eitaa logo
تماشاگه راز
275 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
جان جانان من! به خاطر کل گذشته ام و هزاران دلیلی که بین خودم و خودت بماند سپاسگزارم بخاطر تمام درس های زندگیم به خاطر قدرتی که الان دارم که بگویم : جانان من! من آمده ام و آماده ام سالیان سال و تمام گذشته ام یادم داد که یک  شروع عالی همیشه در نقطه ‌ای اتفاق می ‌افتد که فکر می ‌کردی پایان همه چیز است. وقتی در تاریکی هستم ، دیگران را به داخل راه بدهم ، شاید نتوانند  مرا از دل تاریکی بیرون آورند، اما نوری که موقع ورودشان با خود به داخل می ‌آورند،  شاید بتواند نشانم دهد که در کجا قرار دارم ... تک تک این کلمات را با پوست و استخوان و کل جان زیسته ام ، زندگی کردم و به اینک رسیده ام. بخاطر این ادراک سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم🙏 @TAMASHAGAH
من آن ماهم که اندر لامکانم مجو بیرون مرا در عین جانم تو را هر کس به سوی خویش خواند تو را من جز به سوی تو نخوانم مرا هم تو به هر رنگی که خوانی اگر رنگین اگر ننگین ندانم گهی گویی خلاف و بی‌وفایی بلی تا تو چنینی من چنانم به پیش کور هیچم من چنانم به پیش گوش کر من بی‌زبانم گلابه چند ریزی بر سر چشم فروشو چشم از گل من عیانم لباس و لقمه‌ات گل‌های رنگین تو گل خواری نشایی میهمانم گل است این گل در او لطفی است بنگر چو لطف عاریت را واستانم من آب آب و باغ باغم ای جان هزاران ارغوان را ارغوانم سخن کشتی و معنی همچو دریا درآ زوتر که تا کشتی برانم جان @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عرصه سخن بس تنگ است. عرصه معنی فراخ است. از سخن پیشتر آ, تا فراخ بینی و عرصه بینی. @TAMASHAGAH
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💜🍃 💜 وصال توست اگر دل را مرادی هست و مطلوبی کنار توست اگر غم را کناری هست و پایانی 🍃 @TAMASHAGAH
آورد به اِضطرارم اوّل به وجود، جز حیرتم از حیات چیزی نفزود رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!   @TAMASHAGAH
اول ایثار ِ مال است، بعد از آن کارها بسیار...! تبریزی @TAMASHAGAH
عشق هر چند خود را دايم به خود مى‏ ديد، خواست كه در آيينه جمال معشوقى خود مطالعه كند، نظر در آينه عين عاشق كرد، صورت خودش در نظر آمد، گفت: أ انت ام انا هذا العين فى العين حاشاى، حاشاى، من اثبات اثنتين؟ عاشق صورت خود گشت و دبدبه «يحبهم و يحبونه» در جهان انداخت و چون درنگرى، بر نقش خودست فتنه ی نقاش كس نيست درين ميان، تو خود باش‏ ماه آيينه آفتابست، همچنان‏كه از ذات خورشيد در ماه هيچ چيز نيست، كذلك‏ «ليس فى ذاته من سواه شى‏ء و لا فى سواء من ذاته شى‏ء». و چنانكه نور مهر را به ماه نسبت كنند صورت محبوب را با محب اضافت كنند و الا، هر نقش، كه بر تخته هستى پيداست آن صورت آن كسي ست كان نقش آراست‏ درياى كهن چو برزند موجى نو موجش خوانند و در حقيقت درياست‏ /فخرالدین_عراقی @TAMASHAGAH
ز پرده گر بدر آید نگار پرده نشینم چواشک از نظر افتد نگارخانه ی چینم بسازم از سر زلف تو چون نسیم به بویی گرم ز دست نیاید که گل ز باغ تو چینم مرو به ناز جوانی گره فکنده بر ابرو که پیر عشقم و زلف تو داده چین به جبینم ز جان نداشت دلم طاقت جدایی و از اشک کشید پرده به چشمم که رفتن تو نبینم ز تاب آن که دلم باز سر کشد ز کمندش کمان کشیده نشسته ست چشم او به کمینم اگر نسیم امیدی نبود و شبنم شوقی گلی نداشت خزان دیده باغ طبع حزینم به ناز سر مکش از من که سایه ی توام ای سرو چو شاخ گل بنشین تا به سایه ی تو نشینم @TAMASHAGAH