eitaa logo
شوق پرواز🕊🇮🇷
329 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
940 ویدیو
36 فایل
بسم الله ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ #سیده_موسوی نویسنده(گاهی می‌نویسم) «نشر بدون لینک و نام نویسنده #جایز_نیست. #ادمین_تبادل @Mousavii7 #کانالهای دیگر @seedammar @sodaneghramk @Eliidooz #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
به نظر شما دنج ترین جای حرم امام رضا علیه السلام کجاست؟! همون جایی که طواف کبوترا دور گنبد طلا میتوان دید. ارزوی پرواز کنی! همون جایی که صدای نقارخانه میشه خوب شنید اروم شد. همون جایی که میشه دخیل بستن مناجات زائرا را دید. دعاشون کنی! همون جایی که رقص پرچم سبز دید . دل میبره سمت کربلا و پرچم سرخ حرم امام حسین... همون جایی که سقاخونه هست بازی خنده بچه ها به دورش... همون جایی که صدای تیک تیک ساعت حرم قلبت با ان کوک میشه!! همون جایی که میشه دم در صحن ی گوشه کز کرد کلی حرف با اقا بزنی!! 😭😭 @ShugheParvaz
چادرت را بتکان روزی مارا در روز های اخر ماه رمضان بده!!😭😔 سلام الله علیکـــــ
[🥀🖤] غیبت‌تمام‌دانش‌آموزاڹ طےࢪوز‌هاے‌آینده‌موجھ‌است/ علتـ‌ غیبت: شہادتــ💔 .
شوق پرواز🕊🇮🇷
#افغانستان_تسلیت 💔
قلم بشکند اگر از داغ دل مادران شیعه کابل ننویسد. قلم بشکند. اگر از پر پر شدن دخترای ۷و ۹ساله شیعه کابل ننویسد. 😔😔😔
‏‎اولین شکست مقدمه بزرگترین پیروزی هاست هیچ وقت با یک شکست نا امید نشوید مورچه 700 بار از یک دیوار بالا رفت و افتاد ولی هرگز نا امید نشد و در آخر به بالای دیوار رسید!☺ صبور باشید و به تلاشتون اادامه بدید ان شاءالله همچون مادران سرزمینم کدبانویی بینظیر خواهید شد 🙌🙏🤗
با دل خسته من نجوا کن !! حتی اگه به اندازه یک نگاه قشنگ😊🌱 🖋شوق پرواز
: خانه باغ انار ستاره‌ها دور هاله ی سفید ماه گرد امده بودند. به تماشای خانه در وسط باغ انار در کاشان جمع شدند. محمد بر لب حوض ابی رنگ که عکس ماه در ان افتاده بود نشسته؛ هر لحظه دست برگردن‌اش می‌گذاشت. ان را ماساژ می‌داد. مادر از پشت پرده توری پنچره اتاق چشم از محمد بر نمی‌داشت. محمد غرق افکار خود بود؛ ومادر غرق محبت مادرانه خود..... محمد دوزانو لب حوض نشست و چشم به بازی دو ماهی قرمز وسط حوض دوخت. ناگهان سرش را تا کمر در اب سرد حوض‌ابی رنگ فرو برد. و نقاشی دو ماهی و عکس ماه در اب را بهم زد. مادر دیگر صبرش لبریز شد. سراسیمه حوله به دست پله‌های ایوان را دو تا یکی کرد. خود را نزد محمد رساند. –معلومه چته؟ خیر سرت ۲۳سالته این کارا دیگه چیه؟ بیا سرت خشک کن! سرمانخوری اوضاع کرونایی! محمد همینجور که از سر و گردنش اب سرازیر می‌شد. بدون اینکه سرش سمت مادر برگرداند حوله راگرفت. موهای سرش را خشک کرد. از جاش بلند شد. بر پله اول راه پله نشست. مادر دست رو سینه خودش گذاشت. چند قدم نزدیک محمد رفت. نگاهی به اسمان و بعد به محمد کرد. اروم گفت –"خدا بخیر کنه" میان صورت خیس ریش خیس‌ات اشک‌هایت را نمیتونی ازم مخفی کنی اقا‌محمد نمی‌خوای بگی چی شده؟ محمد سرش را میان دو دستهایش گرفت. –مامان! فقط دعایم کن! مادر نزدیکترش شد. حوله را از سرش برداشت و کنارش نشست. –پس چرا اینقدر بهم ریخته‌ای؟ نمیگی من مادرم، نمیگی من تحمل این ناآرامیت را ندارم، نگرانت میشم؟ محمد سمت مادرش برگشت و دستش را گرفت گفت: –من غلط بکنم ناراحتت کنم. فقط... حرفش را خورد و دیگرچیزی نگفت! سر پایین کرد و به حرکت مورچه ها که بین فاصله‌های دو کاشی راه میرفتند و شهد شکوفه انار حمل میکردند دوخت. مادر دستش را از دست محمد کشید. از جا بلند شد. پله‌ها را بالارفت. هنوز به در خانه نرسیده بود سمت محمد برگشت. –از کی من غربیه شدم؟ که خودم خبر ندارم!! محمد ابرو هایش بهم گره خورد از جاش بلند شد گفت: بدون و ذکر نام جایز نیست. نویسنده: سیده الهام موسوی https://eitaa.com/joinchat/164626523C149e9bd43a
یک روزی پرواز را از پرتگاهی به دل دره‌ای سبزو زیبا شروع خواهم‌کرد. اوج خواهم گرفت. تا دل اسمان ابی، بر فراز ابرها ،کوه‌ها ،دشت‌ها.... پرواز باید کرد. تا یافت گمشته خویش را از میان این همه شــــوق پرواز باید یافت معشوق را!! همچو عقاب بالهایم را به باد می‌سپارم. سنگ‌ها هیچگاه به بالهای یک عقاب در حال پرواز نمی‌رسند. پرواز حق من است🌱🌸🌱 🖋 https://eitaa.com/joinchat/164626523C149e9bd43a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 نگذارید آنان‌که اهل فحاشی‌اند؛ به هدفشان برسند!