مجلسی از شیوخ در ری فراهم آمد تا سبب انحطاط بلاد روشن کند.
هریک از مشایخ علتی گفت و دیده گریانید.
داروغه "سهرورد" گریبان درید که خشت "گنبد سلطانیه" بتاراج است و عمارت در حراج.
امیر "پارسه" در فغان که صدستون لانه موران است،
والی "جی" از خشکی "زاینده رود" نالید و مهتر" تبریز" از خرابی "ارگ "و خواجه "کرمان" از آفت "ماهان" و
دیگری از ابتلای "سمنان" و
فتنه "گرگان" و غصه "سیستان "و بغض "خراسان" و عُسر "همدان".
مجنون مغربی در زاویه میشنید و گفت: شهدالله این مایه انحطاط و ادبار جز از تطاول اغیار نمیخیزد و اغیار، رعیت این ملک است که محنتی جز بطن و دون آن ندارد و جز عمارت نفس و عافیت عورت، رسالتی نمیبیند.
ای خواجگان !
رعایا را شریک کار ملک کنید تا بهانه بطالت از کف ایشان برون شود که هر قوم کار خویش به شمایان سپرد و گوشه عافیت نشست، خاک مذلّت بر سر خود ریخت.
رعیت لاابالی مایه تباهی دولت و ولایت است !
#فضائل القوم فی شوارق الصوم
اخلاق عامه در روشنای روزه
رمضان