آتش عشق است كاندر نی فتاد ... جوشش عشق است كاندر می فتاد
#مولانای جان✨
@TAMASHAGAH
گل چو خندید محال است دگر غنچه شود
سر چو آشفته شد از عشق بسامان نشود...
#صائب_تبریزی🍃
@TAMASHAGAH
چه خوب است که #انسان روحی را یافته باشد تا در میان #آشوب طوفان ها بتواند در دامنش بخزد .
پناهگاهی اطمینان بخش که در آن
به انتظار #آرامش ضربان قلب خود نفسی برآورد .
بزرگترین شادی را در آن بیابد
احساس کند که رازدارش اوست .
زیبایی های جهان را با حواس او در #آغوش کشد .با قلب او #زندگی را کام گیرد ،حتی با او رنج ببرد .
آه ...#رنج کشیدن با دوست ،اوج شادی ست .
#رومن_رولان
@TAMASHAGAH
خواهی چو خلیل کعبه بنیاد کنی
و آنرا به نماز و طاعت آباد کنی
روزی دو هزار بنده آزاد کنی
به زان نبود که خاطری شاد کنی
#ابوسعید_ابوالخیر
@TAMASHAGAH
#عالم _پر_ است_ از_ تو
#غایب_ منم_ ز _غفلت
#عطار
🔸️"...فرق است بین غیب و غایب!
در حقیقت، غایب بودن خداوند به دلیل وهم و پندار ماست.
ما اگر دچار وهم و پندار نبودیم، او را غایب حساب نمی کردیم.
در واقع ما غایب هستیم و غایب از غایب سخن می گوید.
خداوند برای ما غایب است، نه برای خودش، او غایب نیست، ما غایبیم. او غیب است و غیب برای خودش غایب نیست.
ما چون همیشه در وهم و پندار هستیم، خدا را غایب می دانیم. در واقع ، وهم و پندار ما موجب غایب بودن خداوند از ما می شود.
موجب غیبت، وهم و پندار است اگر وهم و پندار نبود، جز اناالحق چیزی باقی نبود..."
📗رازِ راز، ابراهیمی دینانی، ص۳۳۴
@TAMASHAGAH
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویش خویش من هم اینک از در صلح آمده است
بس که گوش از خلق بستم تا شنیدم خویش را
خویش خویش من مرا و هر چه من ها بود سوخت
کشتم آن خویش و زخاکش پروریدم خویش را
معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
خویش بینی را گزیدم تا گزیدم خویش را
می شدم ساقی شدم ساغر شدم مستی شدم
تا زتاکستان هستی خوشه چیدم خویش را
سردی کاشانه را با آه گرمی داده ام
راه را بر خورشید بستم تا دمیدم خویش را
برده داران زمانها چوب حراجم زدند
دست اول تا برآمد خود خریدم خویش را
بزم سازان جهان می از سبوی پر خورند
من تهی پیمانه بودم سر کشیدم خویش را
اشک و من با یک ترازو قدر هم بشناختیم
ارزش من بین که با گوهر کشیدم خویش را
شمعم و با سوختن تا آخرین دم زنده ام
قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را
#معینی کرمانشاهی
@TAMASHAGAH
تاریخ تولد حقیقی ما؛ تاریخ سر رفتن از خویش است.
وقتی از خویش گم میشویم تا خویشتن حقیقیمان را پیدا کنیم.
ما زمانی به حقیقت متولد میشویم که در جذبهی یک دیدار، بیدار شویم.
اما اگر شمس همیشه میمانْد، تولد مولانا کامل نبود؛ چرا که عشق در رنج و فراق است که به کمال میرسد، فراق پخته میکند و مُهَذَّب.
#مقالات_شمس
#استاد محمدعلی موحد
@TAMASHAGAH
🔅
ای که هر نااهلی را
در درون خود عشق اندوختهای
این پراکندگی تا کی؟
ای که دل خود را
به هزار بازار عشق دیگران بفروختهای
این آشفتگی تا چند؟
دل به بازار من آورده و بفروختهای
دلِ بفروخته مفروش به بازار دگر
#مجالس_پنجگانه_سعدی
@TAMASHAGAH
گر چه میدانم نمیآیی ولی هر دم ز شوق
سوی در می آیم و هر سو نگاهی میکنم
هدایت طبرستانی🌱
@TAMASHAGAH
#درود بر خالق هستی و زیبایی هایش
#شفقت
#بچه آهوی یک روزه
"ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم"
همه جهان برای انسان هوشیار و طالب ،درس است.
