eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️ سعدی در رساله‌ی راجع به عشق و عقل نشان می‌دهد که : عقل با همه‌ی فضیلت که دارد نه راه، بلکه چراغ است و شخص اگر چه چراغ دارد تا نرود به مقصد نمی‌رسد. آلت معرفت هم البته عقل است اما عقل در طریق معرفت به حیرت منتهی می‌شود و آن‌جا که عقل در می‌ماند راه به عشق طی می‌شود اما آن حال ورای بیان است از آن‌که وجد و مکاشفه است و به گفتار و خبر در نمی‌گنجد... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تماشاگه راز
⭐️ سعدی در رساله‌ی راجع به عشق و عقل نشان می‌دهد که : عقل با همه‌ی فضیلت که دارد نه راه، بلکه
⭐️ شمس تبریز معتقد بود که حکمت سه گونه است: گفتار، کردار و دیدار. حکمت گفتار عالمان راست، حکمت کردار عابدان راست و حکمت دیدار عارفان را. وی بحث و نظر را هر چند که در اثبات وجود خدا باشد کاری بی‌حاصل می‌یافت و آن‌ها را که به مسائل کلام و عقاید اشتغال داشتند به باد استهزا می‌گرفت. در تعلیم خود او آن‌چه تازگی داشت و یا لااقل در زندگی و اندیشه‌ی یک ملای محقق اهل بحث و نظر که خود را تسلیم ارشاد و تعلیم او کرده بود بی‌سابقه به نظر می‌رسید توجه خاصی بود که نسبت به عشق - عشق عرفانی - اظهار می‌کرد. در واقع شمس، انسان کامل را بیش‌تر "معشوق" می‌دید تا "عاشق" و خود او هم به همین سبب در نزد مولانا به عنوان "سلطان‌المعشوقین" تلقی می‌شد که الهام عشق می‌کرد. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تماشاگه راز
⭐️ شمس تبریز معتقد بود که حکمت سه گونه است: گفتار، کردار و دیدار. حکمت گفتار عالمان راست، حکم
⭐️ وقتی که پوریای ولی در بستر مرگ بود کسی از وی پرسید: مخدوم! وقت رفتن است دلت را چه در می‌باید؟ در جواب شعری خواند به این مضمون که جز لقای خداوند چیزی آرزو ندارم. چه پرسی چه می‌بایدت وقت مرگ، به جز وصل جانان چه می‌بایدم؟! جدایی مبادا مرا از خدای دگر هر چه پیش آیدم شایدم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🔸 ⭕️ در مجلس مولانا هرکس به سماع وی در می‌آمد از تأثیر شور و هیجان وی به آتش و شعله‌یی رقصان تبدیل می‌شد. دست که می‌افشاند از هر چه تعلقهای دنیوی بود اظهار بی‌نیازی می‌کرد. پای را که بر زمین می‌زد خودی خود را در زیر پا لگدکوب می‌نمود. جهیدنش در آن حال رمز شوق و دست افشاندش نشانه‌یی از ذوق وصال بود. تعادل و انضباط نسل‌های بعد این رمزها را تحت نظامهای قالبی درنیاورده بود. سراسر حال سماع تجسم یک غزل بود که «سماعزن» (= سماعگر) آن را همراه قوال و به پیروی از حالات و اذواق مولانا با حرکات پرشور دست و پای خویش به بیان می‌آورد. به این رقص و وجد آکنده از شور و هیجان هم مولانا نه به چشم مجرد یک نمایش رمزی، بلکه به دیده یک تزکیۀ روحانی و یک عبادت عاری از ترتیب و آداب می‌نگریست. در این طرز عبادت، رقص همراه با حرکات سریع و بی‌خودوار سالک آنچه را هرگونه دعایی از بیانش باز پس می‌ماند گرم و تند و سوزان و عاری از تعقيد و لغزش به تقریر می‌آورد. رقص یک دعای مجسم، یک نماز بی‌خودانه بود. تغزلی خاموش اما سرشار از احساس و اندیشه بود. مناجات مستانه‌یی بود که تحت تأثير شور و هیجان سماعگر به آهنگ و حرکت مبدل شده بود. زبانی آکنده از حمد و ثنا بود که چون یک دهان به پهنای فلک نیافته بود، به جای کام و لب سماع‌زن تمام وجود او را همراه دست و پا و سر و شانه‌اش تحت فرمان خویش درآورده بود. استغاثه‌یی تضرع آمیز از زبان روح بود که از اعماق ورطه یک وجود متلاطم و بی‌قرار برمی‌خاست و چون زبان و دهان نمی‌توانست طنین گران آهنگ آن را تکرار کند تمام جسم استغاثه‌گر را به پیچ و تاب در می‌آورد. (ص۱۷۶) سماع مولانا، چنانکه احوال او و یارانش نشان می‌داد، از هیچ گونه اندیشه خوش‌باشی و لذت‌جویی ناشی نمی‌شد و ذوق اشتغال به لهو یا فکر جستجوی آسایش و غفلت داعی و محرک آن نبود. این سماع خود مبارزه و تلاش ریاضت کشانه‌یی بود که جسم را تلطیف می‌کرد، تبدیل به روح می‌کرد، و برای آن از میان آنچه به آلودگی و گناه تعلق داشت راه ناشناخته‌یی به سوی خدا می‌گشود. کشمکش و تقلایی جانکاه بود که استغراق در آن به انسان امکان می‌داد تا جزء عنصری خود را با پر و بالی که روح، در آن لحظه‌های هیجان، به آن عاریه می‌دهد به عالم مافوق عناصر ملحق نماید. خیز و جهشی بود که سالک راه خدا را به اوج حیات انسان می‌رسانید، تبدیل به ملائکه و روح می‌کرد و از آنجا پله‌پله تا بام رفيع آسمان‌ها می‌برد. (ص۱۸۰) 📕 از کتاب پله‌پله تا ملاقات خدا ✍ @TAMASHAGAH