#به_مناسبت_هفدهم_شوال_سال_روز_جنگ_خندق
#امیرالمومنین_ع_مدح
#غزل_پیوسته
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
#مهدی_مردانی
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇
https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#خروج_کاروان_سیدالشهدا_ع_از_مکه_به_سوی_کربلا
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
تو در تمام راه، دور عشق چرخیدی
حاشا اگر یک لحظه حَجّت را رها کردی
هفتاد دفعه دور معشوق خودت گشتی
آخر به روی نیزه حَجَّت را ادا کردی
شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم:
کافر چرا اعمال حج را جا به جا کردی
تا پای جان ماندن همان عهد قشنگی بود
عهدی که کوفی بست اما تو وفا کردی
خون خدا بودن قیامت میکند در تو
حق داشتی تا محشرت را خود به پا کردی
تو خوب میدانستی آنجا یار و یاور نیست
حس میکنم از کربلا ما را صدا کردی
اینکه تو ابن بوترابی اتفاقی نیست
تو خاک را با خون پاکت کیمیا کردی
حالا دلم با هر تپش صحن و سرای توست
یک کعبهٔ ششگوشه در قلبم بنا کردی
#مهدی_مردانی
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
↳https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
↳https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#شهادت_حضرت_فاطمه_س
#سبک_روضه
#مداح :#کربلایی_میثم_مطیعی
"السلام علیکِ یا زوجهَ مرتَضی.السلام علیکِ یا امَّ الحسن وَ الحسین.السلام علیکِ یا سیدتی و مولاتی،یا فاطمه الزهراء،لَعَنَ اللهُ قاتِليكِ وَ ضارِبيكِ وَ ظالميكِ و غاصِبي حقّك يا أُمي يا سيِّدَتي وَ مولاتي يا فاطمة الزهراء سلامالله علیها"
*خوبا بهت سلام میدن.ما کی باشیم؟
ولی جواب سلام ما رو هم میدی...شنا فقط مادر خوبا نیستین مادر بچه بد رو هم تحمل می کنه...مادر از بچه بدش رو برنمیگردونه....خسته آمدم...گرفتار آمدم...امیدم به فاطمیه بوده...امید من رو ناامید نکن...به حق اون لحظه ای که هر چی پسرات صدات زدند،جواب ندادی،ناامید شدند،من رو ناامید برنگردون...به حق اون لحظه ای که علی خودش رو رسوند بالای پیکر بی جونت،هرچی صدات کرد،جواب ندادی...ما روضه حضرت زهرا زیاد خوندیم...روضه در و دیوار خوندیم...روضه کوچه خوندیم...به من بگن: جانسوزترین بخش روضه کجاست؟ برای من اینه:اون موقعی که بی بی رو دفن کرد...عزیزش رو به خاک سپرد..."فَلَمّا نَفَضَ یَدَهُ مِن تُرابِ القبر..."وقتی امیرالمومنین این دست ها رو به هم زد..."هاجَ به الحُزن..." غم و اندوه به قلبش هجوم آورد..."و اَرسَلُ دُموعُه علی خَدَّیه..." گریه مرد سخته...مردا تحمل گریه هم رو ندارن...هیات میری،روضه میری حال گریه نداری...تا می بینی بغل دستیت،جلوییت،مرده داره شونه هاش تکون می خوره،دلت میشکنه...برا بچه هات بمیرم...مرد وقتی جلوی بچه هاش گریه کنه،چی میشه؟! بچه دلش از جا کنده میشه،نمی تونه برا باباش کاری کنه...
خلاصه من الان در خونه اتم...سرافکنده اومدم مادر...مادر...مادر...*
نام تو را نوشتمو پشت جهان شكست
آهسته از غم تو زمين و زمان شكست
پرسيد آسمان چه نوشتي كه اين چنين
گفتم كه فاطمه، كمر آسمان شكست
هجده بهار ديدي و در سوگ تو دلم
بعد از هزارو سيصد و چندين خزان شكست
ای دل بسوز و بشكن تا باورت شود
حتماً دری كه سوخته را می توان شكست
بانوی نور در دلتان رنگی از خداست
زيباتر است بر قد رنگين كمان شكست
با هر دری كه بعدِ نگاه تو باز شد
انگار در گلوی علی استخوان شكست
#شاعر: #مهدی_مردانی
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhanksh