eitaa logo
ماهنامۀ سوره
605 دنبال‌کننده
182 عکس
16 ویدیو
13 فایل
ماه‌نامهٔ «سوره» ارتباط با ادمین؛ @Sourehmagazine_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهنامۀ سوره
اواخر مهرماه سال جاری بود که فیلمی با  نام «لولیتاخوانی در تهران» در «جشنوارۀ فیلم رم» اکران شد. سازندۀ فیلم، «اران ریکلیس (Eran Riklis)» فیلم‌سازی اسرائیلی است که سابقۀ ساختن فیلم‌هایی چون «درخت لیمو»، «عروس سوریه‌ای» و «عرب‌های رقصنده» را در کارنامه دارد.  فیلم، اقتباسی از  رمانی به همین نام نوشتۀ «آذر نفیسی» است که اولین بار در سال 2003 توسط گروه انتشاراتی «رندوم هاوس» منتشر شد و بعدها در زمرۀ پرفروش‌ترین‌های «نیویورک‌تایمز» قرار گرفت و به بیش از سی زبان ترجمه شد. آذر نفیسی، زادۀ 1334، استاد سابق زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه‌های تهران و علامه طباطبایی است که سابقۀ مخالفت با قانون حجاب و منع از تدریس داشت و در سال 1376 برای همیشه به آمریکا مهاجرت کرد. نفیسی حدفاصل سال‌های 1374 تا 1376 با هفت نفر از دانشجویان قدیمی‌اش برای مطالعۀ ادبیات و داستان‌نویسی گعد‌ه‌ای داشت و هر پنجشنبه تحت هر شرایطی این کلاس برگزار می‌شد. ماجرا و خاطرات این کلاس‌ها، توصیف دانشجوها و کنش‌های آن‌ها، محتوای رمان «لولیتاخوانی در تهران» را تشکیل می‌دهند. «خبرچین‌های امپراطوری» ترجمه و تلخیصی از مقالۀ انتقادی «حمید دَباشی (۲۰۰۶)» دربارۀ کتاب «لولیتاخوانی در تهران» است. دَباشی استادتمام مطالعات ایران و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیاست.  او عضو مؤسس مرکز مطالعات فلسطین و همچنین مؤسسۀ ادبیات تطبیقی و جامعه و بنیان‌گذار یک پروژۀ سینمایی به نام «رؤیاهای یک ملت» است که در راستای حفظ و نشر سینمای فلسطین فعالیت می‌کند. اهمیت مقالۀ دباشی در تحذیری است که نویسنده دربارۀ نقش روشن‌فکران نیابتی در توجیه عملیات نظامی و غیرنظامی امپراتوری ایالات متحده علیه ایران می‌دهد و معتقد است آثاری مثل «لولیتاخوانی در تهران» بخشی از طرح امپریالیستی آمریکا برای حمله به کشور ایران است. او در این نوشته، از طرح امپریالیسم آمریکایی و نقش روشن‌فکران نیابتی در پیش‌برد این طرح گفته است؛ روشن‌فکرانی که او آن‌ها را comprador می‌نامد که معنایی نزدیک به «وابسته» یا «دلال» یا «نیابتی» دارد. برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را می‌توانید از کیوسک‌های مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیام‌رسان‌های بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید. ‌‌ 🆔 @Sourehmagazine
از نظر داخلی در ایالات متحده، «لولیتاخوانی در تهران» آرمان «کلاسیک‌های غربی» را در زمانه‌ای ترویج و تبلیغ می‌کند که دهه‌ها مبارزه از سوی فعالان، محققان و فمینیست‌های جهان سوم، سیاه‌پوست و پسااستعماری در نهایت موفق شده‌ است توجه‌های اندکی را به ادبیات‌های جهان جلب کند. برای یک استاد سابق ادبیات انگلیسی [آذر نفیسی] که به‌جز «لولیتاخوانی در تهران» هیچ‌گونه کتاب معتبر یا اعتبارنامۀ دانشگاهی دیگری ندارد، در حالی که «پل وولفوویتز»  از وزارت دفاع آمریکا او را به استخدام درآورده، «لئو اشتراوس»  پدر نومحافظه‌کاران آمریکا و صاحب کتاب بدنام «تعقیب و آزار و هنر نوشتن»، او را آموزش و تلقین داده، تحت هدایت «فؤاد عجمی»  هنرمند نومحافظه‌کار و شیعی لبنان بوده و «برنارد لوئیس»  (رذل‌ترین ایدئولوگ جنگ ایالات متحده علیه مسلمانان) با تمام وجود از او حمایت کرده است، رسیدن به همۀ این موارد دستاوردی عظیم است. کتاب آذر نفیسی نمونۀ اعلایی از برجسته‌سازی ایدئولوژیک سلطۀ امپریالیستی ایالات متحده در داخل و بیرون و در سه حرکت هم‌زمان است: ۱. اتکا بر فراموشی جمعی وقایع تاریخی در اطراف تحرکات امپریالیستی پی‌درپی آمریکا برای تسلط جهانی. آنچه در «لولیتاخوانی» اهمیت دارد، غیبت آشکار امر تاریخی و ماله‌کشی وقیحانۀ ادبی است؛ ۲. این کتاب نمونه‌ای از سوءاستفادۀ سیستماتیک از برخی اهداف برای مقاصد نامشروع است؛ ۳. با توسل به ادبیات انگلیسی که در قامت یک زن «شرقی» در نقش یک شهرزاد معاصر بازیابی و مفصل‌بندی شده است، کتاب تلاش دارد تاریک‌ترین زوایای فانتزی‌های اروپایی‌آمریکایی دربارۀ شرق را برانگیزد و بدین‌ طریق مقاومت‌های فرهنگی رقیب در برابر طرح‌های امپریالیستی ایالات متحده را خنثی کرده و در عین‌ حال مبارزۀ طولانی‌مدت و شریف زنان سراسر جهان مستعمره برای تحقق حقوقشان در مقابل سلطۀ استعماری و پدرسالاری داخلی را تحقیر ‌کند. پروژۀ «لولیتاخوانی در تهران» در لایۀ بیرونی، به‌‌طور کلی به تحقیر ایرانیان و جنبش‌های زنان و فرهنگ‌ ادبی اسلام محدود است؛ اما هدفی به‌همان میزان مهم هم دارد، یعنی کنارگذاشتن و کوچک‌شمردن فرهنگ‌های غیرسفیدپوست رقیب مهاجران، شامل آفریقایی‌آمریکایی، آسیایی‌آمریکایی، لاتین‌آمریکایی و سایر اقلیت‌های نژادی. کمتر پیش آمده است که یک نوکر شرقی با طرحی امپریالیستی و در خدمت نژاد سفید توانسته باشد تا این حد در خدمت تفرعن امپراتوری در خارج از کشور و نخبه‌گرایی نژادپرستانه در داخل آن کشور عمل کند؛ اما همۀ این خدمات با یک کتاب انجام گرفت. به‌غایت مهم است که نفیسی را بخوانیم، نه‌فقط به‌خاطر خدمات ایدئولوژیک او به طرح‌های امپریالیستی ایالات متحده در سطح جهان؛ بلکه به‌‌سبب پیامدهای آن در درون آمریکا. 🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
بخشی از متن؛ شیوه‌‌ای که ماشین پروپاگاندای ایالات متحده در سطح داخلی و بین‌المللی بعد از ۱۱سپتامبر عمل می‌کند، کاملاً مشروط به موارد زیر است: حالتی از فراموشی لحظه‌ای، ازدست‌رفتن سیستماتیک حافظۀ جمعی و اتکای غیراخلاقی و شرورانه بر این فرض که کسی نظاره نمی‌کند، کسی در نظر نمی‌گیرد و هیچ‌کس سابقۀ چیزی را نگه نمی‌دارد: تاریخ، حافظه، یادآوری و تجربه، همگی مرده‌اند. این طرح پیشنهادی با آن تزهای اصولی که این امپراتوری درنده‌خو را به جریان انداخته است، به‌خوبی مطابقت دارد و کار می‌کند؛ یعنی مفهوم «پایان تاریخ» «فرانسیس فوکویاما» که در این مورد با پایان حافظۀ جمعی و پاک‌سازی کامل تجربه‌های مشترک و حتی زدودن نزدیک‌ترین تاریخ، مساوی است. جعل فوری دشمنان و اهداف متحرک، یکی در تعقیب دیگری، به طرز کار و عمل این امپراتوری مجازی بدل شده است. این امپراتوری‌ فاقد و در واقع نیازمند غیبتِ حافظۀ بلندمدت است و اتکای شدیدی بر فشردگی حافظه‌های کوتاه‌مدتی دارد که تنها حدود یک یا دو سال دوام دارند. باید افزود که این عمل فراموشی جمعی با نوعی استراتژی برای حافظۀ گزینشی همراه است؛ دو نمونۀ آسیب‌شناختی که به‌واقع یکدیگر را تشدید و تأیید می‌کنند. اکنون یک نمونۀ بسیار قدرتمند و تمام‌عیار از این حافظه‌های گزینشی را می‌توان آشکارا در روند فزایندۀ مجموعه‌ای از خاطره‌نگاری‌های افرادی با پیشینۀ اسلامی دید. این آثار طی نیم دهۀ گذشته، پس از آغاز «جنگ علیه تروریسم»  چون سیل بازار آمریکا را درنوردیده‌اند. این آثار که شاید بهترین نمونه‌اش کتاب «لولیتاخوانی در تهران (۲۰۰۳)» از آذر نفیسی باشد، معمولاً به دغدغه‌های زنان مسلمان در جهان اسلام اشاره می‌کنند؛ اما این وضعیت را به‌طور مستقیم در خدمت عملیات روانی ایدئولوژیک آمریکا قرار می‌دهند. همان‌طور که بوش به‌کرات اشاره کرده است، اکنون ایالات متحده درگیر جنگی طولانی‌مدت و ناتمام با تروریسم است؛ تروریسمی که از قرار معلوم منشأ و خصلتی «اسلامی» دارد. در این خوانش خاص، اسلام، بسیار نفرت‌انگیز و خشن و از همه مهم‌تر، با زنان بسیار بدرفتار است؛ بنابراین مبارزه با تروریسم اسلامی، فی‌نفسه به‌معنای نجات زنان مسلمان از شر مردانشان است. سه سال پس از انتشار «لولیتاخوانی در تهران» و درست در میانۀ نگرانی جهانی دربارۀ عملیات روانی دیگری از آمریکا در منطقه، حالا به‌وضوح می‌توان دید که این کتاب تاحدی مسئول پروراندن افکار عمومی ایالات متحده، و در معنای وسیعی افکار جهانی علیه ایران است؛ زیرا زحمت زیادی کشیده تا در طول جنگ‌های متمادی دولت بوش در کشورهایی چون افغانستان (از ۲۰۰۱) و عراق (از ۲۰۰۳) به‌عنوان یک ابزار پروپاگاندای کلیدی در خدمت آن باشد. بررسی دقیق‌تر این متن، نکات زیادی در این باره برای ما آشکار می‌کند که طرح‌های امپریالیستی ایالات متحده در قلمروهای مشخصاً اسلامی چگونه عملیاتی می‌شوند. انتشار «لولیتاخوانی در تهران» با جنگ‌افروزانه‌ترین دوره در تاریخ اخیر ایالات متحده و قدرت‌نمایی نظامی‌اش در سطح جهانی مصادف بود. این متن اهمیتی زبانزد یافته است؛ به‌نحوی که خبرچینان بومی به روشن‌فکرانی نیابتی تبدیل شده‌اند و در ایجاد رضایت عمومی از این تفرعن امپریالیستی نقشی حیاتی دارند. آذر نفیسی با یک ضربه، سه هدف هم‌زمان را به دست آورده است: ۱. تحقیر سیستماتیک و بی‌وقفۀ کلیت فرهنگ مقاومت انقلابی در برابر تاریخ استعمار وحشیانه؛ ۲. دستیابی به چنین هدفی از طریق پیش‌برد وقیحانۀ یک نمایش ظاهراً فرهنگی از امپراتوری درنده‌خو؛ ۳. در عین حال، تزریق این فکر به واپسگراترین و ارتجاعی‌ترین نیروهای درون ایالات متحده که جنگی تمام‌عیار علیه پرافتخارترین سرزمین [آمریکا] در حال انجام است؛ جنگی از سوی جماعات مهاجر مختلف و اقلیت‌های نژادی که به‌دنبال تحصیلات در دانشگاه‌ها و جامعۀ آمریکا هستند. از نظر میزان نفرت بی‌دریغ این کتاب از هر چیز مربوط به ایرانیان، از شاهکارهای ادبی گرفته تا مردم عادی، از زمان انتشار کتاب بدنام «بتی محمودی» با نام «بدون دخترم هرگز  (۱۹۸۴)» تاکنون هیچ متنی چنین انزجار سیستماتیک و بی‌دلیلی از ایران نشان نداده است. «لولیتاخوانی در تهران»، در جست‌وجوی نسخه‌ای دورهمی از ادبیات انگلیسی به‌منزلۀ نمایش ایدئولوژیک امپراتوری آمریکا، یادآور متعفن‌ترین پروژه‌های استعماری بریتانیا در هند است؛ زمانی که برای مثال، در سال ۱۹۳۵ یک افسر استعماری مانند «توماس مکولی»  این حکم را صادر کرد: «باید بیشترین تلاش خود را به کار بندیم تا طبقه‌ای شکل دهیم که بتواند مترجم و مفسر بین ما و میلیون‌ها نفری باشد که بر آن‌ها حکم می‌رانیم؛ طبقه‌ای از اشخاص که خون و رنگشان هندی اما ذائقه، نظرگاه، کلمات و فکرشان انگلیسی باشد.» آذر نفیسی تجسم آن خبرچین بومی و عامل استعماری است که در خدمت یک نسخۀ آمریکایی از همین پروژه است.
فلسطین یکی از انگشت‌شمار نقاط جغرافیایی است که هر اتفاقی در آن بر کل جهان اثر می‌گذارد. فلسطین به‌عنوان محل نزاعی اساسی در فهم دنیای امروز بسیار مهم است. سرزمین‌های اشغالی، جغرافیای برخورد تمدن‌ها و جدال تاریخ‌هاست؛ جدال تاریخ سکولار و مقاومت، تاریخ استکبار و استضعاف. این مرز روشن و این تفاوت آشکار و سنجۀ مشخص، در بیش از چهارصد و پنجاه روز گذشته و پس از طوفان الأقصی، عینی‌تر و روشن‌تر شده و تمام جهان را تحت تأثیر خود قرار داده. با این حال، عمدۀ روشنفکران ایرانی در این مدت ترجیح دادند یا سکوت کنند و یا به بی‌خطرترین شکل ممکن از کنارش بگذرند. آش این سکوت معنادار آن‌قدر شور شد که بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه، در برنامۀ زندۀ «به افق فلسطین» مجبور به واکنش شد و علیه روشنفکران موضع گرفت. موضعی که البته به مذاق روشنفکران و وابستگان رسانه‌ایشان خوش نیامد و به تندی بر علیه عبدالکریمی شوریدند. محمدجواد نجفی پس از یادداشت «فلسطین؛ روز داوری» که به بررسی مواجهۀ مجلات فکری فرهنگی با طوفان الأقصی پرداخته بود و در شمارۀ «15و16» سوره منتشر شد؛ این بار در «جنایت و مدارا» به سراغ روشنفکران و اصحاب قلم ایرانی رفته و مواجهۀ آن‌ها با واقعیت طوفان الأقصی را بررسی کرده. یوسف اباذری، محمدرضا تاجیک، سعید زیباکلام، بیژن عبدالکریمی، عبدالکریم سروش، مراد فرهادپور و ... از جملۀ این روشنفکرانند. ‌ برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را می‌توانید از کیوسک‌های مطبوعاتی سراسر کشور تهیه کنید. 🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
فلسطین یکی از انگشت‌شمار نقاط جغرافیایی است که هر اتفاقی در آن بر کل جهان اثر می‌گذارد. فلسطین به‌عن
بخشی از متن؛ «اسرائیل کنار نمیاد، خانم!» جملۀ «یوسف اباذری» که بارها در فضای مجازی منتشر ‌شده است. او در جواب یکی از دانشجوها که برای پایان رنج فلسطینیان پیشنهاد می‌داد «با اسرائیل کنار بیاید»، با لحن عصبی و بیان مؤکد می‌گفت: «اسرائیل کنار نمیاد، خانم!» و در دو دقیقۀ بعدی، تاریخ مختصر صلح‌‌شکنی اسرائیل را ارائه می‌داد. نه آن جلسه و نه محتوای کلی حرف‌های اباذری در آن جلسه مربوط به فلسطین نبود، اما هر وقت پرسش‌ تکراری «چرا صلح در این جغرافیای پرحادثه برقرار نمی‌شود؟» در ذهن جامعه برجسته می‌شد، بریدۀ صدوبیست‌وسه‌ثانیه‌ایِ اباذری آماده بود تا نقش پاسخ به شبهات را ایفا کند. استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، زبانِ جماعتِ بی‌زبانی شده بود که تابِ تحمل ظلم را نداشتند؛ مستضعفانی که خود را هم‌‌درد و هم‌سرنوشت فلسطینی‌ها می‌دانستند و با بازنشر این قطعۀ کوتاهِ متعلق به اواسط دهۀ نود، سعی داشتند از ابهام جامعه کم کنند. اباذریِ جنجالی و شلوغ که در سخنرانی‌های عمومی حرف‌های تند‌و‌تیز می‌زد، منتقد جدی اقتصاد بازار آزاد و دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی، حالا چند سالی است کنج عزلت گزیده. افزایش سن و کسالت جسمی، دیگر به او اجازۀ گردوخاک‌کردن نمی‌دهد، متن‌ هم کمتر می‌نویسد. در سال‌های اخیر دو بیانیۀ عمومی منتشر کرده، یکی برای بلوای «زن‌، زندگی‌، آزادی» و دیگری برای انتخابات زودهنگام دولت چهاردهم؛ دو متنی که خواندنش بی‌رمقی پیرمرد را آشکار می‌کند. دیگر خبری نیست از اباذری بی‌باکی که علیه صنعت فرهنگ، «من‌وتویی‌شدن» نسل جدید و ارتجاع نافرجام به پهلوی فریاد می‌زد. در متنی که برای بلوا منتشر کرد، اشارۀ کوچکی به فرهنگ هدونیستی بازار آزاد کرد و با مثالِ آقازاده‌ها، بحث را ناتمام گذاشت. او سال‌ها بر سر نئولیبرالیسم ایرانی داد زد و وقتی که نیروی اجتماعی‌فرهنگی آن نوع از اقتصاد در خیابان سرریز شد، از آن چشم‌پوشی ‌کرد. این روشن‌فکر مشهور، آگاهانه در برابر نیروی سکولاریسم سپر انداخت. اباذری سال ۱۳۹۶ بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات، متنی نوشت و به جنگ اقتصاد سیاسی علم اسلامی رفت. او معتقد بود بازار آزاد، فرهنگ خودش را غالب کرده، حجاب دیگر برای نظام اولویت ندارد و باید چیزی متفاوت عَلَم کرد. مارکسیستِ فرهنگی ما این‌طور نوشت: «تقصیر از آن زلف برون‌افتاده نبود، تقصیر از ماکس وبر بود.» این دست‌فرمانِ ایران از نظر اباذری، «معجونی ساخت، مرکب از اقتصاد آزاد و غرب‌ستیزی "ریشه‌ای"». اباذری، علم اسلامی و مسئله‌شدن انرژی هسته‌‌ای را استراتژی‌هایی می‌دانست که آمریکاستیزی واقعی را به غرب‌ستیزی ریشه‌ای تبدیل کرد که امری انتزاعی است و جمعش با اقتصاد بازاری مضحک است. تمام این ادعاهای اباذری در متنی که به مناسبت بلوای ۱۴۰۱ منتشر کرد، زیر سؤال رفت. اباذری این دفعه نوشت: «هرچه این اقتصاد (آزاد) بیشتر به جلو رانده شد و نتایج ناگوار آن عیان‌تر گشت، بر ایدئولوژی آمریکاستیزی و غرب‌ستیزی اصرار بیشتری شد. مهم‌ترین ابزار فرهنگی دشمنی با آمریکا چه بود؟ در مرتبۀ نخست نقد بی‌رحمانه از حقوق فردی و حقوق بشری زنان و مردم ایران... . حکومت کماکان بر طبل فساد حجاب و حمله به آزادی‌های فردی زنان کوبید.» حالا اباذری کم‌کار شده، آهسته به تصحیح اشتباه‌های گذشته‌اش با اتفاقات روز مشغول است، هرچند سرعت وقایع خیلی بالاست. مسئلۀ فلسطین قبل از دوران بازنشستگی هم آن‌قدرها برای اباذری اهمیت نداشت. کنش اجتماعی و سخنرانی عمومی هم دیگر از سن او گذشته است. روزهای بعد از طوفان‌الاقصی، خبر جلسه‌ای دربارۀ فلسطین منتشر شد که یکی از مهمان‌هایش اباذری بود. خلاصه‌ای از صحبت‌های اباذری در آن جلسه منتشر شد که در کانالش بازتاب داده نشد. اباذری راه‌حل مسئلۀ فلسطین را هنوز دو‌ دولتی می‌دانست و گفته بود: «چهرۀ خاورمیانه تغییر کرده... . آرمان فلسطین به‌دلیل فساد دولت‌های منطقه و خود دولت محمود عباس در بین جوانان عرب و مسلمان کم‌رنگ شده‌ است.» آرمان فلسطین، حماسه‌ای به نام طوفان‌الاقصی را در شرایط بی‌امکان غزه، ممکن کرده بود؛ اما استاد بازنشستۀ دانشگاه تهران، خبر از کم‌رنگ‌شدن آن می‌داد. ندیدن مقاومت، مکمل سپر‌انداختن در برابر نیروی سکولار است. 🆔 @Sourehmagazine
‌نیمه‌های آبان امسال تصاویر و ویدیوهایی در فضای مجازی منتشر شد که صف‌های طولانی‌ای را در مقابل ورودی موزۀ هنرهای معاصر تهران نشان می‌دهد. جمعیت قابل توجهی که در صفی بلند ایستاده بودند تا وارد موزه شوند و از نمایشگاه «چشم در چشم» دیدن کنند. با فراگیر شدن این تصاویر و ویدیوها، یادداشت‌ها و نظرات مختلفی در فضای مجازی و در رسانه‌ها منتشر شد که به تفسیر و تحلیل این اتفاق می‌پرداخت. به دلیل همین برپایی صف‌ها و انتشار متن‌ها بود که معاون هنری وزیر ارشاد نیز دستور به تمدید این نمایشگاه ـ که بنا بود تا پایان آبان برپا باشد ـ داد، تمدیدی که چندین بار دیگر نیز تکرار شد و تا پایان دی‌ماه ادامه یافت. ‌ در «به موزۀ هنرهای معاصر و برای دیوار»، علیرضا سمیعی با حضور در نمایشگاه «چشم در چشم» و نمایشگاه «مروری بر زندگی و آثار مارکو گریگوریان» در موزۀ هنرهای معاصر و تماشای آثار، به تحلیل و بررسی آن آثار پرداخته و در طی آن، تلاش می‌کند به پرسشی اساسی پاسخ دهد؛ «ما در پی چه هستیم و پشت نقابی که بر چهره زدیم، چه اسراری نهفته است؟! ‌ ‌ برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را می‌توانید از کیوسک‌های مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیام‌رسان‌های بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید. ‌‌ 🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
‌نیمه‌های آبان امسال تصاویر و ویدیوهایی در فضای مجازی منتشر شد که صف‌های طولانی‌ای را در مقابل ورودی
بخش ابتدایی متن؛ «اما وای وای وای از شندره شکسپهری آن‌چنان زیباست آن‌چنان سرشار از زیرکی است حالا چه‌کار کنیم» • تی‌اس الیوت، «سرزمین هرز» در این فقره، تی‌اس الیوت دارد به جان زنی بورژوا غر می‌زند که متظاهرانه خودش را عینهو «کلئوپاترا» و محبوبش را در شمایل «آنتونی» (قیصر روم و معشوقه‌اش که دستمایۀ یکی از نمایشنامه‌های شکسپیر شده‌اند) می‌بیند؛ در حالی که حتی نمی‌تواند نام شکسپیر را درست تلفظ کند. حالا حکایت ماست و نمایش صدوبیست اثر در نمایشگاه «چشم در چشم»؛ نمایشگاهی که در آبان‌ماه کلید خورد، اما صف‌های بازدیدکنندگان باعث شد تا آذرماه تمدید شود. البته بر همگان واضح و مبرهن است که استقبال از هنر در شمار واجبات حیات جدید است. «مارسل»، قهرمان رمان «در جست‌و‌جوی زمان از‌دست‌رفته» از «مارسل پروست»، پس از مدت‌ها غوطه‌خوردن در بی‌معنایی زندگی، روزی در یک گالری هنگام غرق‌شدن در نقاشی‌ها درمی‌یابد که معنای زندگی در همین نقاشی‌ها و اصلاً تو بگو در آثار هنری ذخیره شده است. وقتی آن خلدآشیان و روشن‌روان این حرف را می‌زند، ما چه‌کاره باشیم که سعایت اهل هنر کنیم؟! منتهی در این وقت‌ها آدم باید حواسش را جمع کند که مبادا سرش کلاه برود. سربند همین است که می‌خواهم بدانم در موزۀ هنرهای معاصر چه خبرها هست و ما چه حساب‌و‌کتابی می‌توانیم با آن داشته باشیم. چون می‌ترسم ناغافل گرفتار اسنوبیسمی شویم که «جلال آل‌احمد» در مقالۀ «به محصص و برای دیوار»، ما را از آن ترسانده و گفته بود مبادا با درافتادن به دامش به «زینت‌المجالس» تبدیل شویم. اسنوب کسی است که خودش را به اشیای خاص یا آثار هنری می‌چسباند؛ بی آن‌که بداند چنین چیزهایی چه ارج و قربی دارند. اسنوبیسم نیز همان بیماری روانی است که منتقدان ایرانی از «محمد قائد» تا «مرتضی آوینی» ما را از بابتش ترسانده‌اند و اگر خدای‌ناکرده به چاله‌اش بیفتیم، حرف دهان این غربی‌های مثل تی‌اس الیوت می‌شویم. در این مانور هنری (نمایشگاه چشم در چشم) خیلی از ایرانی‌ها بودند؛ از «محمد غفاری (کمال‌الملک)» که پدر نقاشی رئالیستی بود بگیر تا «مارکو گریگوریان» و «پرویز تناولی». از قوم و قبیلۀ غربی‌ها نیز «ونگوگ» و «پیکاسو» و «سالوادور دالی» و «اندی وارهول» و... بودند؛ یک‌دو‌جین نقاشی که با آن‌ها هر کاری دلتان بخواهد، می‌توانید انجام دهید. ازقضا «جمال عرب‌زاده»، کیوریتور برنامه، در معرفی کتبی و شفاهی دربارۀ نسبت پرتره و روان‌کاوی گفته بود بعد از فروید، خودنگاره مایۀ خوانش روان‌کاوانه از نقاشی شده است و اعلام کرده بود می‌تواند «جهان پنهان روح سوژه» را بنمایاند؛ چه این‌که بعد از پادرمیانی عکاسی، نقاشان بیشتر در پی افشاکردن وضع روانی سوژ‌ه‌هایشان هستند. باری، چهره، مرز ما با جهان بیرون است. چهره، نقطۀ ثقل درون و بیرون است و ما با نحوۀ پدیدارکردن صورتمان، چشم‌هایی را که از آن بیرون بهمان زل زده‌اند، پر می‌کنیم. چهره، درونی‌ است که بیرون ریخته است؛ لذا حتی وقتی فریب‌کارانه حالتی گرفته باشد یا با آرایشی نقاب‌گون پوشیده شود، باز سِرّی درونی را عیان می‌کند. در واقع ما با سَبک آشکارکردن چهرۀ خود یا دیگران، قضاوتی را تدارک می‌کنیم. این پیام دست‌کم برای خودمان معنادار است؛ زیرا دستمان می‌آید که چه‌جور آدم‌هایی هستیم که چنین‌و‌چنان جلوه کرده‌ایم. 🆔 @Sourehmagazine
سحر دانشور از زمان برپاشدن بازارچه‌های مقاومت و جهاد طلا توسط زنان، با بیش از هشتاد نفر از کنش‌گران این عرصه گفت‌وگو کرده و در پی فهم چیزی بوده که این کنش‌گران در ذهن داشتند و باعث می‌شد آن‌گونه خستگی‌ناپذیر و جنگنده ظاهر شوند. در پی توصیف _ و مهم‌تر از آن _ در پی شناخت نیروی مؤمنی که اراده‌ای تاریخی داشت و خود نیز به این اراده واقف بود و سعی می‌کرد جامعه را به تنظیم اصلی‌اش که چنین اراده‌ای است، بازگرداند. او در طی این جست‌وجو، متوجه شده که آن‌چه به آن می‌اندیشند، جهانی است که هم نسبتی با تجربیات تاریخی ما دارد و هم تضادهایی با آن‌چه امروز در سطح جامعه دیده می‌شود و از سوی رسانه و کارشناسان و متولیان امور برجسته می‌شود. ‌ نویسنده در این نوشتار سعی کرده دریچه‌ای به‌سوی فهم جهان زنان مؤمنی که بار تکلیفی الهی و تاریخی را به دوش خود احساس می‌کنند، باز کند. ‌ برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را می‌توانید از کیوسک‌های مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیام‌رسان‌های بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید. ‌‌ 🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
سحر دانشور از زمان برپاشدن بازارچه‌های مقاومت و جهاد طلا توسط زنان، با بیش از هشتاد نفر از کنش‌گران
مذاکرات تمام شده، صدای غرزدن‌ها و اعتراضات و گله‌ها و شکایت‌ها و تکه‌پرانی‌ها و زخم‌زبان‌ها و نیش‌‌‌و‌کنایه‌ها و هم‌دلی‌ها پایین آمده. برق آژانس هواپیمایی قطع شده و تنها نوری که می‌بینیم، نور قرمز ماشین‌های پلیس است. فضا تاریک است و خلوت. رعب دارد جان می‌گیرد، مسافران ساکت یک گوشه جمع شده‌اند و مأمورها در خیابان به انتظار نشسته‌اند. چیز دیگری نیست که به صحنه اضافه شود، هرآن‌چه در طول یک ساعت و بیست‌و‌نه دقیقه از فیلم دیدیم، ذیل اعتراض اولیۀ مردم و مسئولان آژانس هواپیمایی به‌تصمیم حاج‌کاظم شکل گرفت، فربه شد، جلو آمد و در نتیجۀ جلوآمدن فربه‌تر شد؛ درست مثل حرکت یک گلولۀ برفی. فضا بارور از فرسایش و استیصال است. اعتراضات به‌تدریج پیش آمدند، رشد کردند و اشکال مختلفی به خودشان گرفتند. اعتراض مسافران حاضر در آژانس و مدیر، مذاکرۀ دوستانۀ هم‌رزم حاج‌‌کاظم با او، مذاکرۀ تند و سخت و تهاجمی سلحشور، نارضایتیِ تلخ پسر حاج‌کاظم، گلۀ تند همسر عباس و زخم‌زبان‌های مسافران هرکدام انواع مختلف رفتارهایی هستند که در منطق اولیۀ مخالفت با تصمیم حاج‌کاظم شکل گرفته‌اند و در نهایت فضا را به استیصال کشانده‌اند. دفاع‌های محدود بسیجی‌های موتوری و اصغر از تصمیم حاجی نیز در منطق تدریجیِ فربه‌شدن اعتراضات و معطوف به آن‌هاست که شکل می‌گیرد؛ به همین دلیل تأثیر چندانی بر صحنه نمی‌گذارند. چه‌چیزی در صحنه تأثیر دارد؟ آن‌چه بتواند آینده را خلق کند، تصمیم را بسازد و استیصال را پس بزند. تاریکی آژانس حامل تردید و خستگی حاج‌کاظم است. صحنه به بن‌بست نزدیک می‌شود؛ چون علی‌رغم خلق اشکال گوناگون اعتراض و هم‌راهی، علی‌رغم ایجاد این تصویر که فراوانی اعتراضات و اشکال گوناگون آن نشان‌دهندۀ پیش‌روبودن و زنده‌بودن فضاست، ایده‌ای برای آینده وجود ندارد و همگی معطوف به گذشته‌اند. گذشته یعنی لحظۀ آغاز اعتراض به تصمیم و عمل حاج‌کاظم. حاج‌کاظم مستأصل شده، سلحشور در پی فرسایش و خلق استیصال است. آیا راهی به بیرون هست؟ یک ساعت و سی دقیقه از فیلم گذشته... و ناگهان انفجار! فاطمه، همسر حاج‌کاظم در سکوتش حرف می‌زند، با غیبتش ظهور می‌کند و به صحنۀ تاریک و تردیدآمیزی که مستعد مردن است، نوری وارد می‌کند. او چفیه و پلاک همسر رزمنده‌اش را فرستاده است. مردِ خیبری با بهت به پلاک نگاه می‌کند، دوربین می‌چرخد و مسافرانی را نشان می‌دهد که مانند تماشاچی به صحنه زل زده‌اند. حتی اصغر که با منطق خیبری‌ها به حاج‌کاظم پیوسته است و آن‌جا را سنگری دیگر از روزهای خون و جنون می‌داند، در این صحنه در کنار مسافران است! او هم تماشاچی است، چون انفجار از آنِ او نیست، او تنها یک واکنش به‌ منطق تدریجیِ اعتراضات بود و خودش حامل پیام خاصی نیست. بعد از این لحظه حاج‌کاظم را در حالتی شبیه به مستی می‌بینیم؛ چیزی شبیه به سُکر. نامه‌ای که می‌نویسد، همان نامه‌ای که از ابتدا با وجه روایت‌گونه‌اش صحنه را دیدیم، در لحظۀ حلالیت‌خواهی و توضیح علل «رخداد» با جنون و حماسه آمیخته است و مخاطب اصلی‌اش فاطمه است؛ زنی غایب که انفجار پس از رکود را رقم زده است؛ انفجاری که حتی خود فیلم را ساخته و موقعیت ما را نیز تعریف کرده است تا از ابتدا با شنیدن روایت خطاب به این زنِ نادیده، زنی که از نظر من مهم‌ترین شخصیت فیلم است، وارد آژانس هواپیمایی شویم. نور غلیظ ناشی از رعد‌و‌برق و صدای غریب آن در صحنۀ سُکر حاج‌کاظم که در تمام طول فیلم فقط همین یک بار چنین نوری همراه با رعد‌و‌برق به چشم می‌خورد و تمام قاب را در بر می‌گیرد، دوباره ما را به یاد انفجار می‌‍‌اندازد. این زن حامل طرحی از یک زندگی است؛ طرحی که تدریج را می‌شکند، انفجاری به صحنه می‌آید و می‌تواند منطق حاکم بر صحنه را به چالش بکشاند و خودش را به‌تمامی ظاهر کند. بعد از این انفجار، وقتِ بیهوشی است و نماز صبح و دوباره زندگی و حاج‌کاظمی که مردد و مستأصل و خسته نیست؛ پس از انفجار تصمیم دوباره نیرو گرفته است. فاطمه چه کسی است؟ او چگونه تصمیم می‌گیرد؟ زندگی خودش را چگونه می‌سازد؟ دربارۀ دیگران ایده‌ای دارد؟ پرسش کامل همان سؤال اول است: فاطمه کیست؟ بر این باورم که فاطمه شمایلی غریب و ناب از زنی است که این روزها برخلاف همۀ تحلیل‌ها دربارۀ روند تدریجی تحولات فرهنگی ایران با محوریت فردگرایی و مصرف، در موقعیتی انفجاری ظهور می‌کند و ما را به تماشا و تأمل فرامی‌خواند. 🆔 @Sourehmagazine
▫️ سوره را از تارنمای زیر نیز دنبال کنید؛ 🌐 www.Sourehmag.ir 🆔 @Sourehmagazine
‌«روزنوشت‌های جشنوارهٔ فیلم فجر» ‌ روز اول؛ «صیاد»؛ جواد افشار ‌ ‌ ‌🆔 @Sourehmagazine