آشفته چنین جانِ هراسانِ مرا !؟
#پروانه_نجاتی
#حضرت_معصومه_س_مدح
این زن که خاکِ قم به وجودش معطر است
تکرار آفرینش زهرای اطهر است
تکرار آفرینش افلاک بر زمین
تکرار آفرینش عرش مصوّر است
این جلوۀ فرشتهصفت، این شکوهِ غیب
بر خاک مینشیند و از خاک برتر است
دست سخاوتش پر از آمال دوستان
چشم محبتش به غریبانِ مضطر است
همشیرۀ شقایق و همراز رازقی
با آفتاب مشرقی عشق خواهر است
این زن که از نیایش او مست عالماند
معصومه است، مریم آل پیمبر است
✍ #پروانه_نجاتی