eitaa logo
شیفتگان تربیت
12.1هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.8هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
. ۳۲ سال فرماندهی حزب‌الله نگاهی کوتاه به زندگی اثر‌گذار سید مقاومت •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ارتش رژیم صهیونیستی اطلاعات مربوط به ترور سید حسن نصرالله را در اختیار شبکه العربیه گذاشت 🔹 گزارش شبکه العربیه از جزییات ترور سید حسن نصرالله •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ» (نوح) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیب‌های آنان یاری کن!» تفسیر: در آیات گذشته، بخشى از تهمت هاى ناروائى را که دشمنان نوح(علیه السلام) به او زدند خواندیم ولى، از آیات دیگر قرآن به خوبى استفاده مى شود که اذیت و آزار این قوم سرکش، تنها منحصر به این امور نبود بلکه با هر وسیله توانستند او را در فشار قرار دادند و آزار کردند، و نوح حداکثر تلاش و کوشش خود را در هدایت و نجات آنها از چنگال شرک و کفر به خرج داد. 🌺🌺🌺 هنگامى که از تلاش هاى خود مأیوس شد و جز گروه اندکى ایمان نیاوردند، از خدا تقاضاى کمک کرد چنان که در آیه مورد بحث چنین مى خوانیم: گفت: پروردگارا! مرا در برابر تکذیب هائى که کردند یارى کن (قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ). (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲۶ سوره‌ مبارکه مؤمنون) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرمودند من پدر امت هستم؟ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شماره 6⃣ 💥باباها دوست پسر دختراتون باشید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ویدئویی از یگان رضوان حزب‌الله و هشدار به نظامیان صهیونیست در مورد عواقب ورود زمینی به لبنان •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
* 💞﷽💞 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت107 ✍ #میم_مشکات #فصل_بیست_و_پنجم: خواستگار عجیب! چه مهمان های مضحک و
* 💞﷽💞 ‍ چادرش را صاف و صوف کرد و بعد از اینکه معصومه تایید کرد از هال بیرون رفت. روی اولین مبل پدر و مادر نشسته بودند. نگاهی بهشان کرد و لبخندی زد. بعد چشمش را چرخاند روی مهمانها تا سلام علیک کند. رو به پدر داماد خواست سلام کند که ... لبخند روی لبش وا رفت. باورش نمیشد. دکتر پارسا? این اینجا چه میکرد? خواستگار محبوب پدر اقای دکتر بود? نگاهش را به چهره پدر داماد دوخت. صبر کن ببینم، چقدر قیافه اش آشناست... نگاهش بین هر دو نفر در رفت و آمد بود. پدر که فهمیده بود راحله شوکه شده با مهربانی گفت: -نمیخوای سلام کنی بابا? راحله باصدایی که از ته چاه در می آمد سلامی کرد و روی مبل نزدیکش نشست. سرش داغ شده بود و دست هایش یخ! خواب میدید? شوخی بود? نگاهی به پدر انداخت. چهره اش آرام بود. مادرش هم که کنار پدر نشسته بود همانطور ارام بود و البته کمی نگران. صدای پدر دکتر باعث شد دوباره به سمتش بچرخد. اقای پارسای بزرگ با خنده گفت: -منو یادت میاد دخترم? راحله هر چه تلاش کرد چیزی به ذهنش نرسید اما میدانست این مرد را جایی دیده: -چهره تون اشنا به نظر میاد اما نمیدونم کجا دیدمتون پدر قهقه ای زد که راحله را یاد قهقه های سیاوش می انداخت. بعد چشمانش را که همان نگاه جسور را داشت به راحله دوخت و گفت: - اون روز ، توی کلاس، من راجع به استادتون سوال کردم راحله که کم کم یادش آمد چشم هایش گرد شد: -بله..بله... اما شما که... بقیه حرفش را خورد چون یادش آمد چه تعریف بلند بالایی راجع به دکتر کرده بود. لابد پدر هم با کلی اب و تاب ان تعریف را کف دست پسرش گذاشته که پسر جان اینقدر با اعتماد به نفس به خواستگاری امده است!! سیاوش که منظور این دو نفر را نفهمیده بود متعجب رو به پدرش گفت: -شما دو نفر قبلا همو دیدین? و بعد یکدفعه یادش آمد به صحنه آن روز بعد از کلاس، که دیده بود پدرش با خانم شکیبا حرف میزدند اما پدر نگفته بود که چه حرفی زده اند. راحله سعی کرد ادب را به جا بیاورد برای همین گفت: -من نمیدونستم شما پدر استاد هستید. حال شما خوبه?خوش آمدین... پدر گفت: -ممنون دخترم. وقتی سیاوش گفت بریم خواستگاری اصلا فکر نمیکردم بیایم اینجا. البته الان فکر میکنم با اون نظری که شما راجع به سیاوش من داشتین دیگه ما بله رو گرفتیم و خندید. راحله سرخ شد و چشمان سیاوش برق زد. پدر هم لبخندی زد و میوه را تعارف کرد. راحله حرصش در آمده بود. چرا پدر و مادرش اینقدر خونسرد بودند. این آدمها با این تیپ و قیافه چه خط و ربطی به خانواده اش داشتند که حالا اینقدر خودمانی شده بودند. پدرش چرا اینجور گرم گرفته بود. مادر رفت تا چایی را بیاورد و پدر سیاوش گفت: - من اصلا فکر نمیکردم سیاوش با این تیپ و قیافه یه همچین دختری رو بپسنده. ولی معلومه طبع مادر خدا بیامرزش رو داره. راحله نگاهی به استاد کرد. خدا بیامرز?پس یعنی استاد، مادرش فوت کرده بود. سیاوش که نگاه راحله را دید لبخندی زد. راحله تعجب کرد و رو برگرداند. ...
46.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مراقب این خطر باشیم! 🔸خیال نکنیم هر چه ما می فهمیم، حتما او هم باید مثل ما بفهمد و عمل کند، این خطر دارد! | •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دلیل تاخیر در اعلام خبر شهادت و علت سالم بودن پیکر او: بمب‌ها حاوی گاز سمی بودن و شهدا بر اثر استنشاق گاز سمی شهید شدن مکان جلسه به حدی عمیق بوده که حتی سنگرشکن بودن بمب‌ها هم آسیبی به ساختمان مقر زیرزمینی نزده با اطمینان از سلامت مقر، معتقد بود نصرالله سالم است •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
13.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🔻ماجرای افشای اطلاعات اعضای حزب الله | اسرائیل بانک اطلاعات را چگونه به دست آورد؟ 🔹افشاء اطلاعات حزب الله از سال 2011 شروع شده و اوج درگیری ها در سال 1394 در محور مقاومت و عملیات محرم بود، متاسفانه سربازی عکس دوست شهیدش را منتشر می کرد که در آن سه فرمانده دیگر هم حضور داشتند و بسیاری از این اطلاعات بصورت خرد خرد لو می رفت و رژیم این اطلاعات را نگه می داشت. 🔹همچنین با شنود تلفن های همراه و رصد تلفن های هوشمندشان باعث شدند بانک اطلاعاتی خوبی را به دست بیاورند. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat