eitaa logo
تماشاگه راز
293 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
کدام خانه؟ کدام آشیانه؟  صد افسوس که بی تو شهر پر از آیه های تنهایی است سپهر شب زده اینجا - ستاره باران است غروب غمزده‌ی شهر، داغداران است بیا، بیا و بیاموز به ما نسیم شدن به ما پرنده شدن به ما گذشتن از من، بیا، بیا و بیاموز به ما شجاعت مردن - دل شهید شدن و بیم  بیم پذیرفتن است و تن دادن خلاف خواسته گردن به هر رسن دادن و در مراسم اعدام دوست خندیدن و مرگ شیرزنان را و - شیر مردان را به چشم خود دیدن کجایی؟ ای که تو وقتی عبور می کردی حصار هیبت هر آستانه‌ای می‌ریخت  تویی که در تو توانایی نواختن است که در تو قدرت از ما دوباره ساختن است همیشه خاطره خوب تو گرامی باد!  و نام خوب تو آن نام خوب، - نامی باد! مصدق - یادش گرامی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
پريشان كن سر زلف سياهت ، شانه اش با من سيه زنجير گيسو باز كن ، ديوانه اش با من مگو شمع رخ مه پیکران ، پروانه ها دارد تو شمع روی خود بنما بُتا ، پروانه اش با من كه ميگويد كه مي نتوان زدن بي جام و پيمانه ؟! شراب از لعل گلگونت بده ، پيمانه اش با من مگر نشنيده اي گنجينه در ، ويرانه جا دارد ؟! عيان كن گنج حُسنت اي پري! ، ويرانه اش با من ز شور عشق ليلي در جهان ، مجنون شد افسانه تو مجنونم بکن از عشق خود ، افسانه اش با من بگفتم : صيد كردي مرغ دل ، نيكو نگهدارش سر زلفش نشانم داد و گفتا : لانه اش با من شبی میگفت دل : جانانه ای باید مرا ، گفتم : به زنجیر جنون گردن بنِه ، جانانه اش با من ز ترك مي اگر رنجيد از من ، پير ميخانه ! نمودم توبه ، زين پس رونق ميخانه اش با من پي صيد دل آن بلبل دستانسرا ! به گلزار از غزل دامي بگستر ، دانه اش با من نقوی(حامد)
‍ دلم برای کسی تنگ است که آفتاب ِ صداقت را به میهمانی ِ گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را ، به بادها می داد و دستهای سپیدش را ، به آب می بخشید دلم برای کسی تنگ است که چشمهای زیبایش را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت و شعرهای خوشی ، چون پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم ، می سوخت ... و مهربانی را ، نثار ِ من می کرد دلم برای کسی تنگ است که تا شمالی ترین شمال و تا جنوبی ترین جنوب همیشه در همه جا آه با که بتوان گفت که با من و پیوسته نیز ، بی من بود و کار ِ من ز فراقش فغان و شیون بود کسی که بی من ماند کسی که با من نیست کسی که ... مصدق
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه   بماند بین ما این رازها بینی و بین ا...  رضا برقعی @TAMASHAGAH