ای کریمی که بخشندة عطایی،
و ای حکیمی که پوشنده خطایی،
و ای صمدی که از ادراک ما جدایی،
و ای احدی که در ذات و صفات بیهمتایی،
و ای قادری که خدایی را سزایی،
و ای خالقی که گمراهان را راهنمایی؛
جان ما را صفای خود ده،
و دل ما را هوای خود ده،
و چشم ما را ضیای خود ده،
و ما را از فضل و کرم خود آن ده، که آن به.
این بنده چه داند که چه میباید جُست؟
داننده تویی هر آنچه دانی، آن ده!
خواجه عبدالله انصاری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
من آن آشفته مستم که آنساعت که برخيزم
ز سوز جان پر آتش قيامتها برانگيزم
خليل عشق دلدارم ز آتش گلشنى دارم
از آنرو جانب آتش ز صحن روضه بگريزم
بدان ساقى چو پيوستم هزاران توبه بشکستم
ز جام عشق چون مستم چه مرد زهد پرهيزم
اگر دانم که دلدارم کشد تيغ و کشد زارم
برهنه رو به تيغ آرم بجان خويش بستيزم
اگر آن عيسى جان را گذار افتد بخاک من
ز انفاس مسيحائى چو گرد از خاک برخيزم
خيال دوست در خلوت چو با جانم بياويزد
مرا ديگر نمى شايد که با هر کس بياميزم
منصور حلاج
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گر دهم جان به وفایش نپسندد هرگز
آه از آن شوخ جفاپیشهی دشوارپسند
هلالی جغتایی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
در چشم من نیاید خوبان جمله عالم
بنگر خیال خوبش مژگان من گرفته
حضرت عشق مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
حضرت عشق مولانا
☘☘☘☘
✨✨✨✨✨
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست
جان جانست وگر جای ندارد چه عجب
این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست
غمزه چشم بهانهست و زان سو هوسیست
و آنک او در پس غمزهست دل خست کجاست
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست
حضرت عشق مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH