eitaa logo
تماشاگه راز
275 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
"ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونٍَ" سوگند به قلم و به آنچه مى‌نويسند. القلم/۱ چهاردهم تیر ماه روز قلم بر اندیشمندان کانال تماشاگه راز مبارک باد!🍀🍀 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
پشت خرمن‌های گندم، لای بازوهایِ بید آفتاب زرد، کم‌کم رو نهفت بر سر گیسوی گندم‌زارها بوسه‌ی شکفت از تو بود ای چشمه‌ی جوشان تابستان گرم گر به هر سو خوشه‌ها جوشید و خرمن‌ها رسید از تو بود، از گرمی آغوش تو هر گلی خندید و هر برگی دمید این همه شهد و شکر از سینه‌ی پر شورِ توست در دلِ ذراتِ‌ هستی نورِ توست 🍀 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
می‌گِريم و می‌خندم، ديوانه چنين بايد می‌سوزم ومی‌سازم، پروانه چنين بايد می‌كوبم و می‌رقصم، می‌نالم و ميخوانم در بزم جهان شور، مستانه چنين بايد من اين همه شيدايی، دارم ز لب جامی در دست تو ای ساقی، پيمانه چنين بايد خلقم زپی افتادند، تا مست بگيرندم در صحبت بی‌عقلان، فرزانه چنين بايد يكسو بردم عارف، يكسو كشدم عامی بازيچه‌ی هر دستی، طفلانه چنين بايد موی تو و تسبيح شيخم، بدر از ره برد يا دام چنان بايد، يا دانه چنين بايد بر تربت من جانا، مستی كن و دست افشان خنديدن بر دنيا، رندانه چنين بايد https://eitaa.com/TAMASHAGAH
"همچو آن شخص درشت خوش‌سخن در میان ره نشاند او خاربن" مانند آن شخص درشتخوی خوش گفتاری که در سر راه این و آن بوته خار می کاشت. "ره گذریانش ملامت‌گر شدند پس بگفتندش بکن این را نکند" رهگذران و عابران او را به خاطر این کار سرزنش می کردند و بسیار به او میگفتند: این بوته های خار را بِکَن، ولی او نمی کَند. "هر دمی آن خاربن افزون شدی پای خلق از زخم آن پر خون شدی" بوته های خار لحظه به لحظه رشد می کرد و پای رهگذران را زخمی و خونین می کرد. "جامه‌های خلق بدریدی ز خار پای درویشان بخستی زار زار" بوته های خار، لباس های مردم را پاره می کرد و پای بینوایانِ برهنه پا نیز به سختی مجروح می شد. "چون به جِد حاکم بدو گفت: این بكَن گفت: آری بَر کَنم روزیش من" وقتی که حاکم شهر با جدیّت به او گفت: این بوته های خار را بکَن، گفت: بله. بالاخره روزی آن بوته ها را خواهم کند. شرح مثنوی شریف کریم زمانی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟ که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت به قصه ی تو هم امشب، درون بستر سینه هوای خواب ندارد، دلی که کرده هوایت تهی است دستم اگر نه، برای هدیه به عشقت چه جای جسم و جوانی، که جان من به فدایت چگونه می طلبی، هوشیاری از من سرمست که رفته ایم ز خود، پیش چشم هوش ربایت هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی نهم جبین وداع و سر سلام به پایت https://eitaa.com/TAMASHAGAH
نی صدرِ وصل خواهم و نی پیشگاهِ قرب همراهیِ تو یک دو سه گامی مرا بس است https://eitaa.com/TAMASHAGAH
مرغ دل تو اگر عاشق این آتشست سوخته پر خوشتری هیچ تو از پر مپرس گر تو و دلدار سر هر دو یکی کرده ایت پای دگر کژ منه خواجه از این سر مپرس https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اندر صف دوستان ما باش و مترس خاک در آستان ما باش و مترس گر جمله جهان قصد به جان تو کنند فارغ دل شو، از آن ما باش و مترس https://eitaa.com/TAMASHAGAH
" گرز بر خود زن منی در هم شکن ز آنکه پنبه ی گوش آمد چشم تن" دفترششم✨ 📘نفس خودرا بشکن وچشم از خودبینی بردار. زیرا که خودبینی آدمی را از دریافت و درک حقایق باز می دارد... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هدایت شده از تماشاگه راز
4_5895554934086044987.mp3
6.37M
دلخوش توام که می کُشی تو ما را 🍃🌼
۰:۰۰