eitaa logo
تماشاگه راز
293 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
نقل است که زمستانی در بازار نیشابور می رفت ، غلامی دید با پیراهنِ تنها که از سرما می لرزید. گفت: "چرا با خواجه نگویی که از برای تو جُبّه ای سازد؟" گفت: "چه گویم؟ او خود می داند و می بیند". عبدالله را وقت ، خوش شد. نعره ای بزد و بیهوش بیفتاد. پس گفت: "طریقت از این غلام آموزید".