eitaa logo
شهدای آرادان
255 دنبال‌کننده
966 عکس
614 ویدیو
5 فایل
ارتباط با مدیر @Bsaboori
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی از آب و گل درآمد، به همراه چند نفر دیگر از بچه‌های محلّه‌اش که در قائمشهر بودند، اتاق جداگانه‌ای اجاره کردند تا سربار برادرش نباشد. وقتی با هم قائمشهر بودند، یک روز یوسف به برادرش گفته بود داداش! امروز برویم تفریح. برادرش گفته بود باشد، فکر خوبی است. تنوع هم می‌شود. چند نفر دیگر هم با آن‌ها بودند. رفته بودند جنگل؛ جایی که رودخانه داشت. برادرش تعریف می‌کرد وقتی به آنجا رسیدیم، دیدیم آب رودخانه زیاد است. شلوار‌ها را بالا زدیم و از آب رد شدیم. یوسف از روی سنگ سر خورد و افتاد داخل آب. لباسش خیس شده بود. با دیدن سر و وضع یوسف، سر به سرش گذاشتیم و خندیدیم. بعد از آن به کلبه‌ای که وسط جنگل بود رفتیم و آتش روشن کردیم تا لباس یوسف خشک شود. خنده‌های آن روز یوسف از ذهنم خارج نمی‌شود. ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ @shohadayeAradan1402 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