eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
527 دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
187 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
💥خاطرات تلخ از روزهای اول جنگ 🎙از زبان بانوی دزفولی ▫️به یاد دارم؛ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ بود. برای تحصیل در کلاس چهارم ابتدایی؛ با شوق و ذوق فراوان آماده می‌شدم. زمزمه‌های جنگ به وضوح در خانه‌مان شنیده می‌شد. با رفتن برادرم "حاج احمد" به بیرون از شهر و رفت و آمدهای مشکوک و زمزمه‌های او با پدر و برادر بزرگم؛ به این نتیجه رسیدم که حتماً اتفاقی افتاده است. در آن سال؛ "محمود"؛ برادرم؛ سرباز بود و در شیراز؛ ماه‌های آخر خدمتش را سپری می‌کرد. یک روز در پشت بام خانه؛ مادرم مشغول پختن نان بود؛ کنارش ایستاده بودم. ناگهان صدای مهیبی به گوش رسید. تا آن موقع چنین چیزی ندیده بودیم؛ خیلی هراسان شدیم. طبل جنگ با حمله موشکی رژیم بعث عراق به نواخته شد. تازه دلیل رفت و آمدهای حاج احمد و زمزمه‌هایش را فهمیدم. با حملات خمپاره‌ای و بمباران چیزی در شهر برای مردم تغییر نکرد. اول مهر آن سال مدارس برقرار بودند. در روزهای بعد؛ مسئولان آموزش و پروش کم‌کم متوجه شدند که گِرا گرفتن اهداف عراق؛ برای بمباران در چه مکان‌هایی است. به ناچار محل مدارس را تغییر دادند. دانش آموزان مدرسۀ ما را به مدرسه "مهر" در محلۀ "قلعه" انتقال دادند. حملات دشمن بعثی به شهر شدید شده بود؛ اما اکثر مردم شهر را ترک نکردند و در خانه‌های‌شان ماندند. نامه‌نگاری محمود یک‌ دفعه قطع شد. فقط در نامۀ آخرش به خانواده اشاره کرده بود که: "ما را به خرمشهر می‌برند." تا مدت‌ها خبری از او نداشتیم. حاج احمد هم مرتب با یک جیپ ارتشی از سر کار می‌آمد؛ به ما سر می‌زد و می‌رفت. اوائل جنگ رادیو نبود. زمانی همسایه‌ها از اخبار جنگ مطلع می‌شدند که حاج احمد به خانه می‌آمد. از کوچک و بزرگ به طرف خانه‌مان می‌دویدند و اخبار جنگ را از او می‌‌گرفتند. حاج احمد هم برایشان از رشادت‌های رزمنده‌ها می‌گفت. بعد از استحمام؛ بلافاصله خداحافظی می‌‌کرد و می‌رفت. آمدنش خیلی کوتاه بود؛ اما رفتنش ۱۰ یا ۲۰ روز طول می‌کشید. در این مدت؛ خبری از برادرم محمود نبود. مادرم نمی دانست دلهرۀ بی‌خبری از محمود را داشته باشد یا به فکر حاج احمد و خطرات کار و مسئولیتش در جبهه باشد. تنها چیزی که در چهره‌اش می‌دیدم؛ مقاومت بود. در سال ۱۳۵۹ که عراق موشک زد؛ نمی‌دانم اولین جا کجا بود. پدرم که در آن زمان جوشکار بود به ابتکار خودش زیرزمینِ خانه را پایه‌گذاری کرد و با سقف فلزی پوشش داد تا اگر موشک به خانه‌مان اصابت کرد؛ زیر آوار نمانیم. تعدادی از آشنایان هم به این پناهگاه پناه آورده بودند. نمی‌دانم در آن سال؛ چندمین موشک بود که به دزفول اصابت کرد که به ما خبر دادند: "به خونه خوشروانی موشک خورده." داییِ مادرم بود. در آن حادثه؛ هشت نفر در خانه بودند. دایی؛ زندایی؛ میترا که تقریباً هم سن و سال هم بودیم و پنج تا پسر دایی‌ام‌ که همه یک جا شدند. اجسادشان هم نصف و نیمه پیدا شد. مادرم وقتی خبردار شد؛ به خانه فامیل رفت تا در مراسم‌شان شرکت کند. من را با خودش نبرد. اکثر شب‌ها عادت داشتم توی بغل مادرم می‌خوابیدم؛ اما آن شب تنها ماندم. حملات دشمن بعثی بیشتر شده بود. شاید بدترین شبی بود که در سن ۱۰ سالگی تجربه کردم. هیچ وقت دلهره‌ای که در آن شب ترسناک روح و جانم را آزرد؛ از خاطرم نمی‌رود. 📚 برگرفته از کتاب کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🔥 حمله موشکی به مدارس !!! روایت 📛 در طول هشت سال جنگ تحمیلی؛ صدام جنایتکار بارها به مناطق مسکونی کشورمان حمله کرد و مردم بی پناه رابه خاک و خون کشید. در روز ۲۰ دیماه ۱۳۶۵؛ اینبار نوبت دانش آموزان شهرستان بروجرد بود که آماج موشکباران رژیم سفاک بعث عراق قرار گیرند. این حمله ددمنشانه در تاریخ ۲۰ دی ماه ۱۳۶۵ و به تلافی شکست های پی در پی ارتش صدام در صورت گرفت که منجر به شهادت ۶۸ دانش آموز بیگناه شد. در این روز دانش‌آموزان مانند همیشه با کیف و کتاب راهی مدرسه شده بودند؛ صدای شادی‌های کودکانه و قهقهه‌های آنان شنیده می‌شد؛ ساعت ۱۳ ظهر؛ دانش‌آموزان با نظم و ترتیب برای رفتن بر سر کلاس‌ها به صف می‌شوند که ناگهان صدای انفجار شنیده می‌شود. در این لحظه فقط دود و گرد و غبار از دو و (ع) دیده می‌شود؛ خانواده‌های دانش‌آموزان سراسیمه به محل حادثه می‌روند؛ صدای ناله و شیون مادران شنیده می‌شود؛ هر کدام به دنبال غنچه‌هایی می‌گردند که با جنایت صدام پَرپَر شدند. روز قبل از فاجعه بروجرد؛ یعنی در جمعه ۱۹-۱۰-۱۳۶۵ هواپیماهای رژیم بعث عراق در اولین روز عملیات کربلای ۵ شهر اصفهان را به تلافی شکست از دلاور مردان لشگر امام حسین(ع) و لشگر نجف اشرف و تیپ قمر بنی هاشم(ع) در جبهه های نبرد حق علیه باطل؛ طی ۶ مرتبه؛ با ۱۷ راکت مورد حمله قرار داد.🔥🔥 🌹 در این حملات وحشیانه ۷۰ نفر از شهروندان اصفهانی و حدود ۲۱۵ نفر مجروح شدند. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
15.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 انتشـــار برای اولین بار 🎥 ببینید | فیلم منتشر نشده بمباران مدارس بروجرد در سال ۱۳۶۵ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🗓 ۴ مهر _ روز مقاومت مردم گیلانغرب 🌷چهارم مهرماه مصادف با روز و مقاومت مردم قهرمان در برابر رژیم متجاوز بعثی ♦️روز ایستادگی و مقاومت مردم؛ روزی که یادآور رشادت های دلیرمردان و شیرزنان این شهر در برابر دشمن متجاوز بعثی است که با دست خالی در برابر ارتش تا دندان مسلح عراق ایستادند و حماسه‌ای به یاد ماندنی خلق کردند. ♦️۳۱ شهریور ۱۳۵۹ بود که لشگرهای ۴ و ۱۲ ارتش متجاوز رژیم بعثی پس از تصرف قصرشیرین در روز سوم مهر؛ به منظور تصرف گیلانغرب؛ راه این شهرستان را در پیش گرفتند و می خواستند این دیار را نیز تصرف کرده و به اِشغال خود در آورند. ♦️ساعت پنج بعد از ظهر روز سوم مهر از قصرشیرین خبر رسید ارتش عراق در حال پیشروی به طرف گیلانغرب است ولی مردم این شهرستان با ایستادگی و به دور از هرگونه فرار و ترک دیار خود در قالب نیروهای مردمی متشکل از شهرنشینان؛ روستاییان و عشایر؛ آرایش دفاعی گرفته و آماده نبرد با متجاوزان بعثی شدند. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
10.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | بمباران هوایی مردم بی دفاع گیلانغرب توسط جنگنده‌های رژیم بعث صدام و به خاک و خون کشیده شدن جمعی از اهالی شهر ⏳نوزدهم مردادماه ۱۳۶۲ ▫️💠▫️💠▫️💠▫️💠▫️💠▫️💠 🇮🇷 مقاومت و پایداری در دوران دفاع مقدس بویژه در روز چهارم مهر ماه سال ۱۳۵؛ یکی ازافتخارات تاریخی مردم مقاوم این شهر محسوب می شود در هنگام هجوم ناجوانمردانه رژیم بعث به خاک کشورمان مردم گیلانغرب با حداقل امکانات خودشان ارتش عراق که تا دروازه ورودی شهر پیشروی کرده بود زمین گیر کردند و اجازه ندادند شهرشان بدست ارتش بعث عراق اِشغال شود و مذبوحانه مجبور به عقب نشینی تا فاصله ۱۰ کیلومتری شد. 🇮🇷 در ادامه جنگ ارتش بعث به انتقام شکست سختی که از خورده بود بارها این شهر را مورد حملات هوایی و توپخانه ای قرارداد طوری که در حمله هوایی بعد از ظهر روز ۱۹ مرداد سال ۱۳۶۲ بیش از ۱۰۰۰ نفر از مردم بی دفاع گیلانغرب و شدند. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
تا به حال دیده اید: یک بسیجی در یک بیل جا شود؟! 🗓۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار همه اندام بدن یک بسیجی در یک بیل! من از همان روز تا الان _یعنی حدود چهل سال_ فکر اینم که اون عزیز رو از روی چی شناسایی کردند؟! و هنگامی که پدر و مادرش درخواست کردند روی فرزندشان را بهشون نشون بدن؛ چه فاجعه ای پیش آمده؟! تا حالا فکر می کردم: ارباً ارباً یعنی چی؟! قربونت برم آقا چی کشیدی وقتی علی اکبرت رو جلوت اربا اربا کردند! و از اون شدیدتر وقتی خواهرت زینب(س) بهتون فرمودند: می خواهم روی علی اکبرم رو ببینم! واسه همین بود وقتی بالای بدن پسرت رسیدی؛ دست به کمر گرفتی و گفتی: علی جان؛ بعد از تو اوف بر دنیا همچین که هزار و چهارصد ساله آدم ‌و عالم‌ دارند صدات رو می‌شنوند. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🗓 ۱۳۶۲/۰۷/۳۰ بازهم بمباران دزفــــول ⭕️ در تاریخ ۳۰ مهرماه سال ۱۳۶۲؛ شهرستان باز هم مورد حمله وحشیانه رژیم بعث عراق توسط سه موشک دوربرد قرار می گیرد. دو موشک در ساعت ۱۶:۳۰ دقیقه و یک موشک در ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه که طی این حمله ددمنشانه؛ چهل نفر از مردم بی دفاع دزفول به رسیده و صدها نفر شده و قریب به ۱۲۰ واحد مسکونی و مغازه به طور کامل ویران می شوند. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🗓 سی ام مهر ۱۳۶۲ _ اصابت سه موشک نه متری به قهرمان ♦️هر کدام از این موشک ها حاوی یک تن مواد منفجره بود!!🔥🔥 🔹مردم مقاوم این شهر ۱۲۰ و ۲۴۴ زخمی تقدیم راه کردند. 🔴 هیچ صدایی هم از حقوق بشری ها برنخاست ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🌹انتشــار اولین بار منتشر می شود ☀️ راز آن چشم های خاکستری ❇️ این روایت را در خلوت و با آرامش بخوانید. ♦️روایت یک مادر از شهادت کودکی که در آغوش دارد. 😭روایتی که با بغض مرور می کنید و با اشک به انتها می رسانید. 🗓 به بهانه سالروز شهادت کودک معصوم 🔴 توی بیمارستان افشار بود که احمد را دیدم. رنگ پریده و خاک آلود. ضربه ای خورده بود به پیشانی اش و حال و روزش مساعد نبود. آن چشم های خاکستری اش دیگر نمی خندید و هر چه صدایش می کردم جوابی نمی داد. آن اضطراب هایی که همیشه پنهان می کردم؛ حالا مثل آتشفشان از وجودم فوران می کرد. حس کردم همان لحظه ای که مدت ها منتظرش بودم؛ فرا رسیده و قرار است بدون احمد شوم! آژیر آمبولانس در مقابل ترافیک سنگین شهر موشک خورده؛ ناتوان تر از همیشه جیغ می کشید. من بودم و گریه و دعاهای زیر لبم و چشم های نیمه باز احمد و سینه ای که به آرامی بالا و پایین می رفت. 🔺این روایت را در الف دزفول مرور کنید👇 🌎 https://alefdezful.com/rpmt 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 فاجعه ۴ آذر ۱۳۶۵ اندیمشک صبح روز سه‌شنبه ۴ آذر؛ در مقابل خروجی اردوگاه کرخه؛ وانت تویوتایی را دیدیم که به‌طرف دوکوهه می‌رفت. پریدیم بالا و در کنار بچه‌هایی که عقب آن نشسته بودند؛ خودمان را جا دادیم. از سه‌راهی کرخه گذشتیم. نزدیک ظهر بود و هنوز چند کیلومتری را در جاده‌ی آسفالت اهواز _ اندیمشک طی نکرده بودیم که ناگهان غرش هواپیماهای عراقی هراسان‌مان کرد. جاده مملو بود از ماشین‌های نظامی. صدای هواپیماها هر لحظه بیش‌تر می‌شد. راننده ماشین را کنار جاده پارک کرد و گفت هر چه سریع‌تر پیاده شویم و در بیابان کنار جاده پناه بگیریم. آسمان از انبوه هواپیماها سفید شده بود. شنیده بودم میراژهای عراقی سفید هستند و باید آن ها میراژ باشند. شیرجه‌ی آن ها بر روی شهر اندیمشک و در پی آن انفجار بمب‌ها؛ شیون و ضجه‌ی روستاییان را که در اطراف جاده بودند؛ بلند کرد. نوبت به نوبت؛ از اوج شیرجه می‌رفتند و بمب‌ها و راکت‌ها‌شان را بر سر شهر بی‌دفاع خالی می‌کردند. صحنه‌ی وحشتناکی بود. از هر نقطه‌ی شهر آتش برمی‌خاست و در پی آن دود خاکستری غلیظ و سیاه. زمین از انفجارها می‌لرزید. آسمان شده بود اتوبان بصره _ اندیمشک. هواپیماها مثل لاش‌خورها بالای شهر می‌چرخیدند. صدای ناله و شیون در غرش هواپیماها محو می‌شد. وارد اندیمشک که شدیم؛ صحنه برای‌مان غیر قابل باور بود. میدان سپاه در دود و آتش غرق بود. مردم؛ زنان و بچه‌ها؛ هراسان و ضجه‌‌زنان به هر سو می‌دویدند؛ پای برهنه؛ با چادرهای آویزان. کودکی که گریه می‌کرد و دست لرزان مادر او را در خیابان می‌کشاند. جوان‌ترها به‌طرف محل انفجار می‌دویدند؛ به مرکز شهر که هنوز در آتش می‌سوخت. مردم هراسان جلوی هر ماشینی را که به بیرون از شهر می‌رفت؛ می‌گرفتند و سوار می‌شدند. جای تأمل نبود. هواپیماها هنوز در آسمان پرسه می‌زدند. صدای شیرجه‌شان که آمد؛ ماشین در کناری ایستاد و به پشت دیوار خانه‌ای روستایی پناه بردیم. چند هواپیما بر روی پادگان دوکوهه شیرجه رفتند و در پی آن؛ آتش و دود از پادگان برخاست. خدا را شکر کردم که نیروها در پادگان نیستند. زنی روستایی؛ بچه در بغل؛ هراسان از کناره‌ی جاده؛ بی‌هدف می‌گریخت. ناگهان یکی از گلوله‌های عمل نکرده‌ی ضدهوایی؛ جلوی پایش بر زمین نشست و منفجر شد. زن با جیغی وحشتناک؛ درجا دراز کشید. لحظه‌ای بعد به کمک دیگر زنانِ روستایی به ده مجاور برده شد. دقایقی بعد خبری از هواپیماها نبود. صدای‌شان از منتهی الیه آسمان به گوش می‌رسید. تنها هواپیمایی سیاه‌ رنگ بالای شهر اندیمشک دور می‌زد. اول فکر کردیم خودی است. فاصله‌اش بسیار کم بود. ضدهوایی‌ها از همه طرف به سویش شلیک می‌کردند؛ اما گلوله‌ها به خاطر کمی ارتفاع؛ به او نمی‌خورند و او همچنان می‌چرخید. و هواپیما در آن سوی شهر؛ در کنار جاده‌ی اهواز _ اندیمشک سقوط کرد.(ماجرای پناهنده شدن آن هواپیمای سوخوی عراقی و خاطره اش، در منتشر شده از سوی "سوره مهر" به‌ طور کامل آمده است.) اوضاع که آرام شد؛ به‌طرف پادگان راه افتادیم. کنار حسینیه؛ گودال نسبتاً بزرگی بر اثر انفجار راکت به وجود آمده بود. شیشه‌های حسینیه‌ی خرد شده بود. مثل این‌که هواپیما؛ پدافند روی ساختمان ذوالفقار را نشانه‌ گرفته بوده که راکتش در میان ساختمان و حسینیه؛ روی زمین و در محوطه‌ی باز خورده بود. در کنار جاده‌ی خاکی مقابل حسینیه؛ جای کالیبر هواپیما به چشم می‌خورد. مقداری خون در میان خاک پاشیده بود. بچه‌ها می‌گفتند: تسویه‌حسابش رو گرفته بود و از بچه‌ها خدا حافظی کرده بود. ساکش هنوز در دستش بود که کالیبر هواپیما خورد به‌ش. رادیو دوباره وضعیت قرمز اعلام کرد. سراسیمه به زیر پل؛ آن سوی سیم‌های خاردار رفتیم. خبری نشد. کل تلفات لشگر از بمباران آن روز؛ فقط یک نفر بود. ادامه دارد👇👇👇 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
💠 فاجعه ۴ آذر ۱۳۶۵ اندیمشک صبح روز سه‌شنبه ۴ آذر؛ در مقابل خروجی اردوگاه کرخه؛ وانت تویوتایی را دید
ادامه از پست قبل👆 شب ساعت نزدیک هفت بود که به همراه علی یزدی و سیامک به اندیمشک رفتیم تا ببینیم در شهر چه خبر است. هنوز مردم در جنب و جوش بودند. عده‌ای لوازم اولیه‌ی زندگی را بار وانت کرده بودند و به‌طرف کوه‌های دز و روستاهای دامنه‌ی آن نقل مکان می‌کردند. صدای گریه و شیون از گوشه و کنار خیابان بلند بود. بازار روز شهر قابل دیدن نبود. مغازه‌ها ویران شده بودند. بوی خون و باروت و دود خانه‌ها و مغازه‌هایی که در آتش می‌سوختند؛ مشام را می‌آزرد. حمام نبش بازار روز هم از بمب‌ها در امان نمانده بود و منهدم شده بود. لوله‌های آب ترکیده بود و آب با فشار زیاد از میان آجرها و خاک‌ها بیرون می‌زد. کف خیابان؛ وجب به وجب جای گلوله‌های کالیبر هواپیما به چشم می‌خورد. کیف مدرسه؛ کتاب درسی ورق ورق شده؛ دمپایی زنانه و مردانه و بچه‌گانه و ... در گوشه و کنار به چشم می ‌خورد. در میدان راه‌آهن؛ کنار محل فروش بلیط؛ آن‌جا که روزانه تعداد زیادی از رزمندگان برای خرید بلیط صف می‌بستند؛ خون کف پیاده‌رو را سرخ کرده بود. شاخه‌های شکسته‌ی درخت‌ها زیر پا خرد می‌شدند. تکه‌های بدن شهدا در بالای درخت‌ها و دیوار‌ها به چشم می‌خورد. در جوی آب؛ خون سرخ لخته شده بود. آن‌‌‌طور که بچه‌های شهر تعریف می‌کردند؛ هواپیماها اول راه‌آهن را بمباران کردند و همین‌‌‌طور محل تجمع مقابل بلیط فروشی را. مردم سراسیمه برای کمک به مجروح‌ها؛ به‌طرف میدان راه‌آهن رفتند که هواپیمای دیگر مجدداً آن‌جا را بمباران کرد. هواپیمای دیگری هم بازار روز را منهدم کرد که پشت جمعیت قرار داشت. مردم در میان خون و آتش افتاده بودند که چند هواپیما؛ با مسلسل کالیبر خود خیابان را به گلوله بستند. صحنه‌ی بسیار وحشتناکی بود. شهر هر لحظه از سکنه خالی‌تر می‌شد. هر کس که در حال دویدن بود؛ سراغ عزیزش را می‌گرفت. تعدادی از رزمندگان؛ آوار را به‌ دنبال مجروح‌ها و شهدا می‌کاویدند. بچه‌های اندیمشک می‌گفتند که دایی ممراد(گدای معروف شهر) که پاتوقش در میدان راه‌آهن بود نیز در بمباران شهید شده بود. نقل از کتاب "از معراج برگشتگان" نوشته حمید داود آبادی کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🔥بمباران اندیمشک؛ نمونه ای از جنایات صدام 🔹طولانی‌ترین بمباران یک شهر بعد از جنگ جهانی دوم در اندیمشک بمباران وحشیانه شهر از سوی نیروی هوایی ارتش رژیم بعث عراق طولانی ترین بمباران تاریخ در زمان زمان ؛ در تاریخ ۴ آذر سال ۱۳۶۵ صورت گرفت. در این روز از ساعت ۱۱:۴۵ تا ۱۳:۲۵ شهرستان به مدت يك ساعت و ۴۵ دقيقه توسط ۵۴ فروند(در برخی منابع ۵۷ فروند هم ذکر شده) هواپيمای رژیم بعث مورد حمله قرار گرفت. در این حمله وحشیانه؛ نقاط مهمی همانند ايستگاه راه آهن مورد اصابت قرار گرفته و بيش از ۳۰۰ نفر از هموطنانمان شامل شهروندان و مسافران و ۷۰۰ نفر دیگر شدند. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra