در هجوم تشنگی، در سوز خورشید تموز
پای در زنجــــــیر خاک ِتفته، مینالد گون:
«روزها را میکنم پیـمانه ، با آمد شدن»
غوک نــیزاران لای و لوش گوید در جواب:
«چند و چند این تشنگی؟
خود را رها کن همچو من
پیش نه گامی و جامی نوش و کوته کن سخن»
بوتهی خشک گون در پاسخش گوید:
«خمش!
پای در زنجیر، خوشتر، تا که دست اندر لجن!»
#دکتر_شفیعیکدکنی
@TAMASHAGAH