🔅
ای که هر نااهلی را
در درون خود عشق اندوختهای
این پراکندگی تا کی؟
ای که دل خود را
به هزار بازار عشق دیگران بفروختهای
این آشفتگی تا چند؟
دل به بازار من آورده و بفروختهای
دلِ بفروخته مفروش به بازار دگر
#مجالس_پنجگانه_سعدی
@TAMASHAGAH
گر چه میدانم نمیآیی ولی هر دم ز شوق
سوی در می آیم و هر سو نگاهی میکنم
هدایت طبرستانی🌱
@TAMASHAGAH
#درود بر خالق هستی و زیبایی هایش
#شفقت
#بچه آهوی یک روزه
"ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم"
همه جهان برای انسان هوشیار و طالب ،درس است.
گاهی بیتی از حضرت مولانا در مثنوی معنوی این نقش را ایفا می کند و گاه سخنی از زبان یک آهو، راه ابراهیم ادهم را دگرگون می کند .
با کسی که جانش در روزمرگی ها نمی ماند و دغدغه های وجودی دارد ،
گاه درخت انجیری به صدا در می آید و گاه لبخند کودکی او را به جهان معصومیت می برد ودیا چون حافظ ،کنار جوی رکن آباد به فرصت های عمر توجه می کند .
مهم این است که همه ما در وادی طلب باشیم و سلوکی را با قدم های خودمان تجربه کنیم و این اصل اصل زندگی است .
زندگي خودش معلم است..
@TAMASHAGAH
"فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ"
(اكنون كه از هدايتشان نااميد شدهاى) پس از آنان روى گردان و بگو: بدرود. در آينده خواهند فهميد(كه كيفرشان چيست؟)
#قرآن_مبین
زخرف/۸۹
@TAMASHAGAH
جان جانان من!
چه عزتی دارد اینکه #بنده ی تو باشم
و چه فخری بالاتر از اینکه تو #خدای من باشی
تو آنگونه خدایی هستی که
من دوست دارم
بیا و از من ،آن بنده ای را بساز
که تو دوست داری...
بنده ی سر سپرده و تسلیم وصبور !
سپاسگزارم عشق جان
سپاسگزارم🙏
@TAMASHAGAH
هوالعزیز💐
به هر که عشق به من میدهد سلام!
سلام به باد
به بادبادک و بــوسه
به سکــوت و سوال
به گــلدانی که خواب ِگل همیــشه بهــار میبیند .
#یغما گلرویی
🌼🍃🌼🍃🌼
سلااام دوستان جان همراهان مهربان
امروزتون بهترین
خرد و روشنایی
عشق و آگاهی
همدم جان زلالتان 💐✋
@TAMASHAGAH
خوشا به حال آنکه عیب #خودش،
او را از پرداختن به عیب های #مردمان باز دارد.
#امیرالمؤمنین (ع)
@TAMASHAGAH
«گفت: با ما بیا
تا شب زندهداریم به هم!
گفتم: میروم امشب برِ آن نصرانی که وعده کردهام شب بیایم.
گفتند: ما مسلمانیم و او کافر،
برِ ما بیا!
گفتم: نی او به سِرّ مسلمانست؛ زیرا او تسلیم است و شما تسلیم نیستید. مسلمانی تسلیم است.»
#شمس تبریزی
#مقالات_شمس
@TAMASHAGAH
نوبرگهای خورشید
بر پیچک کنار درِ باغ کهنه رُست
فانوسهای شوخِ ستاره
آویخت بر رواقِ گذرگاهِ آفتاب
من بازگشتم از راه
جانام همه امید
قلبام همه تپش ...
#احمد_شاملو
@TAMASHAGAH
تا دست تو را به دست آرم،
از کدامين کوه
میبايدم گذشت
تا بگذرم
از کدامين صحرا
از کدامين دريا
میبايدم گذشت
تا بگذرم.
روزی که اينچنين
به زيبائی آغاز میشود
به هنگامی که
آخرين کلمات تاريک غمنامهٔ گذشته را
با شبی که در گذر است
به فراموشی باد ِشبانه سپردهام
از برایِ آن نيست که
در حسرت ِ تو بگذرد.
تو باد و شکوفه و ميوهای،
ای همهٔ فصول ِ من!
بر من چنان چون سالی بگذر
تا جاودانگی را آغاز کنم...
#احمد_شاملو، سرود پنجم، بخش دوازدهم، از دفتر: آیدا در آینه، ۱۳۴۲
@TAMASHAGAH