با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
مرد گستاخی نیم تا جان در آغوشت کشم
بوسه بر پایت دهم چون دست بالاییم نیست
بر گلت آشفته ام بگذار تا در باغ وصل
زاغ بانگی می کنم چون بلبل آواییم نیست
تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست
#درد_دوری_می_کشم گر چه خراب افتاده ام
بار جورت می برم گر چه تواناییم نیست
طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من که را جویم که چون تو طبع هرجاییم نیست
سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست
📚 #سعدی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل ۱۲۱
درود و سلام
بر همراهان نیک اندیش و آگاه
روزی دلپذیر و لذتبخش داشته باشید ...
وجودتان سرشار از عشق و لبخند...💗🌸
https://eitaa.com/TAMASHAGAH