eitaa logo
خاطرات همسران
48.4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
3 فایل
سوتی هاتون رو اینجا ارسال کنید👇 @FFF_MMM نرخ تبلیغات کانال(فقط تبلیغات ) 🤩🙊👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2756182185C5e3c10daec
مشاهده در ایتا
دانلود
امام‌ صادق‌ (عليه‌السلام) : سه چيز است كه اگر مؤمن از آنها مطلع شود، باعث طول عمر و دوام بهره مندى او از نعمت‏ها مى‏ شود... ✅طول دادن ركوع و سجده ✅زياد نشستن بر سر سفره‏اى كه در آن ديگران را اطعام مى‌كند. ✅خوش رفتارى ‌اش با خانواده. 📚 كافى، ج 4، ص 49
🏠چند روز پیش که فرشامونو داده بودیم فرش شویی من با دمپایی تو سالن میچرخیدم خلاصه ظهر شد وموقع نماز منم خسته واز شدت کمر درد روچهار پایه شروع کردم به خوندن نماز رکعت اول تموم شد رکعت دوما که شروع کردم متوجه شدم با دمپایی دارم نماز میخونم حالا از شدت خستگی حال نداشتم دوباره از اول بخونم به صورت نامحسوس دمپایی هارو زیر میز از پام در اوردم ا😂😂😂😂امیدوارم خدا ببخشم 🤲 😁🖐 🤭 @Sooti_Hamsaran
مریم هستم 🖐 دوستم تعریف میکرد اون موقع که کار آموز بودم نشسته بودم روی یکی از صندلی های بخش جلوی دفتر مدیریت و داشتم پنج دقیقه اخر سریالمو میدیدم بعد میگفت این سریال قدیمی کره ای و یه چیز تو مایه های جومونگ بود بعد یهو استادم امد از دفتر مدریت بیرون گفت سعیدی منم میخاستم بگم بله استاد قاطی کردم گفتم بله عالیجناب 😂😂😂 میگفت یهو دیدم استادم چشاش شد عینهو توپ اینم اثرات فیلم دیدن زیاد😁🙈 😁🖐 🤭 @Sooti_Hamsaran
مادرشوهر من چند بار به روح مادرم و پدرم فحش داد(پدرو مادرو تو تصادف از دست دادم) ی مدت باهاش قهر بودم ولی به اصرار خواهر شوهرمو همسرم با هم خوب شدیم البته به ظاهر از اونموقع هیچوقت نتونستم دوسش داشته باشم خونه ما دوطبقس طبقه اول اون زندگی میکنه طبقه دوم ما هر وقت غذا درست میکردم براش میبردم و تو غذا مورچه تف و خیلی چیزای کثیف دیگه میریختم تو غذا همیشه هم ازم تشکر میکرد میگفت چ خوشمزه بود و اینا تو خونه تنها زندگی میکنه پدرشوهرم فوت شده بخاطر همین مطمئن بودم خودش میخوره 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 حقش بود 😁🖐 🤭 @Sooti_Hamsaran
پیش خالم نشسته بودم اونم داشت به پسرش املا میگفت ☺️ درس اون روز پسرخالم درمورد شهید فهمیده بود خالم خواست بگه که حسین فهمیده نارنجک به کمر بست و پرید زیر تانک ، نمیدونم چیشد گفت خب عزیزم بنویس حسین فهمیده تانک به کمر بست و پرید زیر نارنجک🤣🤣🤣🤣🤣 اخخخخخخ که چقد بهش خندیدم حالا خودشم خندش بند نمیومد😅🤣هی میگفت شهید فهمیده رو وقتی داشت تانک به کمرش میبسته تصور میکنم🤣🤣 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام به همگی دوستان من سال دهم که بودم معلم زیستمون اقا بود، یه مدتی میشد کمرم خیلی درد میکرد، توی اینترنت سرچ کرده بودم ولی گفتم از این معلمم بپرسم خلاصه یه روز اومد سر کلاس، بهش گفتم استاد یه سوال دارم، گفت بفرمایید گفتم استاد کمرم مدتیه درد میکنه توی نت زده بود مال پروستاتمه😂😂( حالا من دخترم🤣😂) بیچاره سرخ و سفید شد، بعدش اینقد با دوستام خندیدن بهم که گفتم الان جر میخورن😂 عایا این رفتار درستیه با یه اسکله بیسواد؟  😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
بعد از نماز داشتم تسبیحات حضرت زهرا (س) را می‌گفتم دخترم که پنج سالش هست اونم داشت به قول خودش تسبیحات می‌گفت یهو برگشت تسبیح خودش را داد به من و گفت که مامان اینو بگیر پیس پیس کن😂😂😂 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
عقد خواهرشوهرم بود و با گوشی فیلم میگرفتن وسطای که عاقد داشت حرف میزد من یهو یه عطسه زدم🤧🤧🤧🤧🤧🤧 صدا عطسه‌م هم خیلی بلند بود چند روز بعد عقد داشتیم فیلم رو نگاه میکردیم که یهو صدای عطسه من اومد همه گفتن وای کی بود اینقدر بلند عطسه زد😳😳😳😳 منم یه لبخند ملیحی زدم😊😊😊 و به روی خودم نیاوردم 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
بچه که بودم عادت داشتم سرنمازمامانم گردنشو بچسبم و روکولش برم اون بنده خداهم هیچی نمیگفت بعده نمازفقط یکم دعوا میکرد😁😂 خلاصه ماهمینجوری بااین حرکت قدکشیدیم تقریبا۵‌یا۶سالم شد یروزسرنمازظهرمامانم رفتم گردنشو بچسبم بعدمدت ها این بنده خدا سنگینی روحس کرد هی سعی داشت سرنماز دست منوجداکنه ازگردنش منم سمج چسبیده بودم😂 توی قنوت بوده که ازشدت فشاری که به گردنش واردمیشه بیهوش میشه😕 بعد ازنیم ساعت حدودابهوش میادکه تااونموقع داییم و بابام اومده بودن ومن اصلا صدام درنیومده بود که چرا بیهوش شده😁😂😜 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
یه بار هم بابام صدام میکرد برای کلاس بیدار بشم (لعنت به هر چی کلاس مجازیه😩) تو عالم خواب😴 کف دست چپم رو آورده😎✋ بودم بالا مثلا گوشیه 🤳با انگشت اشاره دست راستم میزدم کف دستم چپم ☝️مثلا صفحه گوشیمو بالا پایین میبردم 😐🤣🤦‍♀ بابام همچنان تلاش میکرد بیدارم کنه منم اصرار اصرار - بابا بیدارم دیگه اینم گوشیم 🤳😊 بابام😐🤦‍♀ 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
سلام اقا ما چند وقت پیش رفته بودیم قطعه شهدا با 100نفر از بسیجی های گردانمون اقا رفتیم سر یکی از قبرا چند تا خانوم نشسته بودن من اومدم پامو نزارم رو قبر از روش پریدم زمین هم خیس بود جف پا رفتم بغل خانوما سریعا به مدت یک ساعت مکان رو ترک کردم 😁😂😂😂😂 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
وای من یبار بعد از اربعین رفتم یه جا. یکی از فامیلای مامانم ام اونجا بود و رفته بود کربلا. منم اصلااااا یادم نبود که بهش زیارت قبولی بگم. همینطوری سلام و احوال پرسی کردیم بعدش یهو ساکت شد و زل زد تو چشمام منم همینجوری نگاش میکردم عین بز. ☺️ بعد برگشت بهم گف زیارتم قبول باشه. منم شووووت🤦‍♀🤦‍♀ گفتم ممنون ایشالا قسمت خودتون. و پیش خودم فک میکردم مگ من کجا رفتم؟! خلاصه که جمع رفت رو هوا😂 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran