#جهادگر_رزمنده
#شهید_یوسف_نوروزی
وقتی از آب و گل درآمد، به همراه چند نفر دیگر از بچههای محلّهاش که در قائمشهر بودند، اتاق جداگانهای اجاره کردند تا سربار برادرش نباشد. وقتی با هم قائمشهر بودند، یک روز یوسف به برادرش گفته بود داداش! امروز برویم تفریح. برادرش گفته بود باشد، فکر خوبی است. تنوع هم میشود. چند نفر دیگر هم با آنها بودند. رفته بودند جنگل؛ جایی که رودخانه داشت. برادرش تعریف میکرد وقتی به آنجا رسیدیم، دیدیم آب رودخانه زیاد است. شلوارها را بالا زدیم و از آب رد شدیم. یوسف از روی سنگ سر خورد و افتاد داخل آب. لباسش خیس شده بود. با دیدن سر و وضع یوسف، سر به سرش گذاشتیم و خندیدیم. بعد از آن به کلبهای که وسط جنگل بود رفتیم و آتش روشن کردیم تا لباس یوسف خشک شود. خندههای آن روز یوسف از ذهنم خارج نمیشود.
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
#رسم_ایستادگی
#یاد_یاران
#ستاد_برگزاری_اجلاسیه_شهدای_شهرستان_آرادان
@shohadayeAradan1402
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