eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
آتش عشق است كاندر نی فتاد ... جوشش عشق است كاندر می فتاد جان✨ @TAMASHAGAH
گل چو خندید محال است دگر غنچه شود سر چو آشفته شد از عشق بسامان نشود... 🍃 @TAMASHAGAH
چه خوب است که روحی را یافته باشد تا در میان طوفان ها بتواند در دامنش بخزد . پناهگاهی اطمینان بخش که در آن به انتظار ضربان قلب خود نفسی برآورد . بزرگترین شادی را در آن بیابد احساس کند که رازدارش اوست . زیبایی های جهان را با حواس او در کشد .با قلب او را کام گیرد ،حتی با او رنج ببرد . آه ... کشیدن با دوست ،اوج شادی ست . @TAMASHAGAH
خواهی چو خلیل کعبه بنیاد کنی و آنرا به نماز و طاعت آباد کنی روزی دو هزار بنده آزاد کنی به زان نبود که خاطری شاد کنی @TAMASHAGAH
_پر_ است_ از_ تو منم_ ز _غفلت 🔸️"...فرق است بین غیب و غایب! در حقیقت، غایب بودن خداوند به دلیل وهم و پندار ماست. ما اگر دچار وهم و پندار نبودیم، او را غایب حساب نمی کردیم. در واقع ما غایب هستیم و غایب از غایب سخن می گوید. خداوند برای ما غایب است، نه برای خودش، او غایب نیست، ما غایبیم. او غیب است و غیب برای خودش غایب نیست. ما چون همیشه در وهم و پندار هستیم، خدا را غایب می دانیم. در واقع ، وهم و پندار ما موجب غایب بودن خداوند از ما می شود. موجب غیبت، وهم و پندار است اگر وهم و پندار نبود، جز اناالحق چیزی باقی نبود..." 📗رازِ راز، ابراهیمی دینانی، ص۳۳۴ @TAMASHAGAH
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را خویش خویش من هم اینک از در صلح آمده است بس که گوش از خلق بستم تا شنیدم خویش را    خویش خویش من مرا و هر چه من ها بود سوخت کشتم آن خویش و زخاکش پروریدم خویش را   معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس خویش بینی را گزیدم تا گزیدم خویش را   می شدم ساقی شدم ساغر شدم مستی شدم تا زتاکستان هستی خوشه چیدم خویش را   سردی کاشانه را با آه گرمی داده ام راه را بر خورشید بستم تا دمیدم خویش را   برده داران زمانها چوب حراجم زدند دست اول تا برآمد خود خریدم خویش را   بزم سازان جهان می از سبوی پر خورند من تهی پیمانه بودم سر کشیدم خویش را   اشک و من با یک ترازو قدر هم بشناختیم ارزش من بین که با گوهر کشیدم خویش را   شمعم و با سوختن تا آخرین دم زنده ام قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را #معینی کرمانشاهی @TAMASHAGAH
تاریخ تولد حقیقی ما؛ تاریخ سر رفتن از خویش است. وقتی از خویش گم می‌شویم تا خویشتن حقیقی‌مان را پیدا کنیم. ما زمانی به حقیقت متولد می‌شویم که در جذبه‌ی یک دیدار، بیدار شویم. اما اگر شمس همیشه می‌مانْد، تولد مولانا کامل نبود؛ چرا که عشق در رنج و فراق است که به کمال می‌رسد، فراق پخته می‌کند و مُهَذَّب. محمدعلی موحد @TAMASHAGAH
🔅       ای که هر نااهلی را در درون خود عشق اندوخته‌ای      این پراکندگی تا کی؟        ای که دل خود را به هزار بازار عشق دیگران بفروخته‌ای         این آشفتگی تا چند؟   دل به بازار من آورده و بفروخته‌ای   دلِ بفروخته مفروش به بازار دگر       @TAMASHAGAH
گر چه میدانم نمیآیی ولی هر دم ز شوق سوی در می آیم و هر سو نگاهی میکنم هدایت طبرستانی🌱 @TAMASHAGAH
بر خالق هستی و زیبایی هایش آهوی یک روزه "ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم با شما نامحرمان ما خامشیم" همه جهان برای انسان هوشیار و طالب ،درس است. گاهی بیتی از حضرت مولانا در مثنوی معنوی این نقش را ایفا می کند و گاه سخنی از زبان یک آهو، راه ابراهیم ادهم را دگرگون می کند  . با کسی که جانش در روزمرگی ها نمی ماند و دغدغه های وجودی دارد ، گاه درخت انجیری به صدا در می آید و گاه لبخند کودکی او را به جهان معصومیت می برد ودیا چون حافظ ،کنار جوی رکن آباد به فرصت های عمر توجه می کند . مهم این است که همه ما در وادی طلب باشیم و سلوکی را با قدم های خودمان تجربه کنیم و این اصل اصل زندگی است . زندگي خودش معلم است.. @TAMASHAGAH
ای !تو را تا سر حد کمال دارم. بر تو کرده‌ام تا هیچ چیزی را به جای من برنگزینی، تا با من باشی و این است میان دو که ناظر به یکدیگرند. /امام محمدابن نفری درپناه نور ، قرین آرامش مانید..✋
"فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ" (اكنون كه از هدايتشان نااميد شده‌اى) پس از آنان روى گردان و بگو: بدرود. در آينده خواهند فهميد(كه كيفرشان چيست؟) زخرف/۸۹ @TAMASHAGAH
جان جانان من! چه عزتی دارد اینکه ی تو باشم و چه فخری بالاتر از اینکه تو من باشی تو آنگونه خدایی هستی که من دوست دارم بیا و از من ،آن بنده ای را بساز که تو دوست داری... بنده ی سر سپرده و تسلیم‌ وصبور ! سپاسگزارم عشق جان سپاسگزارم🙏 @TAMASHAGAH
هوالعزیز💐 به هر که عشق به من می‌دهد سلام! سلام به باد به بادبادک و بــوسه به سکــوت و سوال به گــلدانی که خواب ِگل همیــشه بهــار می‌بیند . گلرویی 🌼🍃🌼🍃🌼 سلااام دوستان جان همراهان مهربان امروزتون‌ بهترین خرد و روشنایی عشق و آگاهی همدم جان زلالتان 💐✋ @TAMASHAGAH
خوشا به حال آنکه عیب ، او را از پرداختن به عیب های باز دارد. ‌ (ع) ‌ @TAMASHAGAH
«گفت: با ما بیا تا شب زنده‌داریم به هم! گفتم: می‌روم امشب برِ آن نصرانی که وعده کرده‌ام شب بیایم. گفتند: ما مسلمانیم و او کافر، برِ ما بیا! گفتم: نی او به سِرّ مسلمانست؛ زیرا او تسلیم است و شما تسلیم نیستید. مسلمانی تسلیم است.» تبریزی @TAMASHAGAH
نوبرگ‌های خورشید بر پیچک کنار درِ باغ کهنه رُست فانوس‌های شوخِ ستاره آویخت بر رواقِ گذرگاهِ آفتاب من بازگشتم از راه جان‌ام همه امید قلب‌ام همه تپش ... @TAMASHAGAH
ننگرم کس را وگر هم بنگرم او بهانه باشد و تو منظرم @TAMASHAGAH
تا دست تو را به دست آرم، از کدامين کوه می‌بايدم گذشت تا بگذرم از کدامين صحرا از کدامين دريا می‌بايدم گذشت تا بگذرم. روزی که اين‌چنين به زيبائی آغاز می‌شود به هنگامی که آخرين کلمات تاريک غم‌نامه‌ٔ گذشته را با شبی که در گذر است به فراموشی باد ِشبانه سپرده‌ام از برایِ آن نيست که در حسرت ِ تو بگذرد. تو باد و شکوفه و ميوه‌ای، ای همه‌ٔ فصول ِ من! بر من چنان چون سالی بگذر تا جاودا‌نگی را آغاز کنم... ، سرود پنجم، بخش دوازدهم، از دفتر: آیدا در آینه، ۱۳۴۲ @TAMASHAGAH
که پیچشِ است در عمقِ ! @TAMASHAGAH
ارسطو، اسكندر را نصيحت فرمود كه در آن هنگام كه آسايش را چندان كه بايد ديدى و تندرستى چنانچه شايد،فهميدى... تعب را ياد آور و عطب را معاينه بين كه گليم را از زير پاى مردم آن دم كشانند كه آنان را بادۀ غفلت از جام هوس چشانند و عرب گويد: «تأتى الخطوب و انت عنها نائم» آنكه به راحت رسد اندر جهان بايدش از رنج كشيد انتظار زانكه به كام دل كس يك قدم  راست نرفت اين فلك كج‌مدار نوش دهد، ليك ز نيش مگس   گنج نهد ليك به سوراخ مار گر به نخست آوردت تن‌درست بشكندت عاقبت اين روزگار راحت دل دستخوش رنج بين صحّت تن را به هلاكت سپار شیرازی @TAMASHAGAH