هوالعزیز💐
🔆دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
🔆وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِی فروش
🔆گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع
🔆سخت میگردد جهان بر مردمانِ سختکوش
🔆وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک
🔆زهره در رقص آمد و بَرْبَط زنان میگفت نوش
🔆با دلِ خونین لبِ خندان بیاور همچو جام
🔆نی گَرَت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش
🔆تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی
🔆گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش
🔆گوش کن پند ای پسر وز بهرِ دنیا غم مَخور
🔆گفتمت چون دُر حدیثی، گر توانی داشت هوش
🔆در حریمِ عشق نَتْوان زد دَم از گفت و شنید
🔆زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
🔆بر بساطِ نکته دانان خودفروشی شرط نیست
🔆یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش
🔆ساقیا مِی ده که رندیهایِ حافظ فهم کرد
🔆آصِفِ صاحب قرانِ جرم بخشِ عیب پوش
#پند
#حافظ
👌👌👌
@TAMASHAGAH
الهـی !
خود را از همه بتو وابستم ، اگر بداری ترا پرسـتم و اگر نداری خود پرستم
نوميد مساز بگير دستم.
الهـی!
ای دور نظر وای نيکو حضر و ای نيکو کار نيک منظر ، ای دليل هر برگشته ، و ای راهنمای هر سر گشته ،
ای چاره ساز هر بيچاره و
ای آرندهٔ هر آواره ،
ای جامع هـر پراکـنده و ای رافع هر افتاده
دسـت ما گير ای بخشنده بخشـاينده🙏
#خواجه عبدالله انصاری
هوالعزیز💐
گرچه به زیرِ دلقی، شاهیّ و کیقبادی
ورچه ز چشم دوری، در جان و سینه یادی
گرچه به نقش پَستی، بر آسمان شدَستی
قِندیلِ آسمانی، نُه چرخ را عمادی
بستی تو هستِ ما را، بر نیستیِّ مطلق
بستی مرادِ ما را بر شرطِ بیمرادی
تا هیچ سستپایی، در کویِ تو نیاید
پیشِ تو شیر آید، شیریّ و شیرزادی
سَر را نهد به بیرون، بیسَر برِ تو آید
تا بشنَود ز گردون بیگوش، یا عِبادی
یکماهه راه را تو، بگذر برو به روزی
زیرا که چون سلیمان بر بارگیرِ بادی
دینار و زر چه باشد؟ انبارِ جان بیاور
جان دِه، دِرَم رها کن، گر عاشقِ جوادی
حاجت نیاید ای جان، در راهِ تو قلاوُز
چون نور و ماهتاب است این مُهتَدیّ و هادی
مَه نور و تابِ خود را از جا به جا کشاند
چون اشترِ عرب را از جا به جای، حادی
از صد هزار تُربه بشناخت جانِ مجنون
چون بویِ گور لیلی، برداشت در مُنادی
چون مَه پیِ فَزایِش، غمگین مشو ز کاهِش
زیرا ز بَعدِ کاهش، چون مَه در اِزدیادی
هر لحظه دستهدسته، ریحان به پیشَت آید
رُسته ز دسترنجت، وَز خوباعتقادی
تَشنیع بر سلیمان، آری که گم شدم من
گم شو چو هدهد اَر تو دربندِ اِفتقادی
یٰا صٰاحِبَیَّ هٰذا دیبٰاجَةُ الرَّشٰادِ
الصُّبْحُ قَدْ تَجَلّیٰ حُولُوا عَنِ الرُّقاٰدِ
الشَّمْسُ قَدْ تَلٰالٰا مِنْ غَیْرِ اِحْتَجٰابٍ
وَالنَّصْرُ قَدْ تَوٰالیٰ مِنْ غَیْرِ اِجْتِهٰادِ
اَلرُّوحُ فی الْمَطٰارِ وَ الکَأسُ فی الدَّوٰارِ
وَالهَمُّ فی الفِرٰارِ و السُّکْرُ فی امْتِدٰادِ
#دیوان شمس / غزل شمارۀ ۲۹۳۵
🌼🍃🌼🍃🌼
سلااام یاران جان، همدلان مهربان
درسایه مهر و رحمت بیکران حضرت دوست روزگارتان بهترین💐✋
گر عاقلی در عشق او، دیوانه شو دیوانه شو
ور هوش داری زودتر مستانه شو مستانه شو
مستی چشم یار بین مستی گزین مستی گزین
زنجیر زلف او بگیر دیوانه شو دیوانه شو
#مولانای جان✨
ما را در زبانِ عشق زبانی دیگر است:
خداوند در دلِ عاشقان تجلی کند
از هر ذره ای از عرش تا به ثری،
خاص از صورتِ نیکو اهلِ محبت و عشق را تا روح ایشان به جمال برباید و عقول ایشان از جلال قویحال گرداند.
#شیخ_روزبهان_بقلی_شیرازی
#شطحیات
پريشان كن سر زلف سياهت ، شانه اش با من
سيه زنجير گيسو باز كن ، ديوانه اش با من
مگو شمع رخ مه پیکران ، پروانه ها دارد
تو شمع روی خود بنما بُتا ، پروانه اش با من
كه ميگويد كه مي نتوان زدن بي جام و پيمانه ؟!
شراب از لعل گلگونت بده ، پيمانه اش با من
مگر نشنيده اي گنجينه در ، ويرانه جا دارد ؟!
عيان كن گنج حُسنت اي پري! ، ويرانه اش با من
ز شور عشق ليلي در جهان ، مجنون شد افسانه
تو مجنونم بکن از عشق خود ، افسانه اش با من
بگفتم : صيد كردي مرغ دل ، نيكو نگهدارش
سر زلفش نشانم داد و گفتا : لانه اش با من
شبی میگفت دل : جانانه ای باید مرا ، گفتم :
به زنجیر جنون گردن بنِه ، جانانه اش با من
ز ترك مي اگر رنجيد از من ، پير ميخانه !
نمودم توبه ، زين پس رونق ميخانه اش با من
پي صيد دل آن بلبل دستانسرا #حامد !
به گلزار از غزل دامي بگستر ، دانه اش با من
#حمید نقوی(حامد)