eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
314 عکس
159 ویدیو
2 فایل
🔺 اینجا مطالب و محتواهایی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰ولو دو سه نفر... نمیشه آدم باشه و بقیه رو به برگزاری ترغیب کنه که روضه خانگی، و نورانیت دل و منزل رو زیاد می کنه، اما خودش قدمی برنداره و خونه و خونوادش رو از این فیض بی بهره کنه. لذا تصمیم گرفتم رفقا و دوستانم رو برا مراسم خونمون با خبر و برا سخنرانی و روضه هم رو دعوت کنم. روز قبل مراسم زیادی اومد. هوا خیلی سرد بود و جاده ها هم به خاطر شرایط جوی مناسب تردد نبود. یه گرفتم، دیدم تعداد رفقایی که می تونن بیان، خیلی کم هستن. به حاج آقا زنگ زدم و گفتم: همه دوستان و بچه ها برا مراسم ندارن بیان، اگه برا شما هم اومدن سخته، روز مراسم رو یه وقت دیگه بذاریم. گفتنِ من همان و شدن حاج آقا هم همان. حاج آقا گفتن: این چه حرفیه آقاااا مگه شما برا دوستات داری می گیری؟ این باعث شد باور و تصورات دسته چندمم از یه مراسم که یکیش هست، برا من محور و اصل نشه و یاد حرف بیفتم. ، ولو دو سه نفر باشد، اسباب امور است. ✍️ | با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
🔰#روایت_دیدار | بخش سوم بالاخره هر جور شد، دل رو زدم به #دریا و راه افتادم به سمت #تهران. 🌊 گفتم نه
🔰 | بخش چهارم امسال رو از یه سمت دیگه ای قرار داده بودن. همین که رو رد کردم، دیدم یه نوای آشنایی به گوش میرسه. یه خرده که رفتم داخل، دیدم یه جمعی پشت گیت دوم دارن به همخوانی و می کنن: بَنَه تی پایَ می دو ته چومانَ سر... 😍 نزدیک که شدم رفقا و همشهریام رو دیدم که از برای دیدار اومده بودن. بعد از سلام و احوال پرسی، متوجه شدم که حدود بیست دقیقه ای توی بودن. گفتن سربازای بیت گفتن کنید گیت بعدی که خلوت شد، ان شاءالله شما هم رد میشید. بعد از دقایقی جمعیت یه حرکتی کرد و هممون هم پشت سر گذاشتیم. بعد از گیت با کیک و شیرکاکائو ازمون کردن و رسیدیم به درب اصلی . 🥛🥧 . دیدم جمعیت زیادی پشت حسینیه کردن و تعدادشون اصلاً کم نمیشه ولی کنارش یه درب کوچکی هر از گاهی باز میشه و یه عده میرن داخل. یه عده ناراحت شدن که اون درب چرا هی باز میشه اما درب بزرگ رو باز نمی کنن. همین باعث شد که پنج شش نفر تا دیدن درب کوچک داره باز میشه لابه لای اون افراد برن داخل. 😬 رد شدن این پنج شش نفر همان و بیشتر جمعیت اومدن به سمت درب کوچک همان. هرکاری کردن که درب رو از داخل و بیرون ببندن نشد که نشد. خلاصه ما هم شد که با موج جمعیت از همین درب بریم داخل. 🤩 داخل که شدیم به رسیدیم. از توی یکی با صدای بلند گفت: آقا ما به خدا دیگه هیچی نداریم. بذارید بریم داخل. به نفر جلوئیم گفتم یه لحظه صداش کن. وقتی برگشت بهش گفتم: یه نگاه به اون وسایلای روی کناری بنداز. گفت کدوما؟ گفتم اون شکلات و کیک و عطر و... اینا رو علی الظاهر نمیذارن کسی ببره داخل. گفت: اوه اوه راستی میگی منم کیکی که بیرون دادن رو هنوز نخوردم. خلاصه هرجوری بود از هم رد شدیم و به سمت رفتیم... ✍️》 با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
🔰#دیدار_یار | بخش چهارم امسال #ورودی_بیت رو از یه سمت دیگه ای قرار داده بودن. همین که #گیت_اول رو ر
🔰 | بخش پنجم داشتم به سمت انتهای راهروی منتهی به می رفتم که دیدم سمت چپ یه عده روبه روی نشستن و از اونجا دارن مراسم حسینیه رو دنبال می کنن. 📼 توی دلم گفتم: حیف نیست آدم این همه راه رو بیاد، بعد توی هوای حسینیه ای که اونجا نشسته، تنفس نکنه و آغوش چشماش رو برای دیدن آقاش ولو از دور باز نکنه... 😒 بی اعتنا به مسیرم ادامه دادم تا به ورودی خود حسینیه رسیدم. همینجور که خواستم روی پنجه های پام وایستادم و آقا و فضای توی حسینیه رو ببینم یهو چشمم به افتاد. خیلی از دیدنش خوشحال شدم...🥰 به خودم گفتم نمی رسه ولی می رسه 🏔 همونجا یه دعا کردم... گفتم: ان شاءالله هم، ورودی همدیگه رو ببینیم با هم به دیدار و آقا و مولامون برسیم. 🤲 خودمو رسوندم بهش. داشتیم خوش و بش می کردیم، که یهو آروم آروم به سمت داخل کرد. کأنّه انگار یه عده کم کم از درب دیگه ای خارج بشن، برا ما جا باز شد و رفتیم داخل. به خودمون که اومدیم جمعیت ما رو تا داخل حسینیه آورد. 🌬 حالا آقا رو راحت داشتیم می دیدیم. گفتم: ... 👋 بالاخره واسه خاطرت، هرجوری بود خودم تا اینجا رسوندم. ✍️》 با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
