گریه آلودم ز جیب و دامنم خون می چکد
همچو صبحِ محشر از پیراهنم خون می چکد
همچو می پالا که از مومیه سازد میفروش
در فشارِ دل ز هر مویِ تنم خون می چکد
گر بدور قُمریان وز عشق نالم دور نیست
من که بی تیغش ز طوقِ گردنم خون می چکد
همچو دولابی که بر دریای دل گردد مُدام
می نمایم شیون و وز شیونم خون می چکد
بخیه ئی بر دل زدم از سوزنِ مُژگان خویش
عمرها رفت و هنوز از سوزنم خون می چکد
عذر در آبستنی نبود ندانم کز چه روی
دایم از چشمِ تَرِ آبستنم خون می چکد
خانه ي همسایه را بیم است از سیلاب اشک
بسکه شامِ غم ز چشمِ روزنم خون می چکد
دل چه بی آرام می گردد دمی از کنجِ چشم
وز تو می بینم ولی از دیدنم خون می چکد
آهنین دل گشته ام #طالب ولی از هجرِ تیغ
صبح تا شام از دلِ چون آهنم خون می چکد
#طالبآملی
تماشاگه راز💐