گاهی بیتی از حضرت مولانا در مثنوی معنوی این نقش را ایفا می کند و گاه سخنی از زبان یک آهو، راه ابراهیم ادهم را دگرگون می کند .
با کسی که جانش در روزمرگی ها نمی ماند و دغدغه های وجودی دارد ،
گاه درخت انجیری به صدا در می آید و گاه لبخند کودکی او را به جهان معصومیت می برد ودیا چون حافظ ،کنار جوی رکن آباد به فرصت های عمر توجه می کند .
مهم این است که همه ما در وادی طلب باشیم و سلوکی را با قدم های خودمان تجربه کنیم و این اصل اصل زندگی است .
زندگي خودش معلم است..
@TAMASHAGAH
"فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ"
(اكنون كه از هدايتشان نااميد شدهاى) پس از آنان روى گردان و بگو: بدرود. در آينده خواهند فهميد(كه كيفرشان چيست؟)
#قرآن_مبین
زخرف/۸۹
@TAMASHAGAH
جان جانان من!
چه عزتی دارد اینکه #بنده ی تو باشم
و چه فخری بالاتر از اینکه تو #خدای من باشی
تو آنگونه خدایی هستی که
من دوست دارم
بیا و از من ،آن بنده ای را بساز
که تو دوست داری...
بنده ی سر سپرده و تسلیم وصبور !
سپاسگزارم عشق جان
سپاسگزارم🙏
@TAMASHAGAH
هوالعزیز💐
به هر که عشق به من میدهد سلام!
سلام به باد
به بادبادک و بــوسه
به سکــوت و سوال
به گــلدانی که خواب ِگل همیــشه بهــار میبیند .
#یغما گلرویی
🌼🍃🌼🍃🌼
سلااام دوستان جان همراهان مهربان
امروزتون بهترین
خرد و روشنایی
عشق و آگاهی
همدم جان زلالتان 💐✋
@TAMASHAGAH
خوشا به حال آنکه عیب #خودش،
او را از پرداختن به عیب های #مردمان باز دارد.
#امیرالمؤمنین (ع)
@TAMASHAGAH
«گفت: با ما بیا
تا شب زندهداریم به هم!
گفتم: میروم امشب برِ آن نصرانی که وعده کردهام شب بیایم.
گفتند: ما مسلمانیم و او کافر،
برِ ما بیا!
گفتم: نی او به سِرّ مسلمانست؛ زیرا او تسلیم است و شما تسلیم نیستید. مسلمانی تسلیم است.»
#شمس تبریزی
#مقالات_شمس
@TAMASHAGAH
نوبرگهای خورشید
بر پیچک کنار درِ باغ کهنه رُست
فانوسهای شوخِ ستاره
آویخت بر رواقِ گذرگاهِ آفتاب
من بازگشتم از راه
جانام همه امید
قلبام همه تپش ...
#احمد_شاملو
@TAMASHAGAH
تا دست تو را به دست آرم،
از کدامين کوه
میبايدم گذشت
تا بگذرم
از کدامين صحرا
از کدامين دريا
میبايدم گذشت
تا بگذرم.
روزی که اينچنين
به زيبائی آغاز میشود
به هنگامی که
آخرين کلمات تاريک غمنامهٔ گذشته را
با شبی که در گذر است
به فراموشی باد ِشبانه سپردهام
از برایِ آن نيست که
در حسرت ِ تو بگذرد.
تو باد و شکوفه و ميوهای،
ای همهٔ فصول ِ من!
بر من چنان چون سالی بگذر
تا جاودانگی را آغاز کنم...
#احمد_شاملو، سرود پنجم، بخش دوازدهم، از دفتر: آیدا در آینه، ۱۳۴۲
@TAMASHAGAH
ارسطو، اسكندر را نصيحت فرمود كه در آن هنگام كه آسايش را چندان كه بايد ديدى و تندرستى چنانچه شايد،فهميدى...
تعب را ياد آور و عطب را معاينه بين كه گليم را از زير پاى مردم آن دم كشانند كه آنان را بادۀ غفلت از جام هوس چشانند و عرب گويد:
«تأتى الخطوب و انت عنها نائم»
آنكه به راحت رسد اندر جهان
بايدش از رنج كشيد انتظار
زانكه به كام دل كس يك قدم
راست نرفت اين فلك كجمدار
نوش دهد، ليك ز نيش مگس
گنج نهد ليك به سوراخ مار
گر به نخست آوردت تندرست
بشكندت عاقبت اين روزگار
راحت دل دستخوش رنج بين
صحّت تن را به هلاكت سپار
#اصطهباناتی شیرازی
@TAMASHAGAH