eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
368 عکس
190 ویدیو
2 فایل
•{﷽}• اینجا مطالبی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. 🌹 اگه کاری داشتید، درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
🔰#دیدار_یار | بخش چهارم امسال #ورودی_بیت رو از یه سمت دیگه ای قرار داده بودن. همین که #گیت_اول رو ر
🔰 | بخش پنجم داشتم به سمت انتهای راهروی منتهی به می رفتم که دیدم سمت چپ یه عده روبه روی نشستن و از اونجا دارن مراسم حسینیه رو دنبال می کنن. 📼 توی دلم گفتم: حیف نیست آدم این همه راه رو بیاد، بعد توی هوای حسینیه ای که اونجا نشسته، تنفس نکنه و آغوش چشماش رو برای دیدن آقاش ولو از دور باز نکنه... 😒 بی اعتنا به مسیرم ادامه دادم تا به ورودی خود حسینیه رسیدم. همینجور که خواستم روی پنجه های پام وایستادم و آقا و فضای توی حسینیه رو ببینم یهو چشمم به افتاد. خیلی از دیدنش خوشحال شدم...🥰 به خودم گفتم نمی رسه ولی می رسه 🏔 همونجا یه دعا کردم... گفتم: ان شاءالله هم، ورودی همدیگه رو ببینیم با هم به دیدار و آقا و مولامون برسیم. 🤲 خودمو رسوندم بهش. داشتیم خوش و بش می کردیم، که یهو آروم آروم به سمت داخل کرد. کأنّه انگار یه عده کم کم از درب دیگه ای خارج بشن، برا ما جا باز شد و رفتیم داخل. به خودمون که اومدیم جمعیت ما رو تا داخل حسینیه آورد. 🌬 حالا آقا رو راحت داشتیم می دیدیم. گفتم: ... 👋 بالاخره واسه خاطرت، هرجوری بود خودم تا اینجا رسوندم. ✍️》 با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
🔰#دیدار_یار | بخش پنجم داشتم به سمت انتهای راهروی منتهی به #حسینیه می رفتم که دیدم سمت چپ یه عده رو
🔰 | بخش ششم هرچی زمان می گذشت، بیشتر میشد و جمعیت هی ما رو به چپ و راست می کشوند. به گفتم ایشالا با همین موج بریم کنار خود آقا صلوااااات. 😅 کردم که دیگه راهی برای جلو رفتن نيست. به دوربریهام گفتم که آقا کنم اینجا دیگه آخر خطه. اگه میخوایم سرپا نمونیم، باید همینجایی که هستیم سر جامون بشینیم. ما که‌ گفتیم دور و بریهامون هرجوری بود یکی یکی و به مابقی هم گفتن بشینید بشینید... تقریباً همه نشستن الا یه بنده خدایی که و مسن بود. گفتیم حاجی بشین... برگشت با گفت: من؟! من نمی تونم بشینیم. 🤨 گفتیم حاجی بشین تو رو خدا، بذار آقا رو ببینیم. گفت آخه آقاجن من پام مصنوعی هست نمی تونم توی این جای تنگ بشینم. 🦵 به به حمید گفتم جهت پای حاجی رو یه ای بفرما... 🧐 حمید هم خیلی جدی یه دست به پای بنده خدا زد و به نشانه اینکه راست میگه، سری تکون داد. 🥴 نکته جالبش این بود که دقیقاً هم جلوی ما وایستاده بود و ما هم نمی تونستیم آقا رو خوب ببینیم. حمید گفت: خدا رو می بینی، اولین باره اومدم بیت، اون وقت به جای گل روی آقا باید... 🤭 ✍️》 با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |