eitaa logo
سربازان ولایت
456 دنبال‌کننده
33هزار عکس
16هزار ویدیو
1.8هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
13.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️اساتید محترم حوزه علمیه، جامعه مدرسین محترم، دادستانی محترم ویژه روحانیت، مسئولین شهر قم، بیدارید؟!! جوانان انقلابی و غیرتمند قم ما مردم ایران از شما اهالی قم انتظار بیشتری داریم. چرا باید مجال بدید هر از گاهی صدایی شبیه عرعر خران از حنجره بعضی روحانی نماهای انگلیسی از قم شنیده بشه! مگر قم ام القرا و قطب علمی جهان اسلام نیست؟ پس وظیفه شما برای حفظ این شهر چیه؟ چرا اجازه میدید هر فاسدی با لباس مقدس روحانیت هر خزعبلاتی رو به زبان بیاره. محاکمه و برخورد سخت با این شیخک هتاک رو همین امروز از مسئولین شهری و حوزوی مطالبه کنید که فردا دیر خواهد بود. باور داریم که اجازه نخواهید داد شهر مقدس قم جایی برای منافقین باشه. این شیخک احمق را باید باید اول خلع لباس کنند بعد او را محاکمه و مجازات کنند همه باید مطالبه گر باشیم و به این جور افراد اجازه جولان دادن ندهیم. مشخص هست که خودش یهودی هست ولی در لباس روحانیت دارد تیشه به ریشه اسلامیت و مملکت میزند 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
🍃🌹امام حسن عسكرى عليه السلام: هر كه برادرش را در خلوت پند دهد او را آراسته است وهر كس برادرش را در جمع پند دهد او را سرشكسته كرده است 📚تحف العقول،ص۴۸۹ 🍃🌹ولادت امام حسن عسکری بر جمیع شیعیان مبارک باد ♨️اساتید محترم حوزه علمیه، جامعه مدرسین محترم، دادستانی محترم ویژه روحانیت، مسئولین شهر قم، بیدارید؟!! جوانان انقلابی و غیرتمند قم ما مردم ایران از شما اهالی قم انتظار بیشتری داریم. چرا باید مجال بدید هر از گاهی صدایی شبیه عرعر خران از حنجره بعضی روحانی نماهای انگلیسی از قم شنیده بشه! مگر قم ام القرا و قطب علمی جهان اسلام نیست؟ پس وظیفه شما برای حفظ این شهر چیه؟ چرا اجازه میدید هر فاسدی با لباس مقدس روحانیت هر خزعبلاتی رو به زبان بیاره. محاکمه و برخورد سخت با این شیخک هتاک رو همین امروز از مسئولین شهری و حوزوی مطالبه کنید که فردا دیر خواهد بود. باور داریم که اجازه نخواهید داد شهر مقدس قم جایی برای منافقین باشه. این شیخک احمق را باید باید اول خلع لباس کنند بعد او را محاکمه و مجازات کنند همه باید مطالبه گر باشیم و به این جور افراد اجازه جولان دادن ندهیم. مشخص هست که خودش یهودی هست ولی در لباس روحانیت دارد تیشه به ریشه اسلامیت و مملکت میزند 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر چرخ فلک مناز که کمر شکن است بر رنگ لباس مناز که آخر کفن است مغرور مشو که زندگی چندروز است در زیر زمین شاه و گدا یک رقم است ♨️اساتید محترم حوزه علمیه، جامعه مدرسین محترم، دادستانی محترم ویژه روحانیت، مسئولین شهر قم، بیدارید؟!! جوانان انقلابی و غیرتمند قم ما مردم ایران از شما اهالی قم انتظار بیشتری داریم. چرا باید مجال بدید هر از گاهی صدایی شبیه عرعر خران از حنجره بعضی روحانی نماهای انگلیسی از قم شنیده بشه! مگر قم ام القرا و قطب علمی جهان اسلام نیست؟ پس وظیفه شما برای حفظ این شهر چیه؟ چرا اجازه میدید هر فاسدی با لباس مقدس روحانیت هر خزعبلاتی رو به زبان بیاره. محاکمه و برخورد سخت با این شیخک هتاک رو همین امروز از مسئولین شهری و حوزوی مطالبه کنید که فردا دیر خواهد بود. باور داریم که اجازه نخواهید داد شهر مقدس قم جایی برای منافقین باشه. این شیخک احمق را باید باید اول خلع لباس کنند بعد او را محاکمه و مجازات کنند همه باید مطالبه گر باشیم و به این جور افراد اجازه جولان دادن ندهیم. مشخص هست که خودش یهودی هست ولی در لباس روحانیت دارد تیشه به ریشه اسلامیت و مملکت میزند 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
المیادین به نقل از منابع ایرانی: حضرت آیت الله خامنه ای دوشنبه هفته آینده به سردار سرتیپ اسماعیل قاآنی فرمانده سپاه قدس نشان فتح اعطا خواهند کرد. ♨️اساتید محترم حوزه علمیه، جامعه مدرسین محترم، دادستانی محترم ویژه روحانیت، مسئولین شهر قم، بیدارید؟!! جوانان انقلابی و غیرتمند قم ما مردم ایران از شما اهالی قم انتظار بیشتری داریم. چرا باید مجال بدید هر از گاهی صدایی شبیه عرعر خران از حنجره بعضی روحانی نماهای انگلیسی از قم شنیده بشه! مگر قم ام القرا و قطب علمی جهان اسلام نیست؟ پس وظیفه شما برای حفظ این شهر چیه؟ چرا اجازه میدید هر فاسدی با لباس مقدس روحانیت هر خزعبلاتی رو به زبان بیاره. محاکمه و برخورد سخت با این شیخک هتاک رو همین امروز از مسئولین شهری و حوزوی مطالبه کنید که فردا دیر خواهد بود. باور داریم که اجازه نخواهید داد شهر مقدس قم جایی برای منافقین باشه. این شیخک احمق را باید باید اول خلع لباس کنند بعد او را محاکمه و مجازات کنند همه باید مطالبه گر باشیم و به این جور افراد اجازه جولان دادن ندهیم. مشخص هست که خودش یهودی هست ولی در لباس روحانیت دارد تیشه به ریشه اسلامیت و مملکت میزند 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت    🟢@Svelayat_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️‌زن های غربی گفتن بدن منه انتخاب منه ولی رسیدن به عادی شدن خیانت و قانونی کردن سقط جنین! ♨️اساتید محترم حوزه علمیه، جامعه مدرسین محترم، دادستانی محترم ویژه روحانیت، مسئولین شهر قم، بیدارید؟!! جوانان انقلابی و غیرتمند قم ما مردم ایران از شما اهالی قم انتظار بیشتری داریم. چرا باید مجال بدید هر از گاهی صدایی شبیه عرعر خران از حنجره بعضی روحانی نماهای انگلیسی از قم شنیده بشه! مگر قم ام القرا و قطب علمی جهان اسلام نیست؟ پس وظیفه شما برای حفظ این شهر چیه؟ چرا اجازه میدید هر فاسدی با لباس مقدس روحانیت هر خزعبلاتی رو به زبان بیاره. محاکمه و برخورد سخت با این شیخک هتاک رو همین امروز از مسئولین شهری و حوزوی مطالبه کنید که فردا دیر خواهد بود. باور داریم که اجازه نخواهید داد شهر مقدس قم جایی برای منافقین باشه. این شیخک احمق را باید باید اول خلع لباس کنند بعد او را محاکمه و مجازات کنند همه باید مطالبه گر باشیم و به این جور افراد اجازه جولان دادن ندهیم. مشخص هست که خودش یهودی هست ولی در لباس روحانیت دارد تیشه به ریشه اسلامیت و مملکت میزند 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت    🟢@Svelayat_313
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت:3⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔷از وقتی بودا شده‌بودم،تاثیرات فرهنگ ژاپن کاملا در من مشهود بود. از دوستانم در مدرسه،زبان ژاپنی را آموخته‌بودم و به خوبی می‌توانستم صحبت کنم.خیلی خوب به خط آنها می‌نوشتم و حتی شبیه نقاشی‌های ژاپنی،نقاشی می‌کشیدم.🍃 🔹همان روزها تحت تاثیر فیلم‌های تلوزیون عاشق کشوری به اسم شدم و دوست داشتم زندگیم را در آنجا ادامه بدهم.🍃 🔷بالاخره با مخالفت‌های پدرومادرم و تحقیق و تفکرات خودم درباره بودایی،رفتن به جلسات را ترک کردم و به همان بی‌اعتقادی و آتئیست بودن خودم برگشتم.🍃 🔹ولی هم‌چنان به دنبال مهاجرت به آمریکا بودم و چون این تنها تصمیم مهم و جدی زندگی‌ام بود. زبان انگلیسی را به خوبی یاد گرفتم.با اینکه در برزیل تعداد کمی قادر بودند که انگلیسی صحبت کنند..من در نوجوانی به این زبان مسلط شده‌بودم.🍃 🔷باید به دنبال کار می‌گشتم تا بتو انم پس‌انداز کنم و به آمریکا بروم. برای پیدا کردن کار به یک فروشگاه بزرگ رفتم.🍃 🔹صاحب فروشگاه مردی بلندقد بود و چهل ساله به‌نظر می‌رسیدموها و چشمان تیره و ریش نسبتا بلندش، داد می‌زد که برزیلی نیست. او را صدا می‌زدند.🍃 🔹دستم را به سمتش دراز کردم تا به او دست بدهم.دستش را روی سینه‌اش گذاشت و گفت: ببخشید من نمی‌توانم با شما دست بدهم.🍃 🔷آهی کشیدم و سرم را تکان دادم.برایم عجیب بود ولی به خودم گفتم: حتما فرهنگ کشورش این اجازه را نمی‌دهد که با یک دختر،در یک کشور دیگر دست بدهد.کمی ته‌لهجه داشت،ولی از بس خوب پرتغالی صحبت می‌کرد،متوجه نشدم،عرب است.بعدها فهمیدم لبنانی است.🍃 🔷شروع کردم به خواهش کردن که من به این کار نیاز دارم و .... 🔹حاج‌عبدالله دستی به ريشش کشیدوگفت: اشکالی نداره،شما از فردا بیاید.انگار به آرزوم نزدیک شده‌بودم.می‌تونستم هر ماه پولی پس‌انداز کنم و بعد از چند ماه،راهی آمریکا شوم.کشوری که هرگز آینده‌ام را بدون آن تصور نمی‌کردم.🍃 🔷حاج‌عبدالله روزهای اول کنار من می‌نشست و چیزهایی برای من تعریف می‌کرد که برایم خیلی جالب بود.با حرف‌هایش به من آرامش می‌داد.تا به حال انسانی مثل او ندیده‌بودم.رفتارش به گونه‌ای بود که دوست داشتم جای او باشم.🍃 🔹از روزی که شنیدم لبنانی هست آرزو می‌کردم کاش من هم یک لبنانی بودم تا این‌قدر خوش‌اخلاق باشم.فکر می‌کردم فرهنگ کشورش باعث شده او این‌قدر انسان درستی باشد.🍃 🔷او یک‌روز داستان مرد بزرگی را برایم تعریف کرد که سال‌ها پیش،حاکم سرزمینی بوده‌است و زمان نوشتن نامه‌های حکومتی،از شمعی استفاده می‌کرد که با پول مردم تهیه شده.اما به محض تمام شدن نامه،شمع را خاموش می‌کرده و برای انجام کارهای شخصی،شمع دیگری که با پول خودش خریده را روشن می‌کرد.این داستان برای من عجیب و باورنکردنی بود.چطور یک انسان می‌تواند این‌قدر به جزئیات توجه کند.در دلم دوست داشتم شبیه چنین انسانی باشم.🍃 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت:7⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔷در کتاب‌ها خواندم که مسلمان باید نماز بخواند.از آن به بعد بیشتر به نماز خواندن حاج‌عبدالله دقت می‌کردم.به نظرم خیلی سخت می‌آمد.چون من فقط زبان پرتغالی و انگلیسی بلد بودم و عربی نمی‌دانستم.🍃 🔹یک فیلم آموزشی از اینترنت دانلود کردم‌یک پسر نوجوان خیلی شمرده‌شمرده نماز را می‌خواند و حرکاتش را انجام می‌داد.آن را روی موبایلم ریختم و در مسیر بین فروشگاه تا خانه هرروز گوش می‌دادم.نماز می‌خواندم و فیلم را مقابلم قرار می‌دادم تا بفهمم چه موقع باید رکوع و سجده را انجام دهم.بالاخره یاد گرفتم.🍃 🔷در سائوپائلو فقط یک مسجد برای شیعیان است.حسی من را به سمت مسجد می‌کشاند.می‌خواستم هرچه زودتر آنجا را ببینم.تا مسجد پیاده رفتم.🍃 🔹عجیب بود .اصلا احساس غربت نمی‌کردم.انگار به جایی پناه آورده‌بودم که از همه مکان‌های دنیا امن‌تر بود‌.تنها مقابل در بزرگ مسجد ایستادم. چند روز قبل پارچه‌ای شبیه به شال خریده‌بودم تا برای ورود به مسجد روی سرم بیندازم.می‌دانستم باید با حجاب وارد شوم و من هم بلد نبودم شال را چطور سرکنم.🍃 🔹پارچه را دور سرم بستم.اما گردنم را نپوشاند.آرام وارد مسجد شدم.ضربان قلبم از حالت عادی خارج شده‌بود.داشتم وارد مرحله‌ای از زندگی‌ام می‌شدم که برایم جدیدوجذاب بود.🍃 🔷مترجم مسجد از من پرسید:شما جدید به جمع ما اضافه شده‌اید؟گفتم: بله!!! بعد پرسید: مسلمان هستید؟ گفتم: من هنوز اظهار مسلمانی نکرده‌ام،اما چندماه هست که درباره دین اسلام جست‌وجو می‌کنم و می‌خواهم مسلمان شوم. شهادتین را گفت و من تکرار کردم‌بعد مترجم به زبان پرتغالی برای من ترجمه کرد که من بدانم چه گفته‌ام.من چندماه پیش مسلمان شده‌بودم.از همان موقعی که داستان زندگی امام‌حسین(ع) را خوانده‌بودم. مترجم گفت: شما الان مسلمان هستید.🍃 . 🍃 🔷صدای اذان در مسجد پیچید.قبلا در موبایل صدای اذان را شنیده‌بودم.ولی اولین‌بار بود زنده می‌شنیدم.