🔰#دیدار_یار | بخش پنجم داشتم به سمت انتهای راهروی منتهی به #حسینیه می رفتم که دیدم سمت چپ یه عده رو
🔰 | بخش ششم هرچی زمان می گذشت، بیشتر میشد و جمعیت هی ما رو به چپ و راست می کشوند. به گفتم ایشالا با همین موج بریم کنار خود آقا صلوااااات. 😅 کردم که دیگه راهی برای جلو رفتن نيست. به دوربریهام گفتم که آقا کنم اینجا دیگه آخر خطه. اگه میخوایم سرپا نمونیم، باید همینجایی که هستیم سر جامون بشینیم. ما که‌ گفتیم دور و بریهامون هرجوری بود یکی یکی و به مابقی هم گفتن بشینید بشینید... تقریباً همه نشستن الا یه بنده خدایی که و مسن بود. گفتیم حاجی بشین... برگشت با گفت: من؟! من نمی تونم بشینیم. 🤨 گفتیم حاجی بشین تو رو خدا، بذار آقا رو ببینیم. گفت آخه آقاجن من پام مصنوعی هست نمی تونم توی این جای تنگ بشینم. 🦵 به به حمید گفتم جهت پای حاجی رو یه ای بفرما... 🧐 حمید هم خیلی جدی یه دست به پای بنده خدا زد و به نشانه اینکه راست میگه، سری تکون داد. 🥴 نکته جالبش این بود که دقیقاً هم جلوی ما وایستاده بود و ما هم نمی تونستیم آقا رو خوب ببینیم. حمید گفت: خدا رو می بینی، اولین باره اومدم بیت، اون وقت به جای گل روی آقا باید... 🤭 ✍️》 با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
🔰#دیدار_یار | بخش ششم هرچی زمان می گذشت، #جمعیت بیشتر میشد و #موج جمعیت هی ما رو به چپ و راست می کش
🔰 | بخش هفتم جا بود و نمیشد راحت بشینی. لذا برای اینکه نشی باید هی پا عوض می کردی. برخی ها به خاطر همین شرایط چون اذیت بودن، وسط پا میشدن و می رفتن بیرون. 😮‍💨 خلاصه ما هرجوری بود سعی کردیم، هم این شرایط رو کنیم و هم یه جا باز کنیم تا اون بنده خدا بتونه با شرایطش بشینه که خدا رو شکر نشست و کار به صحبت آقا نکشید. ☺️ قبل از شروع صحبت های آقا، چیزی که برام جالب بود، وجه تمایز اجراهای نسبت به سالهای قبل بود. به غیر از ها که هر سال توی این دیدار اجرا دارن، امسال از ، آقا عباس و از ، آقا مهدی به زبان محلی شون اجرای داشتن. 😍 توی دلم گفتم: کاش یه روزی‌ بشه که ما هم از ، یه مداح داشته باشیم که بیاد توی بیت و پیش آقا به برای سلام‌الله‌علیها مداحی کنه. 🤲 آقا که خواست صحبت کنه، جمعیت پاشد و شروع کرد به دادن و همین بلند شدن باعث شد ما یه خرده دیگه بتونیم بریم جلو. و صحبت های امسال آقا، به نظرم از همون بخش اولش که در مورد محبت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها تا مسائل و تحولات اخیر خیلی خاص و متفاوت بود. 😵 به نظرم این سخنرانی توی این حسینیه، شاید تنها سخنرانی هست که هم کسی حرف نمی زنه و هم مخاطبش دوس نداره زود تموم بشه. 🤩 نزدیک اذان بود، آقا صحبتهاشون رو ختم به دعا کردن و برای همه دستی تکون دادن و تشریف بردن. جمعیت مجدد پاشدن و با شعار به محضر آقا عرض ارادتشون رو نشون دادن. برخی هم رفتن جلو که مداحای رو ببین. ما هم چشم چرخونیدیم تا دوستان و رفقایی که از شهر و استانهای دیگه اومده بودن رو ببینیم و دیدار تازه کنیم. بعد از با رفقا، اولین چیزی که مطرح میشد، تعریف از سخنرانی آقا بود که همه کُپ کردن بودن که اوووف دیدی آقا عجب صحبتی کرد؟! 😱 صحبتی که ، و رو زیاد و تمام معادلات رو بهم ریخت. 🤯 پیشنهاد می کنم این سخنرانی رو حتی اگه هم نیستید، حتماً یه بار بخونید... خب روایت دیدار بنده هم با همه کم و کاستی هاش تموم شد.😊 ان شاءالله دیدار باز هم روزی ما بشه و به ما توفیق بدن که بتونیم این رو سرلوحه کار و سنگینی که توی هیئت و داریم، قرار بدیم. 🤲 ✍️》 با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |