هوالعزیز💐
آمد خیال آن رخ چون گلستان تو
و آورد قصههای شکر از لبان تو
گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان
جان و جهان چه بیخبرند از جهان تو
آخر چه بودهای و چه بودهست اصل تو
آخر چه گوهری و چه بودهست کان تو
🔆دلاله عشق بود و مرا سوی تو کشید
🔆اول غلام عشقم و آن گاه آن تو
بنهاد دست بر دل پرخون که آن کیست
هر چند شرم بود بگفتم کز آن تو
بر چشم من فتاد ورا چشم گفت چیست
گفتم مها دو ابر تر درفشان تو
از خون به زعفران دلم دید لاله زار
گفتم که گلرخا همه نقش و نشان تو
هر جا که بوی کرد ز من بوی خویش یافت
گفتم نکو نگر که چنینم به جان تو
ای شمس دین مفخر تبریز جان ماست
در حلقه وفا بر دردی کشان تو
غزل شماره ۲۲۳۵ " غزلیات شمس"
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زين خوش رقم که بر گل رخسار میکشی
خط بر صحيفه گل و گلزار میکشی
بازآ که چشم بد ز رخت دفع میکند
ای تازه گل که دامن از اين خار میکشی
حضرت حافظ
🌼🍃🌼🍃🌼🍃
درود و احترام
بر جانان همراه
وقت بر وفق مراد
عشق و آرامش جوهرهء جان آگاهتان ...💐✋
نقطهای خواهد آمد
وقتی که اقیانوسی از آرامش را
در درون خود پیدا کنی
که هرگز تو را ترک نخواهد کرد.
سروصدا خواهد آمد
اما او در درون آرامش تو خواهد آمد.
سروصدا خواهد رفت
اما آرامش نخواهد رفت.
یکبار که این آرامش را کشف کنی
هیچیک از وعدههای ذهن را نخواهی خرید.
🍃🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تماشاگه راز
بت بود هر چه بگنجد در نظر #مولانای_جان ✨✨✨ https://eitaa.com/
گفتی مرا بیش مرنجان برو
ان گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست..
🌼🍃🌼🍃
هشـیار سـری بود ز سـودای تو مسـت
خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دسـت
بی تو همه هیچ نیسـت در مُلکِ وجود
ور هیچ نباشد چو تو هستی، همه هسـت
#سعدی🍃
شمس گفت:
«دو مسیر برای رسیدن به تقدس وجود دارد:
مسیر طولانی و دراز ...»
و اشاره به کتاب ها کرد.
«یا مسیر کوتاه»
مولانا پرسید:
«نام آن مسیر کوتاه چیست؟»
شمس گفت:
«طریقت عشق»
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🍃
قاعده 24 شمس دربرگیرنده چهار اصل زندگی است
شریعت
طریقت
معرفت
حقیقت
موضوع طریقت یعنی ! آنچه برای توست برای توباشد و آنچه هم برای من است برای تو باشد یعنی جسم و روحش عاشق باشد و در پی کمال هستی💙مولانا و شمس 🤍
ملت "عشق
اثر الیف شافاک
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
#برگی_از_معرفت🍂🍂
قصاب الهی
(ساختن توصیفی لطیف از صحنهای خشن)
🍃🌼🍃🌼🍃
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد
نهلد کشته خود را کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نماند، ز دم خود کندش پر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثل گفتمت این را و اگر نه کرم او
نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند
هله خاموش که بیگفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
مولانا_دیوان شمس_غزل766
این شعر غزلی لطیف و دلانگیز است و نیاز به توضیحی زیادی ندارد. اما نکته آن مربوط به ابیات چهارم و پنجم و مثال عجیب آن است.
مولانا میگوید معشوق الهی اگر ظاهراً با تو بدرفتاری میکند از روی ناراحتی و برای آزار رساندن به تو نیست. او مثال عجیبی میزند. میگوید مثل قصابی که وقتی سر گوسفندی را میبرد قصد رها کردن او را ندارد. او را میکُشد اما به دنبال خودش هم میکشاند و میبرد. او جسم گوسفند را میکشد و بینفس میکند اما به جای آن از نفس خودش پر میکند. اشاره به این روش سلاخی که گوشهای پوست گوسفند را سوراخ کرده و قصاب با دهان خودش از نفس خودش در آن میدمد.
مولانا میگوید خداوند با سختیهای زندگی، نفست را میبُرد اما به جای آن، از نَفَس مقدس خودش در وجودت میدمد تا سبکبال شوی از این پوستین آلودهای که داری جدا گردی.
البته بعد هم توضیح میدهد این فقط یک مثال است وگرنه او آنقدر کریم است که تو را نمیکشد بلکه از کشته شدن نجات میدهد.
منظور اصلی این است که ببینید مولانا چه روح لطیفی دارد که از یک صحنهی خشن کشتن و پوستکندن گوسفند هم چنین برداشت آسمانی و دلانگیزی دارد.
این غزل کلا بسیار زیبا و امیدبخش است و تا ساعتها حال آدم را خوب میکند.
#مولانای_جان
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
از پرده عراق به عشاق تحفه بر
چون راست و بوسلیک خوش الحانم آرزوست
آغاز کن حسینی زیرا که مایه گفت
کان زیر خرد و زیر بزرگانم آرزوست
در خواب کردهای ز رهاوی مرا کنون
بیدار کن به زنگلهام کانم آرزوست
#مولانای_جان ✨
https://eitaa.com/TAMASHAGAH