در دیدهٔ هرک توتیای تو بود
سلطان زمانه و گدای تو بود
البّته کمال هیچ کس را نرسد
آنجا که جلال کبریای تو بود
«اوحدالدین کرمانی»
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🍃
چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم
چو تو ایستاده باشی ادب آن که من بیفتم
تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی
گل سرخ شرم دارد که چرا همیشکفتم
چو به منتها رسد گل برود قرار بلبل
همه خلق را خبر شد غم دل که مینهفتم
به امید آن که جایی قدمی نهاده باشی
همه خاکهای شیراز به دیدگان برفتم
دو سه بامداد دیگر که نسیم گل برآید
بتر از هزاردستان بکشد فراق جفتم
نشنیدهای که فرهاد چگونه سنگ سفتی
نه چو سنگ آستانت که به آب دیده سفتم
نه عجب شب درازم که دو دیده باز باشد
به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم
ز هزار خون سعدی بحلند بندگانت
تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم
حضرت سعدى🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
4_6003717595172178171.mp3
1.91M
« من میدانستم زهر است و چشیدم »
#مقالات_حضرت__شمس🍃
مىگويم خدا همگى ذوق است
و من آن ذوقم
و در آن ذوق
به كلّى غرقم
و ذوق عالميان
عكسِ آن ذوق است
كه
الايمانُ كلّهُ ذوق
و شوق.
✨🍃
دلم خزانه اســــرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستاتی داد
شکستهوار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشـــــانی داد
#حضرت_حافظ
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
از دل و جان عاشق زار توام
کشتهٔ اندوه و تیمار توام
آشتی کن بامن، آزرمم بدار،
من نه مرد جنگ و آزار توام
گر گناهی کردهام بر من مگیر
عفو کن، من خود گرفتار توام
شاید ار یکدم غم کارم خوری
چون که من پیوسته غمخوار توام
حال من میپرس گه گاهی به لطف
چون که من رنجور و بیمار توام
چون عراقی نیستم فارغ ز تو
روز و شب جویای دیدار توام
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۶
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بی چون کارها
#غزل_مولانا✨
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یارب به لطف خویش گناهان ما بپوش
روزی که رازها فتد از پرده برملا
همواره از تو لطف و خداوندی آمدست
وز ما چنانکه در خور ما فعل ناسزا
#سعدی🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هدایت شده از فرصت حضور🇮🇷🇵🇸
هوالحی💐
#وقتیکه_پشیمانی_سودی_ندارد!
▪️ همیشه کسی هست که با کمال میل بخواهد جایش را با شما عوض کند!
▪️بخواهد مثل شما نفس بکشد!
▪️مثل شما راه برود!
▪️او حتی انتظار ندارد در جایی که شما زندگی می کنید، زندگی کند!
▪️او حالا دیگر به کارتن خوابی هم راضی است !
▪️اصلا حاضر است در گورستان بخوابد !
▪️او دیگر هیچ گله ای از وضع بد معشیت خود نمی کند !
▪️حالا دیگر با تکه ای نان خشک هم مشکلی ندارد !
▪️اگر برگردد دیگر از هیچکس گله ای نمی کند !
▪️چرا که هیچ توقعی از کسی ندارد !
▪️او می گوید غلط بکنم که کسی را برنجانم !
▪️اوحالا دیگر همه را به شدت دوست دارد !
▪️ نه خانه لاکچری می خواهد !
▪️نه زن زیبا و نه ماشین شاسی بلند !
😞او همه آن سالهای از دست رفته را هم نمی خواهد !!!
☝🏻فقط چند صباحی را به او مهلت دهند کافی است !
▪️حالا دیگر می داند از فرصتهای کوتاه چگونه استفاده کند !
▪️او فقط آرزو داردیکبار دیگر برگردد !!!
▪️می خواهد برگردد تا بخاطر همه آن ناشکری ها عذرخواهی کند !
▪️او می خواهد از همه حلالیت بگیرد !
▪️چقدر دلش برای چیزهایی دور ریختنی اینجا تنگ شده !
▪️می خواهد برگردد وهمه چیزهایی را که بی جهت دور انداخته بردارد روی چشم بگذارد ! و تا می تواند از آنها عذر خواهی کند !
▪️ عمرش ! استعدادش ! کتابهایش !
دوستانش ! همسر و بچه هایش !
😔نمی دانم ...
▪️اما این را خوب می دانم که با همه وجودش می خواهد برگردد !
▪️کسی می تواند به او کمک کند !؟
✋چه کسی توانا تر از خدا !!
😏اما خدا هم می گوید دیگر دیر شده است !
👈🏽دیگر علاجی نیست !
👈🏻نمی شود !
▪️اصلا غیر ممکن است !!!
▪️سوره ی مؤمنون، آيات 99 و 100. ترجمه: (گويد) پروردگارا! مرا (به دنيا) بازگردان تا شايد به تدارك گذشته عمل صالحي بجاي آورم. (به او خطاب ميشود كه) هرگز نخواهد شد !
🔹آهاااااااااای زنده ها !!!
▪️ایا این روزها قدر آنچه را که دارید می دانید !؟
👈🏽همین که هست را می گویم !
😑با همه سختی هایش !
▪️فاتحه ای برای انها که دیگر نمی توانند برگردند بخوانید و شکر همینهایی را که دارید با تمام وجود بجای آرید !
▪️همینکه رفتید به سختی پشیمان می شوید !
☝🏻اما دیگر راه برگشتی در کار نیست !
التماس دعای فراوان 🙏
صالح ادیب💐✋
@FORSAT_HOZOR
عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم
روی و ریای خلق به یک سو نهادهایم
طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم
در راه جام و ساقی مه رو نهادهایم
هم جان بدان دو نرگس جادو سپردهایم
هم دل بدان دو سنبل هندو نهادهایم
عمری گذشت تا به امید اشارتی
چشمی بدان دو گوشه ابرو نهادهایم
ما ملک عافیت نه به لشکر گرفتهایم
ما تخت سلطنت نه به بازو نهادهایم
تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز
بنیاد بر کرشمه جادو نهادهایم
بی زلف سرکشش سر سودایی از ملال
همچون بنفشه بر سر زانو نهادهایم
در گوشه امید چو نظارگان ماه
چشم طلب بر آن خم ابرو نهادهایم
گفتی که #حافظا دل سرگشتهات کجاست
در حلقههای آن خم گیسو نهادهایم