بهار آمد بهار آمد بهار مشكبار آمد
نگار آمد "نگار" آمد نگار بردبار آمد
صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد
خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد
صفا آمد صفا آمد كه سنگ و ریگ روشن شد
شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد
حبیب آمد "حبیب" آمد به دلداری مشتاقان
طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بیصداع آمد
وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد
ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد
شقایقها و ریحانها و لاله خوش عذار آمد
كسی آمد كسی آمد كه ناكس زو كسی گردد
مهی آمد مهی آمد كه دفع هر غبار آمد
#حضرت مولانای جان
میلاد مسعود حضرت بقیه الله مبارک❤️
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
الهی !
تو می دانی که عاجزم از شُکر.
تو به جای من شکر کن ..
خود را که ؛ شکر آن است و بس...
#منصور_حلاج
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد
حُسن، لرزید که صاحب نظری پیدا شد
فطرت، آشفت که از خاکِ جهانِ مجبور
خودگری، خودشکنی، خودنگری، پیدا شد
خبری رفت ز گردون، به شبستانِ ازل
حذر! ای پردگیان! پردهدری پیدا شد
آرزو، بیخبر از خویش به آغوشِ حیات
چشم وا کرد و جهانِ دگری پیدا شد
زندگی گفت که در خاک تپیدم همه عمر
تا ازین گنبدِ دیرینه دری پیدا شد
#اقبال لاهوری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
کار مرا به نیم نگاهش تمام کرد
بنگر چه میکند ؛ نگه ناتمام او ..؟
#فروغی_بسطامی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
حکایت کرده اند که صبح روز هبوط، آدم نزد پروردگار آمد و گریه ای کرد از عشق، به طراوت باران بهمنی و گفت :
ای معبود و معشوق یکتای من، اکنون که ما را به تبعیدگاه نامعلومی می فرستی، گیرم که من در همه سختیهای ناشناخته در عالم آب و گل شکیبا باشم، با من بگو که آخر فراق تو را چگونه تحمل توانم کرد؟
خدواند آهسته در گوش آدم گفت:
من خود با تو می آیم
آدم پرسید:
این چگونه باشد؟
فرمود: تو در سیمای آن حوّا که همراه توست خورشید لبخند من و برق نگاه من و صدای مهربان و شیرین من و اطوار و تجلیات جمال من که هردم تجدید می شود خواهی یافت.
حوّا اقیانوسی است آکنده از درّ و گوهر که آن را هیچ پایان نیست اما بدان که گوهر را در کنار ساحل نمی توان یافت. غوّاصی باید، چالاکی، نیکبختی، تا دردانه عشق را در ژرفای وجود او صید کند..
#دکتر_الهی_قمشه_ای
https://eitaa.com/TAMASHAGAH