این صدا با نوری که در فضای مسجد وجود داشت درهم آمیخته‌بود و حسی را در من می‌ساخت که وصفش ممکن نیست. اولین نماز بعد از مسلمانی‌ام نماز مغرب بود.آن هم به جماعت.حس کردم در هستم.🍃 🔹در رکوع عشق به خدا و پیامبر و اهل‌بیت در من تشدید شد.تعظیم کردم و برای خدای عالم به رکوع رفتم.می‌خواستم تمام زندگی‌ام را خرج دین کنم.ولی نمی‌دانستم چگونه....🍃 🔷به سجده رفتیم.در یکی از کتاب‌ها خوانده بودم که امام‌علی(ع)گفته‌اند وقتی به سجده می‌رویم،یعنی جنس ما از خاک است.از سجده بلند می‌شویم مثل وقتی است که به‌دنیا می‌آییم.دوباره به سجده می‌رویم،یعنی به خاک برمی‌گردیم و وقتی دوباره بر می‌خیزیم،یعنی بعد از مرگ زنده خواهیم شد.همان حسی را داشتم که ایشان گفته‌بودند.🍃 🔹می‌دانستم در قنوت می‌توانم به هر زبانی دعا کنم،اما کلمه‌ای جز الحمدلله به ذهنم نمی‌رسید.خدا را شکر که من در این زمان،در این مکان،مقابلت ایستاده‌ام و نماز می‌خوانم.دو دستم را مقابل صورت گرفته‌بودم و فهمیدم که باید زندگی‌ام را در دست خدا بگذارم.تقدیرم را دو دستی به خدا سپردم.گفتم: هرچه تو می‌خواهی برای زندگی‌ام آن کن.من راضی‌ام.🍃 🔷به خانه که رسیدم ساعت ۱۱ شب بود.خیلی دوست داشتم بلندبلند و تندتند درباره احساساتم با خانواده‌ام حرف بزنم ولی همه خواب بودند.موبایلم را کوک کردم که موقع اذان صبح زنگ بزند.صوت اذان را برای هشدار انتخاب کردم.از ذوق و شوق زیاد خوابم نمی‌برد.ولی باید صبح زود بیدار می‌شدم.صبح وقتی موبایلم شروع به اذان گفتن کرد،همه از خواب بیدار شدند‌.....🍃 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت: 🔟 🌅🕌 من یک‌مسلمانم 🕌🌅 🔶یک‌روز وارد مسجد شدم و به طبقه بالا رفتم.یک‌زن آنجا ایستاده بود و نماز می‌خواند.پشتش به من بود.من محو لباس زیبایی شدم که به تن داشت.گفتم: خدایا چه لباس قشنگی پوشیده!!!!🍃 🔸قبلا این لباس را در عکس‌های اینترنتی دیده‌بودم.اما تا به‌حال از نزدیک ندیده‌بودم.لباس همه بدنش را پوشانده‌بود و با دولا و راست‌شدن و سجده رفتن هم حجم بدنش پیدا نمی‌شد.در حالیکه مانتوهای لبنانی این‌طور نبود.گشاد بود ولی به این اندازه بدن را نمی‌پوشاند. نمازش که تمام شد.از او پرسیدم این لباسی که شما دارید اسمش چیست؟ گفت: که به فارسی می‌شد 🍃 🔸عاشق چادر شده‌بودم.احساس می‌کردم کسی که چادر می‌پوشد امنیت بیشتری نسبت به بقیه زن‌ها دارد. آن خانم را زیباتر کرده‌بود و در عین‌حال زیبایی‌هایش را پوشانده‌بود.🍃 🔶به هر کسی رسیدم از زیبایی‌های چادر و علاقه‌ام به آن گفتم.همسر شیخ مسجد با شنیدن حرف‌هایم یک چادر به من هدیه داد.مدتی آن را داخل کمد گذاشته‌بودم و روزی چندبار نگاهش می‌کردم.گاهی در خانه سر می‌کردم و چند قدمی با آن راه می‌رفتم.می‌خواستم مطمئن شوم می‌توانم در خیابان به راحتی با آن رفت‌وآمد کنم.کمی سنگین بود و هنوز به آن عادت نداشتیم.🍃 🔸بالاخره بعد از گذشت یک‌سال‌و‌نیم از مسلمان شدنم، و از آن روز به بعد .🍃 🔶یک‌روز حاج‌آقا عراقی،که یک روحانی ایرانی بود،به مرکز اسلامی آمد.او می‌خواست شعبه‌ای از جامعه‌المصطفی را در برزیل بسازد تا مسلمانان شیعه برزیل و کلا آمریکای لاتین بتوانند در آن مشغول به تحصیل شوند.🍃 🔸در جلسه‌ای وقتی با او انگلیسی صحبت کردم و خودم را معرفی کردم و گفتم: من مسیحی بودم.خیلی تعجب کرد و گفت:هم به خاطر چهره و هم نوع پوششم که چادر بود،فکر کردم شما لبنانی هستید.بعد ادامه داد : دوست ندارید به ایران بیایید و درس بخوانید؟🍃 🔶معلوم بود که دوست داشتم.مشتاق دانستن بودم.ولی آن زمان بدترین موقعی بود که می‌توانستم خانواده‌ام را ترک کنم.چون مادرم در بیمارستان بستری بود و یک عمل جراحی داشت.🍃 🔸شرایطم را برای آقای عراقی توضیح دادم.ایشان گفت: اشکالی ندارد.هر موقع احساس کردی می‌توانی به ایران بیایی،به من زنگ بزن و شماره تماسش را به من داد.🍃 🔸مادرم از بیمارستان مرخص شد و من تمام ماجرا را برایش تعریف کردم.گفتم: که قبول نکردم برای درس خواندن به ایران بروم.مادرم گفت: چرا قبول نکردی؟گفت: باید بروی . دین تو دینی هست که در زندگیت اهمیت زیادی دارد.از وقتی که مسلمان شده‌ای من دیده‌ام که چقدر تغییر کرده‌ای.اگر دین اسلام نبود این‌قدر پیشرفت نمی‌کردی.پس برو.من دوست دارم بروی. یک‌سال بعد از تماسی که با آقای عراقی داشتم،راهی شدم.🍃 🔶قبل از سوار شدن به هواپیما استرس داشتم.می‌ترسیدم این‌بار آخری باشد که خانواده‌ام را می‌بینم.به‌خصوص مادرم‌ ، ایران کشوری‌است که از برزیل خیلی دور است.پولی هم برای بازگشت نداشتم.بنابراین اگر اراده هم می‌کردم برگردم،نمی‌توانستم.مادرم را محکم بغل کردم و همان لحظه از خدا خواستم او را حفظ کند تا این آخرین‌باری نباشد که او را در آغوش می‌گیرم.🍃 🔸در تهران زمانی‌که از هواپیما پیاده شدم،در فرودگاه خانم‌هایی را دیدم که حجاب خوبی نداشتند.من فکر می‌کردم زنان ایرانی همه با حجاب هستند و همه چادر سر می‌کنند ولی این‌طور نبود و برایم عجیب بود.🍃 🔸اولین‌بار بود که به تنهایی سفر می‌کردم،آن‌هم یک سفر بین‌المللی.عده‌ای در سالن ایستاده‌بودند. که از چهره و لباس پوشیدنشان مشخص بود خارجی هستند.هر کدام از کشوری آمده‌بودند و مقصد همه قم،جامعه‌المصطفی بود.قرار بود با یک ماشین از تهران به قم برویم.هنوز هم باور نکرده‌بودم در ایران هستم.بی‌صبرانه منتظر زیارت حضرت‌معصومه(ع) بودم. 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت:1⃣1⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔷وقتی وارد قم شدیم با صحنه‌های عجیبی روبرو شدم که تا به حال در زندگی‌ام ندیده‌بودم.طرز رانندگی ایرانی‌ها خیلی متفاوت بود.انگار دسته جمعی از دست پلیس فرار می‌کردند.هرچه دنبال کمربند گشتم،پیدا نکردم.می‌خواستم از ترسم زیر صندلی بروم و کف ماشین بنشینم.🍃 🔹مات و مبهوت موتور سیکلتی را دیدم که پنج نفری روی آن نشسته‌بودند و هیچ کلاه ایمنی نداشتند.گفتم:یاحسین....🍃 🔹در برزیل دو نفر بیشتر نمی‌توانند روی موتور بنشینند.اما آن روز من به مهارت ایرانی‌ها در رانندگی پی بردم.چون با این وضع کسی تصادف نکرده و ما به سلامت به مقصد رسیدیم.🍃 🔷بالاخره توانستم با یک گروه تایلندی که آنها هم انگلیسی بلد بودند،به زیارت بروم.در یکی از صحن‌ها نشستیم.آنها گفتند برو زیارت کن و برگرد همین‌جا.🍃 🔹با خودم گفتم چطور زیارت کنم؟از کجا باید شروع کنم؟دیدم بقیه از روی یک کتاب می‌خوانند.من هم یکی از کتاب‌ها را برداشتم و زیارت حضرت‌معصومه(س) را خواندم و شروع کردم به راه رفتن.🍃 🔹به جایی از حرم رسیدم که خیلی شلوغ بود.رفتم جلو ببینم چه خبر است.آن‌جا یک پنجره فلزی بود که همه سعی داشتند به آن دست بزنند.از خانمی که کنارم ایستاده بود پرسیدم چه خبر است؟خدا را شکر کمی انگلیسی بلد بود.گفت:این ضریح حضرت‌معصومه(س) است یعنی جایی که بدن مطهر ایشان دفن است.🍃 🔹انگشتانم را در پنجره‌های ضریح قفل کردم.اشک می‌ریختم و یاد کسانی که آرزو داشتند این‌جا باشند افتادم. از حضرت‌معصومه(س) خواستم به من کمک کند در راهی که شروع کرده‌ام موفق باشم.🍃 🔷من در کمال ناباوری ساکن شهر قم در ایران شدم.هروقت در راهرو خوابگاه قدم برمی‌داشتم و هرگاه مسیر مدرسه را طی می‌کردم.هروقت گنبد مسجدی می‌دیدم یا صدای اذانی می‌شنیدم،وجودم پر از عشق می‌شد.گاهی فکر می‌کردم خواب می‌بینم.🍃 🔹یک‌روز بعد از ورودم به خوابگاه،اعلام کردند که شب قرار است به مسجد جمکران برویم .بی‌صبرانه منتظر چنین روزی بودم.تصویر مسجد جمکران را در اینترنت دیده‌بودم و درباره‌اش خوانده‌بودم.خوشحالی‌ام به خاطر حضور در ایران با این خبر تکمیل شد.انگاری روی ابرها قدم می‌زدم.🍃 🔹وقتی اتوبوس وارد خیابانی شد که انتهایش به مسجد جمکران می‌رسید،بچه‌ها شروع کردند به خواندن دعای فرج.بغض گلویم را گرفته‌بود.وقتی با آنها زمزمه می‌کردم،پلک نمی‌زدم.نمی‌خواستم حتی یک لحظه از دیدن تصویر مقابلم محروم شوم.🍃 🔷وارد مسجد که شدم،دست راستم را روی سرم گذاشتم و سلام دادم.بغضم تبدیل به دانه‌های اشک شده‌بود.همه باهم دعای توسل خواندیم.همه‌جای مسجد را دیدم.🍃 🔹وارد یکی از فروشگاه‌های اطراف مسجد شدم و یک عکس بزرگ از مسجد جمکران خریدم.آن را کنار تخت‌خوابم در خوابگاه چسباندم که هروقت دلم تنگ شد،نگاهش کنم.🍃 🔹هر پنج‌شنبه ،بچه‌های جامعه‌المصطفی را به جمکران می‌بردند،ولی من دوست داشتم بیشتر آنجا بروم.خیلی به حال ساکنان قم غبطه می‌خوردم.که هر موقع بخواهند به زیارت حضرت‌معصومه(س) و مسجد جمکران می‌روند.🍃 🔷یک هفته از ورودم به ایران گذشت که شروع کردم به یادگیری زبان فارسی.در زبان پرتغالی و همچنین انگلیسی بر خلاف فارسی،فعل اول جمله می‌آید.قرار دادن فعل در انتهای جمله برایم خیلی سخت بود.بالاخره کم‌کم توانستم زبان فارسی را یاد بگیرم.🍃 🔹مدتی که گذشت یاد گرفتم به تنهایی حرم حضرت‌معصومه(س) بروم.هم آدرس‌ها را تا حدودی می‌فهمیدم و هم فارسی را خوب یاد گرفته‌بودم.ولی هنوز موضوع برایم نامفهوم بود.سوار تاکسی شدم.موقع پیاده شدن،قبل از اینکه پول را به راننده بدهم گفت: 🍃 🔹پول را در کیفم گذاشتم و گفتم: خیلی ممنون و پیاده شدم.راننده گفت: خانم کجا؟ پول را بده!!! گفتم: مگر نگفتی نمی‌خواهد؟گفت: من تعارف کردم.از آن روز تعارف کردن را یاد گرفتم و هرچند وقت یکبار با یک اصطلاح جدید تعارف آشنا می‌شدم.🍃 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت: 5⃣1⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔷پرسیدند: چی‌شد که به طرف این دین رفتی؟ جواب دادم: من با خدای واقعی آشنا شدم.🍃 🔹پرسیدند: زندگی در یک خانواده مسیحی سخت نیست؟ جواب دادم: وقتی احترام متقابل وجود دارد،سخت نیست.آن‌ها به من و دینم و من هم به آنها و دینشان احترام می‌گذارم.🍃 🔹موقعی که می‌خواستند بروند،قرآن‌هایی که همراهم بود به آنها هدیه دادم.رفتند تا من با مادرم تنها باشم.نیم‌ساعت بیشتر اجازه ملاقات نداشتم.خیلی خوشحال شده‌بود.🍃دائم من را به خودش می‌چسباند و به صورتم دست می‌کشید.دستم را محکم می‌گرفت و به صورتش می‌گذاشت.من هم با محبت به چهره‌اش نگاه می‌کردم.🍃 🔷سه‌روز بعد مادرم به بخش منتقل شد.من هم برای اینکه کنار مادرم باشم به بیمارستان رفتم.نمی‌دانستم در بیمارستان نماز را کجا باید بخوانم.🍃 🔹جایی در بیمارستان وجود نداشت که زیرانداز داشته‌باشد یا حتی جایی نبود که بتوانم خودم چیزی روی زمین بیندازم.در حیاط بیمارستان یک کلیسای بزرگ بود که بیماران یا همراهانشان آنجا دعا می‌خواندند. من بعد از سالها وارد کلیسا شدم.پدر روحانی ایستاده بود و دعا می‌خواند.🍃 🔹به او گفتم: کجا می‌توانم نماز بخوانم؟پدر در حالی که به چادرمن نگاه می‌کرد.به گوشه‌ای از سالن اشاره کردوگفت: دخترم همانجا بنشین و نماز بخوان.به‌جایی که اشاره کرده‌بود نگاه کردم و گفتم: پدر،من مسلمان هستم.باید ایستاده نماز بخوانم.رو به مکه.🍃 🔷پدر روحانی به‌خاطر شباهت چادر من به لباس مادران روحانی،اشتباهی فکر کرده‌بود من مسیحی هستم.🍃🔹لبخند زد و گفت: آهان ،همراه من بیا.اتاقی را نشان داد که در گوشه‌ای از سالن بودزیرانداز کوچکی کف آن پهن بود گفت: اینجا راحت نماز بخوان و خودش رفت.🍃 🔹با موبایل قبله را پیدا کردم و این اولین‌باری بود که در کلیسا نماز می‌خواندم.از آن به بعد روزی سه‌بار به کلیسا می‌رفتم و نماز می‌خواندم. ده روز در بیمارستان بودم.سعی می‌کردم بیشتر با برخوردم با مادر و اطرافیانم،دینم را به مردم معرفی کنم.🍃 🔹مادرم سه هم‌اتاقی داشت که همراهانشان پرسش‌های زیادی در مورد ایران داشتند.به‌ویژه همراه یکی از آنها که دختر جوانی بود.برایش عجیب بود که من با رضایت در ایران زندگی می‌کنم.او فکر می‌کرد ایران جای امنی نیست.همانطور که من هم پیش از مسلمان شدن فکر می‌کردم.🍃 🔹تا می‌توانستم از امنیت و آرامش ایران حرف می‌زدم.برزیل را با ایران مقایسه می‌کردم و گفتم: امنیت در ایران خیلی‌خیلی بیشتر از برزیل است.ناگهان یاد چیزی افتادم و برای دختر جوان تعریف کردم. به‌او گفتم: هفته‌های اولی که من وارد ایران شده‌بودم.🍃 🔹مردمی را می‌دیدم که شب‌ها در پارک‌ها و فضاهای باز چادر می‌زدند.فکر می‌کردم اینها فقرای ایرانی هستند،مثل کارتون خواب‌های برزیل.گفتم: بیچاره‌ها در خیابان زندگی می‌کنند. مدتی که گذشت به‌مرور متوجه شدم آن‌ها در حال تفریح هستند.🍃 🔷اینجا از یک ساعتی به بعد کسی جرات ندارد در پارک‌ها باشد.اما در ایران تا دیروقت می‌توان در خیابان‌ها و فضاهای آزاد قدم زد.🍃 🔹تفریح در برزیل ،فقط به نشستن کنار دوستان و خوردن شراب خلاصه می‌شود و مردم فقط آخر هفته‌ها می‌توانند به پارک بروند.🍃 🔹او درباره حجاب می‌پرسید و من با کمال میل و علاقه برایش توضیح دادم و گفتم: حجاب مختص مسلمانان نیست.🍃🔹حضرت‌مریم(س) در تمام تندیس‌ها و نقاشی‌هایی که از ایشان مانده،باحجاب است.من تا به‌حال ایشان را بی‌حجاب ندیده‌ام،شما دیده‌اید؟او هم اعتراف کرد که ندیده‌است.بعد هم اضافه کردم: پس حجاب به قبل از اسلام برمی‌گردد.🍃 🔷گاهی برای بیماران دیگر دعا می‌خواندم.اما قبل از آن باید از همراه بیمار اجازه می‌گرفتم.یک‌روز مردی وارد اتاق شد.🍃 🔹پوست تیره داشت و قدبلند.یک انجیل بزرگ هم در دست،کنار تخت مادرم ایستاد و با ترس پرسید:می‌توانم برایشان دعا بخوانم؟گفتم: بله،چرا نتوانید!🍃 🔹با تعجب از روی کتاب دعایش را خواند.بعد هم پرسید: چرا اجازه دادید گفتم: چرا اجازه ندهم؟ انجیل یک کتاب آسمانی از سوی خداست.🍃 🔹تعجبش بیشتر شد،مگر شما خدا را قبول دارید؟مگر خدای شما الله نیست؟گفتم: الله همان خدای شماست به زبان عربی که به انگلیسی می‌شود:GOD🍃 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
🌹 ۲۴ آبان؛ سالروز شهادت ادواردو آنيلي ❤️کسي که امام خميني(ره) پيشانيش را بوسید. ♦️شهید (مهدی) ادواردو آنیلی فرزند جياني آنيلي سناتور و میلیاردر ایتالیایی، صاحب کارخانه ماشین سازی فیات، فراری، اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی، بانک‌های خصوصی، شرکت‌های طراحی مد و لباس، روزنامه‌های لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس، در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ در نیویورک به دنیا آمد.  ♦️او تحصیلات مقدماتی را در ایتالیا و سپس در کالج آتلانتیک انگلستان گذراند. پس از آن در رشته ادیان و فلسفه شرق از دانشگاه پرینستون آمریکا با درجه دکترا فارغ التحصیل شد.  ♦️اجداد ادواردو با راه‎اندازی کارخانه فیات در ایتالیا این صنعت عظیم را در آن‎جا بنا گذاشتند که امروزه بستگانش سهامدار عمده شرکت فیات، صاحب بانک‌‎ها و بیمه‎ها، باشگاه یوونتوس و... هستند. پدر ادواردو کاتولیک و مادرش یک پرنسس یهودی است.  ♦️گفته مي‌شود هدف اصلي يهوديان در وصلت با خانواده آنيلي تلاش براي تصاحب اموال ميلياردي اين خانواده بود به همين دليل بعدها خواهر ادواردو نيز به عقد يک خبرنگار یهودی به نام «الکان» در مي‌آيد، که اين ازدواج با وجود چهار فرزند به طلاق مي‌انجامد و ازدواج مجدد خواهر ادواردو با يک مسيحي صورت مي‌گيرد و از این‎جا به بعد، یک نوع رقابت بین یهودیت و مسیحیت در مورد فرزندان خواهر ادواردو به‎وجود می‎آید.  ♦️بي‌اهميتي ثروت آنيلي براي ادواردو و تمايلش به اسلام، موجب مي‌شود که پدرش حاضر نشود میراث خانواده را به او بسپارد؛ لذا جياني‌آنيلي پسر برادرش که يک مسيحي بود را به‎عنوان جانشین ادواردو تعيين مي‌کند. اما چيزي نمي‌گذرد که خبر مرگ پسرعموي ادواردو بر اثر سرطان ناشناخته‎ای مي‌پيچد. اين مرگ نيز از مرگ‌هاي مشکوک خانواده آنيلي بود؛ چرا که اگر وي به عنوان وارث اموال آنيلي زنده مي‌ماند، مدیریت اين ثروت عظيم به یک مسیحی تعلق مي‌گرفت و این خلاف خواسته‌ يهوديان بود. ♦️ادواردو شرح مسلمان شدنش را چنین می‌گوید: «زماني که در دانشگاه نيويورک درس مي‌خواندم، یک روز در کتابخانه قدم می‌زدم و کتاب‌ها را نگاه می‌کردم چشمم افتاد به قرآن و کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آن‌را برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش ر ا به انگلیسی خواندم، احساس کردم این کلمات، کلمات نورانی است و نمی‌تواند گفته بشر باشد، اين بود که بسيار تحت تاثیر قرار گرفتم اين شد که آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می‌فهمم و قبول دارم.»  ♦️اولین آشنایی ادواردو آنيلي با تشیع و انقلاب اسلامی ایران از طریق یکی از مصاحبه‌های دکتر محمدحسن قدیری ابیانه، رایزن مطبوعاتی سفارت ایران در ایتالیا (در سال‌های ۵۸ تا۶۱) بوده که از طريق تلويزيون ايتاليا پخش شده که ادواردو پس از شنيدن اين مصاحبه برای دیدار با وی به سفارت ايران در ايتاليا مراجعه کرده و همين ارتباط ها نهایتا باعث گرویدن آنيلي به تشیع شد.ادوادو چند بار به ایران سفر کرده و زیارت حرم امام رضا(ع) مشرف شده بود. در یکی از این سفرها در هفتم فروردین 1360 در نماز جمعه به امامت آیت‌الله خامنه‌ای شرکت می‌کند. ♦️در همین سفر ادواردو با بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران دیدار کرده و حضرت امام پیشانی ادواردو را می‌بوسد. ♦️ادواردو نگران سوء‌قصد از سوی صهیونیست‌ها بود و به آقای قدیری گفته بود كه آن‌ها او را به خاطر اسلام آوردنش خواهند كشت و قتل او را به خودكشی، حادثه غیرمترقبه یا بیماری نسبت خواهند داد و حتی او را به زور در یك درمان‌گاه روانی خصوصی ویژه میلیاردرها در نزدیكی مرز سوئیس به طور كاملاً مخفی بستری كرده بودند و بالاخره همان‌طور كه خود ادواردو حدس می‌زد، در ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰ (۲۴ آبان ۱۳۷۹) در یك واقعه مرموزانه در سن ۴۶ سالگی توسط ایادی صهیونیست جهانی، غریبانه به شهادت رسید. 🌹روحش_شاد... صلوات 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313
قصه کارخانه توپ سازی امیرکبیر 🔹امیرکبیر می خواست کارخانه توپ سازی بسازد تا ایران از نظر قدرت نظامی تقویت شود! شایعه کردند مردم گرسنه هستند و امیرکبیر دنبال جنگ راه انداختن. (یعنی دوقطبی نان و جنگ برای عوام) 🔸 هرجا هرکس فقیری میدیدند به کارخانه توپ امیرکبیر فحش می داد! 🔸امیرکبیر دستور داده بود توپ هایی بسازند که حتی در بارندگی نیز شلیک کند. همین طور توپ هایی بسازند که برخلاف توپ های انگلیسی و روسی، لوله شان یکپارچه ریخته شود تا محکم باشند و شلیک دقیق تر و سنگین تری داشته باشند. در قهوه خانه ها و شیره‌کش‌خانه ها،بساط تمسخر و طنزها ساختند. ♦️کاری کردند که شاه (که علاقه‌ی زیادی به امیرکبیر داشت) ؛ با دست خودش حکم قتل‌ش را امضاء کرد!! بعداز شهادت امیرکبیر ، انگلیس ، بوشهر و خارک را تصرف کرد تا ایران استقلال هرات و افغانستان را قبول کند. با قرارداد پاریس ، آنهارا از ایران جدا کردند. نتیجه مردم گرسنه تر شدند چرا؟ چون هرات دریچه تجارت ایران با خاور دور بود.(وسرچشمه گندم سیستان) و بعد قحطی بزرگ معروف... به همین سادگی !! 🔺با قتل امیرکبیر کارخانه به ثمر رسیده نافرجام ماند و تمام کارگران و صنعتگران آموزش دیده، توسط میرزا آقاخان نوری، اخراج شدند! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هم حاجی زاده موشک میزنه ظریف و همفکرانش از روی کینه ببخشید دلسوزی مخالفت میکنن 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج❤️ ✅کانال سربازان ولایت 🟢@Svelayat_313