eitaa logo
سفره فرهنگى ريحانه
639 دنبال‌کننده
13هزار عکس
3.5هزار ویدیو
51 فایل
قرارمان چیدن «روح» و «ریحان» برای شما «ریحانه‌»های این سرزمین سبز در سفره‌ای فرهنگی است. «سفره فرهنگی ریحانه» با همت معاونت فرهنگی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) آماده شده است. @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 دو سال تمام نامزد بود؛ فقط به خاطر این‌که «باید جهیزیه‌ا‌م خاص باشه و تا وقتی تکمیل نشه، عجله ندارم» عروسی‌شان را به تأخیر انداخت. بماند که چه فشار عجیبی روی پدرش آورد برای تهیه آن جهیزیه سنگین. بعد ازدواج، فقط شش ماه توانستند همدیگر را تحمل کنند و طلاق گرفتند. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
✖️ قصه تلخ 🔰 خانم همسایمون به دخترش گفته که برو رشته حقوق بخون که پس‌فردا خواستی طلاق بگیری، دستت پر باشه، سر دربیاری، کم نیاری. به دختر ۱۷ ساله! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
✖️ قصه تلخ 🔰 با شوهرش دعواش شده اومده خونه ما. دعوا برای چی بوده؟! آقا دیشب ساعت 3 اینو از خواب بیدار کرده که بابات برا مرتضی (باجناقش) سیب بزرگتری گذاشت، دیدی گفتم اونو بیشتر از من دوست دارند! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
✖️ قصه تلخ 🔰 چند روز پیش دوست پرستارم میگه دختری‌رو آوردن بیمارستان که از قضا قصد خودکشی داشته و خوشبختانه موفق نشده. دکتر بخش اومده بالای سرش و گفته: شما که عُرضه خودکشی ندارین چرا کادر درمان رو به زحمت میندازی؟! و راهش رو کشیده رفته. واقعاً تحصیلات، شعور و ادب نمیاره! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
✖️ قصه تلخ 🔰 بابام حالش خوب نبود برديم دكتر، مامانم هي بغض مي‌كرد و مي‌گفت: اگه هيچيش نباشه ديگه سرش غر نمي‌زنم. دكتر بگه خوبه، ديگه دعوا نمي‌كنم باهاش. خدايا! چيزيش نباشه هركار دلش خواست بكنه. بابام اومد بيرون كتش‌رو گذاشت رو صندلياي مطب. مامانم يهو پريد كه: چييييي؟! هززززار بار نگفتم اينا كثيفه؟! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
✖️ قصه تلخ 🔰 ‏تو مرکز خرید با یه هم‌وطن حرف می‌زدیم. می‌گفت: علت مهاجرتم پسرمه که نمی‌خوام تو این جامعه پر از تبعیض و فقر فرهنگی و عقب‌مونده بزرگ شه و... 😳ده دقیقه بعد همین‌طور که خیلی جدی داشت صحبت می‌کرد، لیوان قهوه‌شو مچاله کرد چپوند لای گلای وسط فضای سبز! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
✖️ قصه تلخ 🔰 سر نبش خیابان آشغال می‌ریختند، یه پرده زدن و نوشتن: رحمت بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال نریزد! هیچ‌کس محل نمی‌ذاشت و بازم آشغال می‌ریختند! جمله رو عوض کردن: لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بریزد! دیگه کسی آشغال نریخت! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
✖️ قصه تلخ 🔰 دوستم رفته خواستگاری، دختره کاغذ و قلم گذاشته جلوش. بهش گفته اسم و فامیل هر دختری‌رو که رفتي خواستگاریش بنویس و جلوشم قید کن چرا به نتیجه نرسیدین! دوست من هم اول اسم خود دختره رو نوشته، جلوش هم نوشته: وسواس! بعد پا شده اومده بیرون از خونشون. 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
✖️ قصه تلخ 🔰 دختر عمه‌مو بیشتر از ده ساله که ندیدم، حتی تو خیابون هم ببینیم همو نمی‌شناسیم، حتی وقتی داداشم مرد هم نیومد. بعد الان بعد این‌همه سال گشته شمارمو پیدا کرده، زنگ زده که دندون دخترم مشکل داره، کی وقت داری بیارمش مطبت؟! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
✖️ قصه تلخ 🔰 توی کشیکم. یه دعوای خیلی بزرگ آورده بودن که حتی توی بیمارستان داشتن همو میزدن! حالا دعوا از کجا شروع شده بود؟! دوتا بچه توی کوچه همو زده بودن بعد مادراشون همو زده بودن، بعد کل خانواده‌ها همو زده بودن و همین‌طور برو بالا! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
✖️ قصه تلخ 🔰 این چند روز آنفولانزا گرفته بودم. رفتم سرم و آمپول بزنم، یه دختره سرم داشت. شوهرشو با قهر و دعوا فرستاد گل بخره. طرف رفت یه شاخه رز آبی خرید. دختره گذاشت رو دستش، کلیپ گرفت و گفت «شوشویی وقتی فهمید فشارم افتاده!» پشت پرده عاشقانه‌های مجازی همینه! بچسبید به آدمای واقعی زندگی‌تون. 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
✖️ قصه تلخ 🔰 تو بیمارستان بستری بودم، یه خانومه تخت کناری من بود و بچه‌ش سقط شد. مادرش اومد جسد بچه رو برد که دامادش ببینه دختر بوده، ناراحت نشه! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane