عرضم به حضور ما خودمون ترکیم 😍ولی یه دوماد داریم که ترک نیستن 😕ایشون اون اولای نومزدی که به خونه ما میومدن یبار یکی از همسایه هامون دم در بود که دومادمونو دید😆این همسایه مام یه خانوم مهربون و فک کنم ۶۰ سالش باشه😝خلاصه شروع کرد به ترکی حرف زدن و اینکه ماشالا و ایشالا خوشبخت شین قدر همو بدونید و اینا 🤪دوماد مام که حرفای خانومو متوجه نمیشد هیچ 🤦♀️🤣خواست مثلا ترکی حرف بزنه😖و از خانوم تعریف و دعای خیر و دوماد مام هی میگفت باشوا دولانیم😂😂😂🤦♀️(ترکا میدونن باشوا دولانیم یعنی دورت بگردم🤪😜😂)منکه کنترلی واسه خنده هام ندارم داشتم قاه قاه میخندیدم و آبجیمم که قرمز شده بود فک کنم از عصبانیت 😂اومدم خونه شوهر خواهرم میگه واسه چی میخندیدی گفتم چرا بهش میگفتی دورت بگردم نگو بنده خدا فک میکرد باشوا دولنیم همون خدا از بزرگی کمتون نکننه میشه🤦♀️🤦♀️🤣اینو که گفت همگی دوباره شروع کردیم به خندیدن 😂😂😂😂😂😂این شد که میگه تا کامل ترکی یاد نگیرم حرف نمیزنم☹🥺😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
یه روز ما همراه عمومینا عروسی دعوت بودیم
خلاصه عروس شروع به رقصیدن کرد ، زن عموم ی ۵ هزاری رو میخواست خورد کنه به عروس شاباش بده ولی کسی نداشت .
داد به من گفت ببر ازون زنه که کنار ایستاده شاباشای عروس رو جمع میکنه خوردش کن (۵تومن اون موقع خیلییی بود😎)
منم خیلی شیک رفتم به عروس درحال رقص گفتم اینو خوردکن ۲ هزاری بده 😬😩
عروس😳😅
زن عموم😕🤯😒
مامانم که نا امید شد 😧🥴😠
من که فکر میکردم کار مفیدی انجام دادم😌💃🏼😁
خلاصه ابروم رفت الان بهش فکر میکنم خیس عرق میشم🙈😭
راستی منم یه دهه ۸۰ ، ۱۸ ساله هستم😉
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
سوتی دوستان رو میخوندم منم چندتا خاطره یادم اومد سریعتربگم تا یادم نرفته
مامانم میگفت اوایل ازدواجش ۳۴سال پیش ازحموم که برمیگشته البته باعمم(اخه اون موقع از رو غیرت بوده یا هرچی نمیزاشتن یک زن تنها بره🤷♀️)یک موتوری دنبالشون میفته اینام هرچی میگن برو مزاحم نشو طرف گوش نمیده😫 تا اینکه میرسن به خیابونی که خونشون اونجا بوده☹عمم هم ازترس ابروشون که داداش هاش نبینن کفشش رو درمیاره طرف رو بزنه 😄😄😄کفشش میفته تو جوب اب😂😂😂😂
بله اب هم باسرعت کفش رو میبره حالا این دوتا دنبال کفش🏃♀️ پسره بیشعورم وایمیسته شروع میکنه به خندیدن😂😂😂😂😂
یک باردیگه هم طفلی ها دوباره رفته بودن حموم ، خوب که خودشون رو میشورن میان بیرون هرچی میگردن میبینن کفش🥿👗 ولباسی نیست
مجبورمیشن همون لباس کثیف هاشون رو بپوشن باکلی بدبختی و خواهش التماس ازحموم چی دمپایی چادر بگیرن برگردن خونه😂😂😂😂البته خنده نداشته حال اونموقشون گریه داشته
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
یهبار داشتیم می رفتیم خونه خواهرشوهرم بعد گوشیم زنگ خورد یکی بود یه چیزی گفت منم درجوابش گفتم من با شما بحث نمیکنم چون سطح من از بحث کردن با شماها خیلی بالاتره😏
بعد که گوشی رو قطع کردم هانا دخترم هی این جمله رو غلط میگفت بعد میگفت یعنی چی
بعد دیگه انقدر تکرار کرد یاد گرفت
بعد دخترجاریم موهاش رو کشید هانا هم یهو برگشت گفت من اصلاً باهات بحث نمیکنم چون مامانم میگه سطح من از بحث کردن با شماها خیلی بالاتره😐
اونام فکر کردن من به هانا گفتم که سطحش از پسرعمو و دخترعمه و...اش بالاتره در حالی که من اینو به کسیکه پشت تلفن بود گفته بودم و هانا طوطی وار حفظش کرده بود 🤦🏼♀️
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤭 @Sooti_Hamsaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام زمان(عج): امروز میلاد مولایم حسین(ع) است
.
اولا همون طور که مستحضرید، ما تو مشهد به پرندهای به نام قمری میگیم "موسیکوتقی".
ماجرا از این قراره که یه روز یکی یه آقای عرب رو میبینه که روی لباسش فضولات پرنده ریخته. میخواسته بره به طرف بگه آخرش ترکیبی زده گفته: موسی أین تقی فی لباسک دوره المیاه😂😂😂
اونم گیج و ویج که موسی چیه تقی کیه 🤣
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
تو دانشگاه چند نفری بودن که ستون پنجم دانشگاه محسوب میشدن الحق که خوب ایفای خدمت رسانی می کردن تقریباً همه هم میشناختنشون.
پایان تحصیل دانشگاه خواست از اونا قدردانی شایسته بعمل بیاره به خاطر همین ی اردوی مجهز 4روزه براشون تدارک دیده بودن .
برای رد گم کنی ی تعداد دانشجوی عادی را هم قاطی اونا کرده بودن که با این تصمیمشون بنده هم به این اردو دعوت شدم.
به این ترتیب نگاه پرسشگرانه بچه ها نصیب بنده شد.یعنی توهم بله؟؟ گفتم چیه؟ضد جاسوس ندیدین؟خب حالا ببینین.😂😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
.
یه سوتی داغ داغ برای همین الان اب شدم از خجالت🤦♀
داشتم با هیجان تو جمع درباره موضوعی صحبت میکردم به اوج قضیه ک رسیدم به جای سیل و زلزله بلنددد گفتم زِیل و سلسله😐🙄
کسی به روم نیاورد ولی خودم چند لحظه پوکر موندم
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
پسرم دو سال کمتر بود خیلی دلم میخاس باهم بریم استخر🏊♀🏊♂
ولی هم کوچیک بود هم پسر با خانومها اجازه نداشت😢
تا اینکه یه استخر پیدا کردیم که بچه های کوچولو رو هم اجازه میدادن 🤪
منم یه مایو دخترونه صورتی تنش کردم😍
یه ست انگشتر و سنجاق سر و گوشواره گیره ای کیتی🐰🐹گرفتم و یه کفش دخترونه پوشوندم
خیلی خوشگل شده بود عین دخملای مامانی خوجل😍😍
بالاخره با جاریم با کلی استرس رفتیم
که خدا کنه نفهمن
خدا رو شکر اوناهم نفهمیدن💃💃 و ما رفتیم شنا 🏊♀🏊♀🏊♀
وقتی دراومدیم من خیلی راحت لباسهای پسرونه تن پسرم کردم موهاشم شونه کردم تو بغلم اومدیم بیرون😅😄
تا متصدی استخر دید اومد جلو گفت این دختره یا پسر که من جواب نداده دست زد و🙈گفت وای کی شمارو راه داده 🤨🤨
منم با کمال پررویی گفتم خوده شما😎
بیچاره زنه هیچ کاری ازدستش برنمی اومد😡
منم گفتم چیکار کنم منم ارزو دارم دختر داشته باشم که ندارم😅
همه زدن زیر خنده😂😂
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
سوتی من مربوط میشه به ۷ سال پیش بچه بودم وساده با عموم که خیلی دوسش دارم وپسرعموی ۳سالم که عاشقشم چون تابستون بود پشه نیشش زده بود وتوخونه ی ماهم پشه ها همش منو نیش میزدن میخواستم بگم طاها(پسر عموم)حتما خوشمزه هست که پشه هااونو نیش میزنن گفتم اخی گوشتش شیرینه پشه هادوسش دارن
حالامن😍🥺😌
عموم😂😂😄😄🤦♂
من بعد از اینکه عموم توضیح داد گوشت الاغ شیرینه 😳😭😩
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran
يه بار شب قدر ميخواستيم برای دعای جوشن بریم گلزار شهدای شهرمون کارهامونو انجام دادیم به دخترم گفتم از کتابخانه کتاب مغاتیح وقرآن را بیاره خلاصه بخاطر ترافیک شدید اون شب کلی پیاده روی کردیم باکلی وسیله ديگه خودتون که شبهاي قدر خبر دارين چقدر شلوغه منم هي به دحنرم قر ميزدم که آخه يه قرآن کوچیک میاوردی که اینقدر سنگین نباشه اونم لجباز ميگفت من برای مراسم دوست دارم قرآن بزرگ سر بگیرم خلاصه به هر سختی بود رفتیم و جاتون خالی حسابی دعا خونديم واشک ريختيم وطلب مغفرت کردیم تا رسید به مراسم سرگرفتن قرآن
وقتی دخترم کتاب را ار کیفش در آورد من پخش زمین شدم از خنده طفلی لامپ اتاق را روشن نکرده بود وتوی تاریکی به جای قرآن کتاب آشپزی که درست همون ضخامت را داشت کورمال کورمال پیدا کرده بود واورده بود سر بگیره 😂😂😂😂وای تا آخر دعا مثل دیوانه هابا صدای بلند میخندیدم وهمه باتعجب وشماتت نگاهم میکردن
#سوتی_بفرست 😁🖐
🤣 @Sooti_Hamsaran