سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
🔰#دیدار_یار | بخش چهارم امسال #ورودی_بیت رو از یه سمت دیگه ای قرار داده بودن. همین که #گیت_اول رو ر
🔰#دیدار_یار | بخش پنجم
داشتم به سمت انتهای راهروی منتهی به #حسینیه می رفتم که دیدم سمت چپ یه عده روبه روی #ویدئو_پروژکشن نشستن و از اونجا دارن مراسم حسینیه رو دنبال می کنن. 📼
توی دلم گفتم: حیف نیست آدم این همه راه رو بیاد، بعد توی هوای حسینیه ای که #نائب_الامام اونجا نشسته، تنفس نکنه و آغوش چشماش رو برای دیدن آقاش ولو از دور باز نکنه... 😒
بی اعتنا به مسیرم ادامه دادم تا به ورودی خود حسینیه رسیدم.
همینجور که خواستم روی پنجه های پام وایستادم و آقا و فضای توی حسینیه رو ببینم یهو چشمم به #داداش_حمیدم افتاد.
خیلی از دیدنش خوشحال شدم...🥰
به خودم گفتم #کوه_به_کوه نمی رسه ولی #رفیق_به_رفیق می رسه 🏔
همونجا #دست_به_نقد یه دعا کردم...
گفتم: ان شاءالله #قیامت هم، ورودی #باب_الحسین همدیگه رو ببینیم با هم به دیدار و #زیارت آقا و مولامون برسیم. 🤲
خودمو رسوندم بهش. داشتیم خوش و بش می کردیم، که یهو #جمعیت آروم آروم به سمت داخل #حرکت کرد. کأنّه انگار یه عده کم کم از درب دیگه ای خارج بشن، برا ما جا باز شد و رفتیم داخل.
به خودمون که اومدیم #موج جمعیت ما رو تا داخل حسینیه آورد. 🌬
حالا آقا رو راحت داشتیم می دیدیم.
گفتم: #سلام_آقاجان... 👋
بالاخره واسه خاطرت، هرجوری بود خودم تا اینجا رسوندم.
#ادامه_داره
✍️》 #حجت_الاسلام_حاجی_پور
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
🔰#دیدار_یار | بخش پنجم داشتم به سمت انتهای راهروی منتهی به #حسینیه می رفتم که دیدم سمت چپ یه عده رو
🔰#دیدار_یار | بخش ششم
هرچی زمان می گذشت، #جمعیت بیشتر میشد و #موج جمعیت هی ما رو به چپ و راست می کشوند. به #شوخی گفتم ایشالا با همین موج بریم #صف_اول کنار خود آقا صلوااااات. 😅
#احساس کردم که دیگه راهی برای جلو رفتن نيست. به دوربریهام گفتم که آقا #فکر کنم اینجا دیگه آخر خطه. اگه میخوایم سرپا نمونیم، باید همینجایی که هستیم سر جامون بشینیم.
ما که گفتیم دور و بریهامون هرجوری بود یکی یکی #نشستن و به مابقی هم گفتن بشینید بشینید...
تقریباً همه نشستن الا یه بنده خدایی که #پیرغلام و مسن بود. گفتیم حاجی بشین... برگشت با #لهجه_شمالی گفت: من؟! من نمی تونم بشینیم. 🤨
گفتیم حاجی بشین تو رو خدا، بذار آقا رو ببینیم. گفت آخه آقاجن من پام مصنوعی هست نمی تونم توی این جای تنگ بشینم. 🦵
به #شوخی به حمید گفتم جهت #احتیاط پای حاجی رو یه #معاینه ای بفرما... 🧐
حمید هم خیلی جدی یه دست به پای بنده خدا زد و به نشانه اینکه راست میگه، سری تکون داد. 🥴
نکته جالبش این بود که دقیقاً هم جلوی ما وایستاده بود و ما هم نمی تونستیم آقا رو خوب ببینیم.
حمید گفت: خدا رو می بینی، اولین باره اومدم بیت، اون وقت به جای گل روی آقا باید... 🤭
#ادامه_داره
✍️》 #حجت_الاسلام_حاجی_پور
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |