از زهر میسوزد دل پر التهابش
تار است حجره پیش چشمان پرآبش
زهرا به سینه میزند در باغ رضوان
داغی است سنگین دیدن حال خرابش
مظلومیاش یادآور داغ حسن شد
جانها فدای غصههای بیحسابش
اجر ذَوِالقربی چه شد یا ایهاالناس؟
انگورِ سمی بود آیا در جوابش؟
از طعن و کین معتصم شد قلب او آب
با سربلندی حق نموده انتخابش
با سوز میخواند برایش روضهها را
هر کس که آگاه است بر قلب کبابش
جان داد روی خاکها، لب تشنه اما
با یاد اصغر، علقمه، آهِ ربابش
بود آشنا بغداد با سوز دعایش
اینک اجابت شد دعای مستجابش
از درب جودش هیچکس را رد نکرده
روئیده نخل شادمانی زآفتابش
جسم جواد الاتقیا آخر کفن شد
ارباب ما را هر که زد، گفت از صوابش
#یا_جوادالائمه
#معصومه_مشهدیزاده