کُنه و ذاتِ زندگی نارسیدنی است و انتها ندارد؛ زیرا دریافتِ ذاتِ یک چیز، مستلزم تسلّط بر آن است، و بشر هرگز بر زندگی تسلّط نخواهد یافت.
وقتی همهی دانستهها و علمهای بشری را بفشاریم، نتیجهاش ما را به همان نقطهای میرساند که خیّام در چند ترانهی مقطّرِ خود، جا داده است.
ولی همین جستجو است که انسانیّتِ انسان را توجیه میکند، رفتن و نرسیدن. كلّ فلسفهی بشری را همین رفتن تشکیل میدهد، و از همین جاست که گذشتگانِ ما آن را رهروی نام نهادهاند که بزرگترین اشتغال و هدفِ انسانی قرار گرفته، و در عرفان آن همه بر آن تکیّه شده است.
سی مرغِ منطقالطّیرِ عطّار تا در پرواز هستند، شخصیّتِ مرغیِ خود را در طلبِ كمال نگاه میدارند،
چون به مقصد برسند و تبدیل به سیمرغ بشوند، دیگر به عدم پیوستهاند:
پس عدم گردم عدم، چون ارغنون
گویَــــدَم إنـّا إليهِ راجعـــون.
#روزها_جلدسوم
محمدعلی اسلامی ندوشن