"ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونٍَ"
سوگند به قلم و به آنچه مىنويسند.
#قرآن_مبین
القلم/۱
چهاردهم تیر ماه روز قلم بر اندیشمندان کانال تماشاگه راز مبارک باد!🍀🍀
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
پشت خرمنهای گندم، لای بازوهایِ بید
آفتاب زرد، کمکم رو نهفت
بر سر گیسوی گندمزارها
بوسهی #تابستان شکفت
از تو بود ای چشمهی جوشان
تابستان گرم
گر به هر سو خوشهها جوشید
و خرمنها رسید
از تو بود، از گرمی آغوش تو
هر گلی خندید و هر برگی دمید
این همه شهد و شکر
از سینهی پر شورِ توست
در دلِ ذراتِ هستی نورِ توست
#فریدون_مشیری🍀
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
میگِريم و میخندم، ديوانه چنين بايد
میسوزم ومیسازم، پروانه چنين بايد
میكوبم و میرقصم، مینالم و ميخوانم
در بزم جهان شور، مستانه چنين بايد
من اين همه شيدايی، دارم ز لب جامی
در دست تو ای ساقی، پيمانه چنين بايد
خلقم زپی افتادند، تا مست بگيرندم
در صحبت بیعقلان، فرزانه چنين بايد
يكسو بردم عارف، يكسو كشدم عامی
بازيچهی هر دستی، طفلانه چنين بايد
موی تو و تسبيح شيخم، بدر از ره برد
يا دام چنان بايد، يا دانه چنين بايد
بر تربت من جانا، مستی كن و دست افشان
خنديدن بر دنيا، رندانه چنين بايد
#معینی_کرمانشاهی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
"همچو آن شخص درشت خوشسخن
در میان ره نشاند او خاربن"
مانند آن شخص درشتخوی خوش گفتاری که در سر راه این و آن بوته خار می کاشت.
"ره گذریانش ملامتگر شدند
پس بگفتندش بکن این را نکند"
رهگذران و عابران او را به خاطر این کار سرزنش می کردند و بسیار به او میگفتند:
این بوته های خار را بِکَن، ولی او نمی کَند.
"هر دمی آن خاربن افزون شدی
پای خلق از زخم آن پر خون شدی"
بوته های خار لحظه به لحظه رشد می کرد و پای رهگذران را زخمی و خونین می کرد.
"جامههای خلق بدریدی ز خار
پای درویشان بخستی زار زار"
بوته های خار، لباس های مردم را پاره می کرد و پای بینوایانِ برهنه پا نیز به سختی
مجروح می شد.
"چون به جِد حاکم بدو گفت: این بكَن
گفت: آری بَر کَنم روزیش من"
وقتی که حاکم شهر با جدیّت به او گفت: این بوته های خار را بکَن، گفت: بله. بالاخره
روزی آن بوته ها را خواهم کند.
شرح مثنوی شریف
#استاد کریم زمانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب، درون بستر سینه
هوای خواب ندارد، دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگر نه، برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی، که جان من به فدایت
چگونه می طلبی، هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود، پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
#حسین_منزوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
نی صدرِ وصل خواهم و نی پیشگاهِ قرب
همراهیِ تو یک دو سه گامی مرا بس است
#وحشی_بافقی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
مرغ دل تو اگر عاشق این آتشست
سوخته پر خوشتری هیچ تو از پر مپرس
گر تو و دلدار سر هر دو یکی کرده ایت
پای دگر کژ منه خواجه از این سر مپرس
#مولانای_جان
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اندر صف دوستان ما باش و مترس
خاک در آستان ما باش و مترس
گر جمله جهان قصد به جان تو کنند
فارغ دل شو، از آن ما باش و مترس
#ابوسعید_ابوالخیر
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
" گرز بر خود زن منی در هم شکن
ز آنکه پنبه ی گوش آمد چشم تن"
#مثنوی_مولانا دفترششم✨
📘نفس خودرا بشکن وچشم از خودبینی
بردار. زیرا که خودبینی آدمی را از
دریافت و درک حقایق باز می دارد...
https://eitaa.com/TAMASHAGAH