#زندگی
#شیرین
🌸 قصه شیرین
🔰 مادربزرگم با ۸۶ سال سن، پارسال بهم گفت شمارتو برام بنویس رو کاغذ و تأکید کرد انگلیسی بنویسم که شبیه اعداد رو کیبورد گوشی باشه؛ چون سواد نداره بتونه شبیه همون عدد رو پیدا کنه و شمارهگیری کنه بهم زنگ بزنه.
آدمی که براش مهم باشید راهی پیدا میکنه ازتون سراغ بگیره!
«اللــــــــهم صـــــل علـــــــی محمـــــــد و آل محمــــــــد و عجــــــل فـــــــــرجهم»
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#تلخ
✖️ قصه تلخ
🔰 توی کشیکم. یه دعوای خیلی بزرگ آورده بودن که حتی توی بیمارستان داشتن همو میزدن!
حالا دعوا از کجا شروع شده بود؟! دوتا بچه توی کوچه همو زده بودن بعد مادراشون همو زده بودن، بعد کل خانوادهها همو زده بودن و همینطور برو بالا!
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
🌸 قصه شیرین
🔰 همسایه بغلیمون یه خانوم مسنه.
یه بار بهش گفتم: من مادربزرگ ندارم
خوش به حال نوههات که تورو دارن!
از اون به بعد هرچی برای نوههاش درست کنه، سهم منم میاره و میگه «توأم مثل اونایی برام!»
«اللــــــــهم صـــــل علـــــــی محمـــــــد و آل محمــــــــد و عجــــــل فـــــــــرجهم»
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#تلخ
✖️ قصه تلخ
🔰 این چند روز آنفولانزا گرفته بودم. رفتم سرم و آمپول بزنم، یه دختره سرم داشت. شوهرشو با قهر و دعوا فرستاد گل بخره. طرف رفت یه شاخه رز آبی خرید. دختره گذاشت رو دستش، کلیپ گرفت و گفت «شوشویی وقتی فهمید فشارم افتاده!» پشت پرده عاشقانههای مجازی همینه! بچسبید به آدمای واقعی زندگیتون.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
🌸 قصه شیرین
🔰 بعد مدتها بابابزرگم از روستا اومد خونمون به همراه دو متر پارچه پیراهنی زنونه...
گفت «این پارچهرو عین همین پیراهن مامانبزرگت که یواشکی از بقچه لباسهاش برداشتم بدوز. فقط سریعتر بدوز تا شک نکرده! میخوام کادوی روز زن بهش بدم...»
یعنی من عاشق کارهای رمانتیکشم اونم تو سن هشتادسالگی!
«اللــــــــهم صـــــل علـــــــی محمـــــــد و آل محمــــــــد و عجــــــل فـــــــــرجهم»
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
3.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زندگی
#مهربانی
🍃 هر کجا برگی هست
شور من میشکفد...
مثل یک گلدان
میدهم
گوش به موسیقی روییدن...
سهراب سپهری
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#تلخ
✖️ قصه تلخ
🔰 تو بیمارستان بستری بودم، یه خانومه تخت کناری من بود و بچهش سقط شد. مادرش اومد جسد بچه رو برد که دامادش ببینه دختر بوده، ناراحت نشه!
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
🌸 قصه شیرین
🔰 امروز جلو شرکت یه ماشین عروس تو خیابون تصادف کرده بود. داماد پیاده شد میزد تو سر خودش، همون موقع یه ماشین مدلبالا زد بغل و گفت «آقا بیا ماشین منو بردار برو به عروسیات برس».
صد متر جلوتر یه گلفروشی بود. همه مردم دست به دست هم دادن در عرض ۱۵ دقیقه ماشین عروس آماده شد.
«اللــــــــهم صـــــل علـــــــی محمـــــــد و آل محمــــــــد و عجــــــل فـــــــــرجهم»
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
🌸 قصه شیرین
🔰 به پیرمرد قشنگ خیابون شریعتی گفتم: آقا ترکیب این کت و عصا و کلاه خیلی بهتون میاد!
خندید و گفت «زنم ست کرده». بعد دست کشید به لبه کلاه و با ذوق گفت «خیلی باسلیقهس!». خندید و رفت.
روزم قشنگتر شد!
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
🌸 قصه شیرین
🔰 همکارم برای خانمش گوشی مدل جدید نخریده، زنش رفته تقاضای طلاق داده! گفت «همه زنها همینن!» گفتم حقیقتش خانم من صبح پاتختی تمام طلاهای سر عقد و دوران عقد را داد بهم و گفت «ببر بفروش برای پول پیش خونه به کسی مقروض نباشی»
همه مثل هم نیستند!
«اللــــــــهم صـــــل علـــــــی محمـــــــد و آل محمــــــــد و عجــــــل فـــــــــرجهم»
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#تلخی
#قصه_واقعی
☑️ صاحبخانه میگفت: مستأجرم کرایه نداده. مستأجر اما فیش نشان داد و گفت «خدا شاهده ایناها ریختم براش!» صاحبخانه قبول نکرد. مستأجر گفت «اون دنیایی هم هست!» صاحبخانه گفت: کو؟ اون دنیا رو تو دیدی؟!
و مستأجرش را در زمستان بیرون کرد.
امروز خبردار شدیم. صاحبخانه فوت کرده است. حتماً رفته تا آن دنیا را ببیند!
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 خواهرم با سادهترین مرد روی زمین که بهترین مرد زندگیاش بوده ازدواج کرده است. شوهرش لکنت زبان دارد. خواهرم را صدا میکند «مممممریم». خواهرم همیشه میگوید: زمان تولدش اسمش رو اشتباه نوشتن و تلفظ دقیق اسمش اینه «مممممریم»
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane