بر دلی کو در تحیر با خداست
کی شود پوشیده راز چپ و راست "
#مثنویدفتر²
گفتند خلايق که تويي يوسف ثاني
چون نيک بديدم به حقيقت به از آني
شيرينتر از آني به شکرخنده که گويم
اي خسرو خوبان که تو شيرين زماني
تشبيه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهاني
صد بار بگفتي که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زباني
گويي بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهي کامم و جانم بستاني
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بيمار که ديده ست بدين سخت کماني
چون اشک بيندازيش از ديده مردم
آن را که دمي از نظر خويش براني
#حضرت_حافظ
گر شود عالم نگارستان، نگار من یکی است
#صائب_تبریزی
@TAMASHAGAH
بزرگترین قربانی که می توانی به حضور خداوند تقدیم کنی منیت تو است.
با این قربانی هر دعایی مستجاب می شود
و بلکه اجابت کننده دعاها نیز دست یافتنی می گردد...
#استاد ایلیا
@TAMASHAGAH
گوهر از هر طرفی میتابد
پای کوبان سوی جان میآید
از در مشعله داران فلک
آتش دل به دهان میآید
#مولانای جان
مبارک دهان را بین از شه سخن اوردش
بر ان دهن دارش دگر حرام باشد غیر شه اید
.ما اینجاییم و خدا آنجا و بین ما آتش است؛
آتش نمیگذارد دستمان به خدا برسد.
ما اینجاییم و خدا آنجا و بین ما دریاست؛
دریا نمیگذارد دستمان به خدا برسد.
گاهی اما برای رسیدن به او،
نه طاعت به کار می آید و نه عبادت، نه ذکر و نه دعا، نه التماس و نه استغفار.
تنها بی باکی است که به کار میآید.
بی باکیِ عبور از آب و بی باکیِ گذشتن از آتش.
گذشتن از آتش،
اما نه به امید آنکه آتش گلستان شود و تو ابراهیم.
گذشتن از دریا، اما نه به امید آنکه دریا شکافته شود و تو موسی.
آتش را به امیدِ سوختن گذشتن،
و دریا را به امیدِ غرق شدن.
#ابوالحسن_خرقانی
@TAMASHAGAH
🩵🕊
من از دوردستها آمدهام،
از کوچههای کودکی،
از شهر رنگین قصههای پدر
در شبهای کشدار زمستان
و از چشمان هستیبخشِ مادرم
که تمام مهربانیش را در نگاهش
به من میبخشید
باورم کن که شعر در من
طغیانِ یگانگیست
و حماسهی دوست داشتن.
من دیگرگونه دوست میدارم
و دیگرگونه یگانهام
مرا تنها میتوان با من سنجید
و تو را تنها با تو
که سالهاست در جستجوی تو بودم.
با تو آبی میبینم تمام بیناییَم را
چشمانت شکوه شکیبایی،
گیسوانت ادامهی بارانها
و دلت ترانهی دریاهاست...
✍#محمدرضا_عبدالملکیان
@TAMASHAGAH
🤍🕊
خداوند تعالی به عیسی(ع) وحی فرستاد
که من چون دل بندهای خالی بینم
از دوستیِ دنیا و آخرت،
از دوستیِ خویش آن دل را پر کنم
#رساله_قشیریه
@TAMASHAGAH
🩵🕊
عوض میکنم هستیِ خویشتن را
نه با هر چه خواهم
که با هر چه خواهی:
ز گاورس و گنجشک تا مور و ماهی
عوض میکنم هستی خویش را
با کبوتر که میبالد آن دور،
زین تنگناها، فراتر
عوض میکنم هستیِ خویش را
با چکاوی که در چارچار زمستان❄️
تنش لرز لرزان، دلش پر سرود و ترانه
عوض میکنم خویش را با اقاقی
که در سوزنیسوزِ سرمای دی ماه
جوان است و جانش پُر است از جوانه
عوض میکنم خویش را
با کبوتر... 🕊
عوض میکنم هستیِ خویش را
با هر آن چیز از زمرهی زندگانی ،
هر آن چیز با مرگ، دشمن
هر آن چیز روشن ،
هر آن چیز جز من
#شفیعی_کدکنی
@TAMASHAGAH
عاشقی می باید که هیچ ،
خود را نباشی ،
و به حکمِ خود نباشی.
شیخ احمد غزالی
@TAMASHAGAH
و گفت : تقوی یعنی دور بودن از هر چیزی که تو را از خدا دور کند ....
تذکره الاولیا ذکر محمد بن خفیف
@TAMASHAGAH
🍃آشنایی با بزرگان ادب فارسی🍃
نگاهی به فخرالدین عراقی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که در برون در چه کردی که درون خانه آیی
عراقی هفده ساله بود که شورعشق
عارفانه دروجودش جوشید .
وآرام آرام چون نیلوفری همه ی وجودش را فراگرفت.
عارف هفده ساله با چندتن از عارفان راه هندوستان را درپیش گرفت .
همانند طوطی مولوی در مثنوی که هوای هندوستان کرده بود.
آوازه ی عارفان هندآرام وقرارش را گرفته بود
عراقی درمولتان رحل اقامت افکندواز شاگردان شیخ بهاالدین زکریای مولتانی عارف مشهور قرن ششم هجری جای گرفت
گویا مولانا بود که به شمس رسیده بود.
بیست دوسال راه ورسم سلوک وعرفان را ازاستادش آموخت.
عراقی بعدازمدتی رهسپارقونیه شد
ودرخدمت صدرالدین قونیوی کتاب فصوص الحکم محی الدین عربی را
آموخت .
فخرالدین به مصر رفت وبعداز مدتی به دمشق مهاجرت کرد
دردمشق خرقه تهی کردوجان را به جهان آفرین تسلیم کردودرکنارقبر محی الدین عربی به خاک سپرده شد
شعراو شورعارفانه خاصی دارد وغزل عارفانه را بسیارلطیف وسوزناک سروده است.
کتاب لمعات اواز بهترین آثارمتصوفه درزبان فارسی است
غزلهای عراقی مارا به آسمان عرفان می برد .
ودرآن
شوروعشقی خاص دیده می شود
تشبیهات زیبا .مبارزه با ریا وتزویر
فاش کردن زاهدان ریایی از ویژگیهای غزلهای اوست.
گویا حافظ است که از زاهدان ریایی می نالد.
با فریاد می گوید چرا عاشقان را به جرم عشق می کشند شاید اشاره ای به حلاج باشد
این غزل را باهم می خوانیم
🌾زدو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی
🌾همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
🌾مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهویی ختایی
🌾در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است
به امید آن که شاید تو به چشم من در آیی
🌾سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن
که شنیده ام ز گل ها همه بوی بی وفایی
🌾به کدام مذهب است این به کدام ملت است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی
🌾به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی
🌾به قمار خانه رفتم همه پاک باز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
🌾در دیر می زدم من که یکی ز در درآید
که درآ درآ((عراقی)) که تو هم از آن مایی
@TAMASHAGAH
📗همراه با قابوسنامه
عنصر المعالی کی کاووس مولف قابوسنامه
مردی است خردمند که با شیواترین وشیرین ترین زبان پندها واندرزهایی برای همه ابعاد زندگی انسانی برای فرزندش نوشته است.
این نویسنده ی دانا بااین کتاب بهترین نمونه ی نثر فارسی را به یاد گار گذاشته است.
داستانی از قابوسنامه
«به روزگار خسرو، اندر وقتِ بزرجمهر، رسولی آمد از روم. خسرو بنشست چنان که رسمِ ملوکِ عجم بود و رسول را بار داد [اجازهی ملاقات داد]. پیشِ رسول با وزیر گفت: «ای فلان همه چیز در عالم تو دانی؟» بزرجمهر گفت: «نه، ای خدایگان.» خسرو از آن طَیره [خشمگین] شد و از رسول خجل گشت. پرسید که: «همه چیز پس که داند؟» بزرجمهر گفت: «همه چیز همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزادهاند.»
قابوس نامه، عنصرالمعالی
@TAMASHAGAH
عشق سرکش، به فغان، زین دل ناشاد آمد
این سپندی ست کزو شعله به فریاد آمد
تهمت آلودهٔ عیشیم، که گلشن زادیم
پر و بالی نگشودیم که صیاد آمد
طفل خامیم و ستمکاری ایام ،به ما
ادب آموزتر از سیلی استاد آمد
خواستم عقد طرب با می گلگون بندم
با دلم الفت دیرینهٔ غم یاد آمد
غم بود قسمت دل های فراغت طلبان
هر که شد بندهٔ عشقت، ز غم آزاد آمد
درگه پیر مغان خاک مراد است حزین
هر که غمگین به در میکده شد شاد آمد
حزین لاهیجی
@TAMASHAGAH