eitaa logo
تماشاگه راز
281 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر منم که دلم بی‌تو سر نخواهد کرد🤍 @TAMASHAGAH
رشتهٔ صبرم به مِقراضِ غَمَت بُبْریده شد @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ هرکس برای دیده شدن کار نکند خدا برای دیده شدنش کار میکند شهید سلیمانی🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @TAMASHAGAH
مـژگـان بـهـم آوردم و رفـتـم بـه خـیـالـت 🍁 @TAMASHAGAH
عاشقانه های کتاب🌱 آرام وساکت چون جهانی درقفسه ی کتابخانه یا گوشه ای نشسته اند. وبا مهربانی مارا به خودمی خوانند. جهانی که "یک سخن دارد به پهنای فلک" کتابهاحتی در سکوتشان  هم سخاوتمندانه تورا به خواندن دعوت می کنند. نظم وزیبایی وآرامش عمیقشان چون بوستانی پراز گل شیفته ات  می کند. اگر باشوق به سراغش بروی با زبان بی زبانی می گوید" انیس کنج تنهایی هستند." گاهی کتابهاگله دارند که سالهاست آن را خریده ای ودرقفسه ای درخانه ات غریبانه رهایشان کرده ای. یا به زیر زمین خانه تبعیدشان کرده ای. وبه عاشقان کتاب هم امانت نداده ای.. گله ی آنهارا می شنوی ومی روی سراع کتابهایی که بی صبرانه منتطرت بوده اند. کتاب  را باز می کنی. چون پرنده ای زیبا با ل های  آگاهی ودانایی را برایت می گشاید. همراه با پرنده ای سرشار از شوق وعلم پرواز می کنی . گاهی به اهرام مصر می روی عظمت وسخت کوشی  انسان را درمی یابی ودرد ورنج  بردگان را با چشم دل می بینی. همراه باشاهنامه قدم در دنیای اساطیری می گذاری ودوش به دوش  سیمرغ پرواز می کنی. شاهد بالیدن زال دردامان سیمرغ می شوی. زالی که پدر رستم است . شاهد تولد رستم با راهنمایی سیمرع هستی. .رستمی که آرمانی ترین واستوارترین قهرمانان شاهنامه است . همراه با سیمرغ تن خسته ورنجوروزخمی رستم را شفا می بخشی .درمی یابی که انسانهای بزرگ دردهای بزرگ دارند. با گریه های رستم در کشته شدن سهراب همراه می شوی . چه فاجعه ایست وقتی بزرگمردی چون رستم می گرید درمی یابی که ایران درسوگ سهراب ها گریسته است. با مثنوی پله پله تا ملاقات خدا می روی واز درددوری وفراق حق می نالی. همراه بازرگان به هند سفرمی کنی ورنج ودرد دوری  وفراق  را با تمام  وجود حس می کنی. با حافظ ،فلک را سقف می شکافی وطرحی نو درمی اندازی. با سعدی ،حکمت وعشق را با همه وجود می نوشی. با عطاردرمنطق الطیر هفت شهرعشق رامی گردی وسیمرغ می شوی. با سپهری عرفان را درفضای سیمان وآهن تجربه می کنی . دلت می خواهد بدوی تا ته دشت با خودت می گویی "بیا زندگی را بدزدیدم میان دودیدار قسمت کنیم : سپهری با شاهکارهای رمانهای جهانی سفری عمیق وروان شناسه را به دورترین  نقاط جهان آغاز می کنی . سرزمینها را می شناسی که( بر وبحر زیادست وآدمی بسیار) با قرآن ونهج البلاغه روحت را آرامش وصفا می بخشی . کلام خدا به تواطمینان می دهد که خداوند ازرگ گردن به تونزدیک تراست . سفرنامه ها ،رمانها .ناداستانها‌ ،خاطرات کتابهای تاریخ  جغرافیا دنیای تازه ای اورا بروید می گشاید .دستت را بامهربانی می گیرد وشهربه شهر می برد. از دنیای تنهایی نجاتت می دهد. امید واعتماد به نفس به تو می بخشد. با کتابهای علمی جها ن را می شناسی وخلاقیت وخود آگاهی دروجودت به بارمی نشیند. شیرینی درک ودریافت را می چشی کتاب یار همراه تواست ، یار مهربان همدردی صمیمی وبردبار درکنجکاوی ها درناامیدی ها ،در سرگردانی ها واندیشیدن ها درحل مجهولات زندگی همراه وهمدمی بی نظیر است. فروغ صبح دانایی کتاب است... @TAMASHAGAH
در کتاب “هستی و مستی” تصویری نو و متقاوت از خیام و باورها و آموزه‌ های وی ارائه می‌شود که با تفاسیری که تاکنون از خیام شده، متفاوت است و ما با خیامی مواجهیم که در جایگاه فیلسوف– ادیب در رباعیات خود نیز فلسفه‌ورزی می‌کند و با ذوق ادبی که دارد در مورد مشکل ترین مسایل فلسفه می‌اندیشد. همچنین در این کتاب ما خیامی را می‌بینیم که در طرز تفکر و راه و رسم زندگی خود بیش از هر شخص دیگری به سقراط شباهت دارد چرا که او هم همانند سقراط فضیلت را در علم و معرفت عقلانی می‌داند و به معرفت نفس و خودشناسی بیش از هر چیز دیگری توجه می‌کند. کتاب “هستی و مستی” روایت غلامحسین ابراهیمی دینانی از دنیای پررمز و راز خیام به همراه تفسیر او از رباعیات این شاعر نامدار ایرانی در فاصله کمتر از سه ماه به چاپ دوم رسیده بود. دکتر دینانی در این کتاب دربارة موضوعاتی چون هستی و مستی، عشق و عقل، پیدایی و ناپیدایی و زیبایی اخلاق از منظر خیام سخن گفته است. باید اعتراف نمود که سخن دکتر دینانی، سخن جدید و نگاهی دوباره به حکیم عمر خیام نیشابوری است که با آنچه تا قبل گفته شده، تفاوت اساسی دارد. به نظر می رسد بدون توجه به سخنان دکتر دینانی درباره خیام و بدون اعتنا به خیامی که وی معرفی کرده است، سخن درباره این حکیم فیلسوف فرزانه و دانشمند برجسته نه تنها راه به جایی نخواهد برد، بلکه جوینده را به خطا رهنمون خواهد ساخت. (نويسنده) (ناشر) @TAMASHAGAH
بی مقدمه از عمق جانش گفت: "چه خوب که هستی!" و من آماده بودم تا کوه را از جا بکنم و دنیا را با همین دست‌های خالی‌ام فتح کنم... گاهی یک قدردانیِ به‌جا، یک عذرخواهی، یک دلگرمی، معجزه می‌کند و مرهم همه جانبه‌ای می‌شود روی عمیق‌ترین زخم‌ها... آدم‌ها فقط می‌خواهند دیده شوند. مهم نیست چقدر برایشان سخت بوده، چقدر راه آمده‌اند و چقدر تاوان داده‌اند، همین که بدانند قدرشان دانسته می‌شود، برایشان بزرگ‌ترین پاداش و دلچسب‌ترین حالت احترام و دوست داشتن است. گاهی بدون مقدمه از خوبیِ آدم‌ها حرف بزنید، از کارهای ارزشمندشان، از گذشت‌هایی که داشته‌اند، ذکاوتی که به خرج داده‌اند، با همه سختی ها پای شما مانده اند، اوقاتی که صرفتان کرده اند، عشقی که بی‌چشمداشت نثار کرده‌اند و جهانی که به یمن حضور آنان بهتر شده... آدم‌ها را ببینید و به آنان بگویید: چه خوب که در جهانِ شما هستند... آدم‌ها را ببینید، پیش از آن‌که ناچار شوند با بغض و تقلا، خودشان را به شما یادآوری کنند... که دیدن، مادامی ارزش داردکه هنوز به التماس آلوده نشده‌ باشد... @TAMASHAGAH
تماشاگه راز
مولایمان علی ع می‌فرمود: گاهی احساس می‌کردم که فاطمه اصلا دل ندارد. وقتی می‌دیدم به هیچ چیز دل نمی‌بندد، با هیچ تعلقی زمین‌گیر نمی‌شود، هیچ جاذبه‌ای او را مشغول نمی‌کند؛ یقین می‌کردم که او جسم ندارد، متعلق به اینجا نیست... روحِ محض است، جانِ خالص است. گاهی احساس می‌کردم که؛ فاطمه دلی دارد که هیچ مردی ندارد.. استوار چون کوه، با صلابت چون صخره، تزلزل‌ناپذیر چون ستون های محکم و نامرئی آسمان... یکّه و تنها در مقابل یک حکومت ایستاد و دلش از جا تکان نخورد. من مأمور به سکوت بودم و حرف‌های دلِ مرا هم او می‌زد. گاهی احساس می‌کردم فاطمه دلی از گلبرگ دارد، نرمتر از حریر، شفاف‌تر ازبلور... و حیرت می‌کردم که یک دل چقدر می‌تواند نازک باشد، چقدر یک انسان می‌تواند مهربان باشد. غریب بود خدایا، فاطمه غریب بود... @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوالنور🍃 مائیم که تا مهر تو آموخته‌ایم چشم از همه خوبان جهان دوخته‌ایم هر شعله کز آتش زنهٔ عشق جهد در ما گیرد از آنکه ما سوخته‌ایم جان @TAMASHAGAH
رستگاری تنها وظیفه من در این جاست، وظیفه دارم این دنیا را بابت تمام خطاهایی که مرتکب شده‌ام ببخشم، بنابراین به همراه این دنیا از تمام خطاها رها می شوم» 📕 @TAMASHAGAH
در نهاد هر که چشم عشق گشاید؛ جمالی که "لیس کَمِثلهِ شیء" نعت اوست جلوه نماید. العارفین مسعود بخارایی دهلوی @TAMASHAGAH
‌سلام بر آنانکه سزاوارِ تمامِ دل خوشی هایِ رویِ زمین اند.... همان ها که نه از کسی ترسی دارند نه آز آینده بیمی، سر جنگ با هیج چیز و هیچ کسی ندارند ، عبور کردن از همه چیز را چون آب روان اَزبَرند. آنانکه خیلی آدمند ؛ و چقدر شبیه به خدا ... @TAMASHAGAH
4_5891033570473936597.mp3
11.78M
هر کاو نَکُنَد فهمی زین کِلکِ خیال‌انگیز... 🎶🕊️ @TAMASHAGAH
دارد دلِ ما از تو تمنایِ نگاهی محروم مگردان دلِ ما را که روا نیست شیرازی @TAMASHAGAH
ما به دامان تو نازیم که پاک است چو گل ورنه در شهر بسی لعبت بازاری هست بافقی @TAMASHAGAH
دردم بجان رسید و طبیبم پدید نیست دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست کرمانی @TAMASHAGAH
جان ببر آنجا که دلم برده‌ای @TAMASHAGAH
40.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دقایقی چند درباره‌ی نقاشی قهوه‌‌خانه‌‌ای، یکی از نمودهای اجتماعی و مردمی هنر نقاشی در ایران ▫️گوینده: کیمیا قربانی @TAMASHAGAH
قوت اصلی بشر نور خداست قوت حیوانی مرورا ناسزاست «مولوی»مثنوی شریف فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِ (سورة عبس24) انسان باید به غذای خویش بنگرد و درباره‌ی آن بیندیشد (که چگونه ما آن را برای او فراهم کرده‌ایم، و در ساختمان مواد غذائی و اجزاء حیات‌بخش آن، چه دقّت و مهارت و ظرافتی به کار برده‌ایم). [«فَلْیَنظُرْ»: باید که بنگرد. معلوم است که در اینجا نگریستن به معنی اندیشیدن و دقّت لازم به کار بردن است.] @TAMASHAGAH
بس نظر تیز که تقدیر کرد تا رخ زیبای تو تصویر کرد روی تو عقلم صدف عشق ساخت چشم تو جانم هدف تیر کرد نرگس جادوت دل از من ربود گفت که این جادوی کشمیر کرد جادوی کشمیر نیارد همی پیش تو یک مسئله تقریر کرد زلف تو باز این دل دیوانه را حلقه درافکند و به زنجیر کرد هر که سر زلف تو در خواب دید کافریش عشق تو تعبیر کرد با سر زلف تو همه هیچ بود هرچه دلم حیله و تدبیر کرد کفر از آن خاست که در کاینات کوکبهٔ زلف تو تأثیر کرد زلف تو اسلام برافکنده بود لیک نکو کرد که تاخیر کرد مرغ دلم تا که زبون تو شد قصد بدو عشق زبون گیر کرد در ره عشق تو دلم جان بداد تا جگر سوخته توفیر کرد نالهٔ شبگیر من از حد گذشت چند توان نالهٔ شبگیر کرد کس بنداند که دل عاشقم در ره عشق تو چه تقصیر کرد لاجرم اکنون چو به دام اوفتاد دانهٔ جان در سر تشویر کرد بر دل عطار ببخشای از آنک روز جوانیش غمت پیر کرد @TAMASHAGAH
گر طالب راه حق شوی ره پیداست او راست بود با تو، تو گر باشی راست وانگه که به اخلاص و درون صافی او را باشی بدان که او نیز تراست 🍂🍂 @TAMASHAGAH
همه شب سجده  برآرم که بیایی  تو به خوابم و در آن  خواب  بمیرم که  تو  آیی  و  بِمانی @TAMASHAGAH
🍁 عاشق شده ام بر تو، تدبیر چه فرمایی؟ از راهِ صلاح آیم یا از ره رسوایی؟ @TAMASHAGAH